تاریخ و آزادی در زمانه حاضر :فوکو و اسکینر[1]
نویسندگان: ناجا ووچینا، کلاوس درژر، پیتر تریانتافیلو
مترجم: شیرزاد احمدی وند
فایل پی دی اف:فوکو و اسکینر
چکیده:
این مقاله روش هایی را باهم مقایسه میکند که در آن تحلیل های تاریخی میشل فوکو و کوئنتین اسکینر در پی رفع محدودیت های اشکال کنونی آزادی هستند. ما این کار را با مقایسه روش های تحلیل گفتمان، عقلانیت و عاملیت نزد آنها انجام می دهیم. این دو نویسنده در شیوه مواجهه با این سه پدیده تفاوتهای قابل توجهی دارند. مهمترینِ این تفاوت در شیوه پرداخت به مفهوم عاملیت و رابطه آن با قدرت است. علیرغم این تفاوتها، تحلیل های تاریخی هر دو نویسنده به دنبال مسئله مند کردن روشهایی است که در اندیشه ها و عملکردهای گذشته به دنبال محدودسازی اشکال معاصر آزادی است. هرچند به نظر می رسد که فوکو در این تلاش فراروی بیشتری داشته است، با این وجود این مقایسه می تواند به غنا بخشیدن به هر دو تحلیل تاریخی کمک کند.
کلیدواژه: نقد، آزادی، زبان، روش، فلسفه سیاسی
مقدمه
[در ادبیات پژوهشی] به جز چند استئنا، کمتر به مقایسه آثار فوکو و اسکینر پرداخته شده است. این مسئله ممکن است خیلی تعجب آور به نظر نرسد. به هر حال، اولی یک روانشناس و فیلسوف مجرب و دومی آموزش دیده رشته تاریخ است. همچنین به فرض قبول دقیق بودن تحلیل تاریخی هردو، نقطه عزیمت آنها در سنتهای فکری کاملا متفاوتی است. درحالی که اسکینر به عنوان یکی از نویسندگان کلیدی مکتب کمبریج در تاریخ اندیشه سیاسی شناخته می شود که هدف آن یافتن معنای متون سیاسی در زمینه های زبانی موسع تر است،تاریخنگاری فوکو مرهون تاریخ خِرد علمی فرانسه و تلاش برای ترسیم تغییرات یا «گسستهای معرفتشناختی» در علوم است.
پس چرا اسکینر و فوکو را مقایسه می کنیم؟ برای شروع، همانگونه که جیمز تالی نیز تأکید میکند، اسکینر و فوکو هر دو سودای نوشتن «تاریخهای اکنون» را دارند (Tully, 1988: 16؛ همچنین رجوع کنید به Dean, 1999: 5.). یعنی تحلیل های تاریخی که هدفشان روشن کردن یک مسئله معاصر است. با این وجود ما نیز همچون رایان والتز می دانیم که آنها تفاوتهای مهمی نیز باهم دارند. والتز استدلال می کند که تحلیل های فوکو و اسکینر بیش از هر چیز از نظر روش متفاوتند و این تفاوت را می توان تا حد زیادی به تفاوت موجود در پروژه های سیاسی آنها نسبت داد.(والتر، 2008)
ایان هانتر در مقاله ای که به مسئله عینیت بخشیدن فلسفه به تاریخ پرداخته است، دستاوردهای اسکینر و فوکو را در زمره گروهی از نویسندگان تاریخی قرار می دهد که هدفشان بسترسازی برای اندیشه فلسفی است. هانتر استدلال می کند که آنها با گروه دیگری از مورخان و فیلسوفان نئوکانتی که «نقشه راهشان را از ماهیت خود خِرَد انسانی استخراج می کنند» متفاوت هستند. (هانتر، 2007: 295) او به یک دلمشغولی کلی درباب چگونگی فهم فلسفه به مثابه پدیده ای تاریخی اشاره می کند و به این ترتیب با جدا کردن آن از چنگال (شبه)استعلایی یا متافیزیکی اش، دریچه ای به روی تحقیقات تاریخی باز می کند. ما با پیشنهاد هانتر موافقیم که نوع بسترسازی تاریخی که در آثار اسکینر و فوکو یافت میشود، میتواند به طور قانع کننده ای به «مسئله زمان پریشی (anachronism)» در نگارش تاریخ، با تفسیر تفکر فلسفی «بر حسب احکام خودشان» پرداخته شود (همانجا 572). بنابر این، یکی از وجوه مشترک بین اسکینر و فوکو، تلاش آنها برای تحلیل گذشته به شیوه ای غیرتقلیل گرایانه و غیراکنون گرایانه است. هدف مشترک آنها از این تلاش اجتناب از نوعی نوشتار تاریخی است که فرض میکند هم گذشته و هم زمانه حاضر ممکن است با عبارات کمابیش جامع – یا فراتاریخی- شرح داده شود.
با این حال توجیه اصلی ما برای مقایسه این دو بیش از آنکه بخاطر تلاش آنها برای مقابله با مسائل فراتاریخی گرایی باشد بخاطر استفاده آنها از روش های تحلیل تاریخی است که به کمک آن حدود اشکال معاصر آزادی را کندوکاو کرده و احتمالا [به بحث های پیرامون آن] دامن می زنند. همانگونه که در ادامه نشان خواهیم داد، حتی اگر اسکینر و فوکو متعلق به سنت های فکری متفاوتی باشند، هردو تحلیل های تاریخی خود را به مسئله فلسفی و اخلاقی مرتبط می دانند، و این موضوع که چگونه می توانیم به قدر مقدر محدودیت های معاصر را درک کنیم و احتمالا به آنها دامن بزنیم. روشی که در اینجا موضوع مقایسه خواهد بود تحلیل های تاریخی اسکینر و فوکو برای پرداختن به این مسئله است. هدف ما بیش از هرچیز، شناسایی و توصیف تفاوت های تحلیلی آنهاست. همچنین در کنار آن به این مسئله خواهیم پرداخت که آنها ذیل این تکاپو برای کندوکاو درباره حدود اشکال معاصر آزادی تا کجا پیش می روند. با این حال، انگیزه این مقاله توضیح تفاوت های کلی بین رویکردهای اتخاذ شده توسط اسکینر و فوکو نیست.
بحث اصلی ما از یک سو این است که این دو نویسنده در شیوه مواجهه با این سه پدیده تفاوت قابل ملاحظه ای باهم دارند. مهمترین تفاوت در نحوه پرداختن به [مفهوم] عاملیت و نسبت آن با قدرت است. استدلال ما براین اساس است؛ در حالی که اسکینر، حداقل به صورت ضمنی، آزادی را به عنوان چیزی که توسط فیلسوفان بزرگ در یک زمینه زبانی خاص اعمال می شود، در نظر می گیرد، نزد فوکو آزادی و نقد پیوند تنگاتنگی باهم دارند، زیرا در آن نقد با رابطه اخلاقی خود و نسبتهای مونث و مذکرش با دیگران گره خورده است. علیرغم این تفاوتها، تحلیل های تاریخی هر دو نویسنده به دنبال مسئله مند کردن روشهایی هستند که در اندیشه ها و عملکردهای گذشته به دنبال محدودسازی اشکال معاصر آزادی است.
اگر این فرض را که مقایسه کردن تحلیلهای تاریخی اسکینر و فوکو را از نظر روشهایی که با حدود اشکال معاصر آزادی مقابله میکنند، منطقی بدانیم، حال چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ در کلی ترین سطح، چنین مقایسه ای باید کمتر بر تعاریف یا برداشتهای تجربی یا احتمالی اسکینر و فوکو از آزادی/ freedom (یا اختیار/ liberty) تاکید کند و بیشترین تمرکز را بر انواع نوشته های تاریخی که آنها برای بررسی حدود آزادی استفاده کرده اند، داشته باشد.
از آنجایی که هر دو نویسنده از فراتاریخی گرایی اجتناب می کنند و به صورت ضمنی در تلاشند از اتخاذ تعریف کم و بیش جامع درباب مفاهیمی همچون آزادی بگریزند، آنها را باید کمتر بر اساس اعتبار مفاهیمشان و بیشتر برمبنای تاثیر روشها و اهداف تحلیلی که این روشها در بر گیرنده آنند، مقایسه کرد. همانگونه که در ادامه تلاش خواهیم کرد نشان دهیم، به نظر می رسد سه موضوع تحلیل نقش برجسته ای در نوشته های تاریخی هر دو نویسنده دارد، یعنی گفتمان، عقلانیت و عاملیت. بر همین اساس ادامه مقاله ساختاری به شرح زیر دارد:
نخست، ما به این انگاره اعتبار می بخشیم که تحلیل های اسکینر و فوکو در واقع با مسئله آزادی و محدودیت های معاصر آن هماهنگ است. سپس بررسی می کنیم که چگونه این مسئله در تحلیل های اسکینر و فوکو از گفتمان، عقلانیت و عاملیت مطرح می شود. در نهایت ما برخی استنتاجات تجربی از این مقایسه بیرون می کشیم.
بررسی اسکینر و فوکو به میانجی مفهوم آزادی
یک بررسی دم دستی از تالیفات اسکینر نشان میدهد که سودای اصلی نوشتههای تاریخی او کشف معنای متون سیاسی است، نه بازخواست حدود اشکال آزادی. در ابتدا، اسکینر اعلام می دارد که تحلیل های تاریخی او تلاشی است برای گسست از این ایده که تاریخ اندیشه ی سیاسی [می بایست] به مطالعه پرسش های اساسا تغییرناپذیر بپردازد[2](اسکینر، 1969). در عوض، [او معتقد است] تاریخ نگاری به کشف چگونگی تغییر چنین پرسش ها و پاسخ هایی در طول زمان می پردازد. بر همین اساس اسکینر تعریف دقیق و جامعی از آزادی یا اختیار(اصطلاحی که اسکینر ترجیح می دهد به کار برد) ارائه نمی دهد. درعوض، به شیوه ای نومینالیستی ، به بررسی انواع معنای در حال تغییر تاریخی منسوب به این اصطلاح میپردازد. اسکینر با پذیرش این اصل که معنای متون سیاسی را تنها با قرار دادن آن در بافتار تاریخی و زبانی خاص خود می توان کشف کرد، از اینکه دغدغه ها، پرسش ها و مفاهیم سیاسی را تغییر ناپذیر و جامع بداند، اجتناب می کند. این بذل توجه به اقتضای تاریخی اندیشههای سیاسی، امکان ایجاد فاصلهای انتقادی از شیوههای کنونی تفکر و عمل سیاسی را برای ما فراهم میکند.
در حالی که تلاش اسکینر بر مبنای هدف او در راستای کشف معنای متون سیاسی (کلاسیک) است، به نظر می رسد ارتباط چنین تحلیل های تاریخی، به طور فزاینده ای با اشکال فعلی اختیار(liberty) مرتبط باشد. اسکینر در کتاب بنیادهای اندیشه سیاسی مدرن به ایده های اختیار (liberty) و روشهایی می پردازد که در ایده های جوامع سیاسی در حال تغییر در دوران رنسانس و اصلاح دینی نقش بسته است(اسکینر؛ 1976a، 3-65؛ 1978b، 154-61، 328-46). در حالی که دغدغه اولیه اسکینر حول بررسی این موضوع است که چگونه چنین ایده های سیاسی و زمینه های (زبانی) آنها با روشهای احتمالی اعمال سیاسی و اختیارات سیاسی در گذشته عجین می شود، او بعدا این دغدغه ها را ادامه داد تا جایی که دربرگیرنده زمان حال نیز باشد. در آثار او از اواخر دهه 1980 به بعد، ارتباط این نوع تحلیل تاریخی از اشکال کنونی آزادی آشکارا بیان شده است (اسکینر؛ 1988، 286-8). اسکینر در کتاب «اختیار مقدم بر لیبرالیسم» به دقت بین دو نوع ارتباط تاریخ زبان سیاسی اش با زمان حال ما تمایز قائل می شود. اولی مربوط به درسهای اخلاقی است که به موجب آن تاریخ به ما پاسخ هایی برای مسائل سیاسی معاصر می دهد. دومی مربوط به آگاهی از شیوه های تفکر کنونی ما است. درحالی که اولی وجود پرسش های جاودان را فرض میگیرد –آنچه که اسکینر کاملا آن را رد می کند- دومی با تواضع بیشتر فرض میگیرد که خودآگاهی از ضرورت و امکان در موقعیت کنونی ما احتمالا در مواجهه با شیوه های کاملا متفاوت تفکر درباب سیاست وسعت می یابد (اسکینر، 2002b:89، 125). این رابطه متقابل بین اهداف فهم معنای اندیشه سیاسی گذشته و ایجاد فاصله انتقادی با زمان حال به شرح زیر است:
درست است که کار من تا آنجا که توانسته ام تاریخی است، با این وجود تلاشی بوده برای کمک به درک جهان اجتماعی کنونی ما. همانگونه که در جاهای دیگر گفته ام، یکی از کاربردهای گذشته، از این واقعیت ناشی می شود که ما مستعد اسارت در افسون میراث فکری خود هستیم. همانگونه که مفاهیم هنجاری خود را تجزیه و تحلیل کرده و مورد تامل قرار می دهیم، به راحتی می توان به این باور رسید که شیوه های تفکر درباب آنها، که توسط جریان اصلی سنت های فکری برای ما به ارث رسیده اند، می بایست شیوه های تفکر درباره آنها باشد. با توجه به این وضعیت، یکی از کمک هایی که مورخان می توانند انجام دهند این است که نوعی افسون زدایی را به ما بیاموزند. اگر با هدف گوش سپردن، به گذشته توجه کنیم، با تعهد به تلاش برای دیدن چیزها به روش خود، می توانیم امیدوار باشیم که از افسون شدن بیش از حد خود جلوگیری کنیم. (2002b، 6)
آنچه اسکینر در اینجا به آن اشاره می کند، سنخی از آزادی است به معنای گسترش و باز کردن فضای جهت یابی در شیوه های تفکر ما. همانگونه که در بخش های بعدی نشان خواهیم داد، این نکته، حداقل در آثار متاخر او، فقط گزاره های به صورت برنامهریزی شده بی نظم نیست که پیوندی با تحلیل واقعی اسکینر نداشته باشد. در حقیقت به نظر می رسد تحلیل های تاریخی اسکینر از جمهوری خواهی نو-رومی (کلاسیک) و لیبرالیسم مدرن، مستقیما به این موضوع اشاره دارد که چگونه اشکال تاریخی آزادی، شیوه های کنونی تفکر و اعمال آزادی را شکل می دهند و محدود می کنند.
تحلیل های مختلف تاریخی و تاملات فلسفی میشل فوکو را می توان تلاشی مستمر برای رفع محدودیت های اشکال کنونی آزادی در نظر گرفت. او توضیح می دهد:
نقش من – و این کلمه بسیار تاکیدی است- این است که به مردم نشان دهم که بسیار آزادتر از چیزی هستند که احساس می کنند، مردم برخی مضامین را که در برهه ای معین از تاریخ ساخته شده اند به عنوان حقیقت و به عنوان شاهد می پذیرند، [و من می خواهم نشان دهم] این به اصطلاح شواهد، قابل نقد و نابودی هستند. برای تغییر چیزی در ذهن مردم، این نقش یک روشنفکر است.(فوکو، 1988:10)
این تلاش را باید در پس زمینه تلاش فوکو برای تحلیل شیوههای متغیر تاریخی که در آن اشکال مختلف دانش درباره انسانها، مانند روانشناسی، جرمشناسی و اقتصاد، با روشهای اعمال قدرت و اعمال آزادی توسط انسانها در ارتباط متقابل هستند، تحلیل کرد.(فوکو، 1998a:1988 ) هرچند زیربنای روش شناختی این تلاش دستخوش تغیرات خاصی در نوشته های دیرینه شناسانه اولیه او به سوی تحلیل های تبارشناسانه متاخرش شد، اما هدف کلی او به طور قابل ملاحظه ای پایدار به نظر می رسد. فوکو درسراسر نوشته های خود می کوشد شیوه های خاص تاریخی را که در آن اشکال خاصی از دانش، قدرت و آزادی را ممکن می سازد، بررسی انتقادی کند. (دریفوس و رابینو، 1982: 26-7) این بذل توجه به رابطه بین معرفت و هستی از تاملات فلسفی معمول در باب معرفت شناسی و هستی شناسی دور است. وانگهی، این تلاشی برای کشف بینش های کم و بیش معتبر جامع و کلی نیست. تحلیل های تاریخی فوکو از روانپزشکی (فوکو، 1967: مقدمه)، پزشکی (فوکو، 1973)، زیست شناسی، اقتصاد، واژه شناسی (فوکو، 1970)، کیفر شناسی و تادیب (فوکو، 1977) و سکسوالیته (فوکو، 1978) گواه تلاش مستمر او برای توضیح تولید دانش است. این امر بهویژه به شیوههای متغیر تاریخی مربوط میشود که در آن دانش، شیوههایی را که در آن ما بهعنوان سوژه توسط دیگران شکل میگیریم، که فوکو آن را اعمال قدرت میداند؛ و روش هایی که در آن خود را به مثابه سوژه شکل می دهیم، که فوکو آنها را به عنوان اخلاق تعریف میکند، آگاه میسازد(فوکو، 1987، مقدمه).
فوکو در نقطه ای ، که با کانت آغاز می شود، خود را ذیل سنت فلسفه انتقادی قرار می دهد، به مثابه یک تلاش مدرن خاص.(فوکو، 1986: 38) فوکو رویکرد خود به تاریخ را به مثابه “تأملی در «امروز» همچون تفاوت در تاریخ” توصیف می کند (فوکو، 1986: 98). پس تحلیل های فوکو درجستجوی فهم گذشته و حال به وسیله مجاورت سازی آن با امر سپری شده نیست. پرسش از واقعیت کنونی ما با الهام از رویکرد کانتی فوکو، به ویژه ساختن «حالت های هستی» در تقاطع بین حکومت دیگران و حکومت خود (به وسیله خود) هدفگیری شده است(همان: 41).تبعات آنچه در تحلیل های تاریخی فوکو، دست کم در نوشته های متاخرش درباره حکومت مندی و اخلاق باستانی، وجود دارد، این است که چگونه آزادی به مثابه یک عمل اخلاقی خاص(حکومت بر خود توسط خود) درصورت پیوند با اشکال خاصی از قدرت (حکومت توسط دیگران) شکل می گیرد.
در این مرحله، ممکن است نتیجه بگیریم که اندیشه و کنش سیاسی معاصر، به صورت کلی، و حدود معاصر آزادی ما، به طور خاص، یک دغدغه کلیدی برای تحلیل های تاریخی فوکو و اسکینر است. با این وجود، توضیح مختصر بالا نیز نشان دهنده برخی تفاوتهای مهم [اسکینر و فوکو] در پرداختن به این دغدغه است. به نظر می رسد تلاش اسکینر برای برهم زدن حدود معاصر برای آزادی مشروط است به ارائه درک بهتری از ایده ها و متون سیاسی گذشته؛ بهتر از آنچه توسط تحلیل های تاریخی موجود ارائه شده است. در مقابل، پتانسیل تحلیل های فوکو نه بر ارائه درک بهتر گذشته بلکه بر دور کردن ما از شیوه های فکر و کنش معاصر استوار است. فوکو از طریق نشان دادن شیوه ای که روشهای فعلی اندیشه و عمل در خصوص مسئله ای خاص از گذشته متمایز است و نشان دادن صور تبندی های تصادفی و فانی اعمال و اندیشه های فعلی به دنبال ایجاد این بیگانه سازی برمی آید. در ادامه این تفاوت ها در حوزه گفتمان، عقلانیت و عاملیت بیشتر بررسی می شود.
گفتمان
به دلیل نبود اصطلاح بهتر، از اصطلاح «گفتمان» برای مقایسه نحوه تحلیل گزارهها و استدلالهای اسکینر و فوکو استفاده می کنیم. اسکینر که اصطلاح “زبان” را ترجیح می دهد، عموما از اصطلاح “گفتمان” استفاده نمی کند. فوکو از واژه «گفتمان» و همچنین «صورت بندی گفتمانی» به طور مکرر و کاملاً منظم نوشته های متقدم خود استفاده می کند (فوکو، 1974)، اما این اصطلاحات به تدریج با «مفاهیم دانش» یا «رژیم های حقیقت» جایگزین می شوند (فوکو،a1980). تفاوت بین زبان نزد اسکینر و دانش نزد فوکو بیش از ترجیحات ساده زبانی است، که نشان دهنده تفاوت قابل توجهی در رویکرد تحلیلی آنها در مطالعه گزاره ها و استدلال ها است که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
همانطور که هانتر اشاره کرده است، اسکینر از طریق استفاده از [مفهوم] کنش گفتاری تلاش میکند تا از «تقلیل استعلایی» که اغلب در پژوهشهای تفکر فلسفی ظهور و بروز داشته اجتناب کند و با توسل به عینیت بخشیدن تفسیر تاریخی آن را در هم بشکند (هانتز، 2007:575) اسکینر تحلیلهای تاریخی خود را اساساً بهعنوان تلاشهای زبانشناسانه معرفی میکند و آشکارا از فیلسوفان زبانشناسی همچون ویتگنشتاین و آستین بهره می جوید. ( اسکینر، 2002b: 87) او از انواع تحلیلهای تاریخی که رفتار اجتماعی را تعیینکنندهترین عنصر تاریخ میدانند، فاصله میگیرد. اسکینر به جای طرح این سوال که کدام وقایع تاریخی در چه زمانی و چرا رخ داده است، علاقه مند است تا بررسی کند که چگونه متفکران سیاسی گذشته یک رویداد یا یک مسئله را بیان می کنند و مفاهیمی را با معانی جدید نسبت می دهند و در نتیجه بر زنجیره های تاریخی رویدادها تأثیر می گذارند.
قواعد روش شناختی اسکینر، بیش از هرچیز، با هدف شناسایی مقاصد یک نویسنده که در یک یا چند متن توسط آن شخص بیان شده است، هماهنگ است. اسکینر با آگاهی از تمایز آستین بین کنش گفتاریِ بیانی و کنش گفتاری نهفته در سخن، مقاصد نویسنده را با آشکار کردن نه تنها منظور نویسنده، که مستلزم تجزیه و تحلیل گفتههای او با عبارات خاص خود است، بلکه همچنین آنچه نویسنده انجام میداد، بررسی میکند؛ مورد دوم دلالت بر ربط دادن این اظهارات به قراردادهای زبانشناسانه یا «زمینه استدلالی» است که در آن [زمینه] اتفاق افتاده است (اسکینر، 2002b:98). اسکینر برای روشن ساختن این بُعد غیروابسته اخیر کنش بیانی نویسنده، تحلیل میکند که چگونه زمینه استدلالی این گفتهها را شکل میدهد، و چگونه این گفتهها ، زمینه را مورد توجه، تایید، نقد و شاید اصلاح قرار می دهند. او اخیراً این روش درک اقوال را به سه عنصر اصلی خلاصه کرده است: (1) کشف معنای خودِ سخن. (2) ترسیم زمینه ای که گفته در آن بیان می شود. و (3) بررسی پیوندهای بین دو مورد اول (همان: 114-15).
در حالی که به نظر میرسد قواعد روششناختی اسکینر دلالت بر این دارد که درک کنشها و زمینههای زبانی گذشته هدف اصلی کار اوست، تحلیلهای عملی او نشان میدهد که اَشکال کنونی تفکر و کنش نیز بخشی از هدف اوست. اسکینر در کتاب بنیادهای اندیشه سیاسی مدرن و دو مقاله بعدی نشان می دهد که چگونه مفهوم دولت در طول رنسانس و اصلاح دینی دچار تحول می شود (اسکینر، 1989، 1978a، 1978b، 2002a) از ارتباط نزدیک با یک حکمران خاص، به یک نهاد غیرشخصی متمایز از یک جامعه سیاسی خاص، پیوندی ذاتی وجود دارد. اسکینر استدلال میکند که تصورات معاصر از دولت و نقش های سیاسی آن توسط این رویدادهای گذشته شکل میگیرد(اسکینر، 1978a: ix). کار اخیر اسکینر در مورد جمهوریگرایی و لیبرالیسم نو-رومی (کلاسیک) گواه تلاش او نه تنها برای درک معنای تفکر سیاسی گذشته، بلکه برای ایجاد فاصلهای انتقادی از شیوههای امروزین ما برای تفکر و اعمال آزادی است. اسکینر در سخنرانی آغازین خود به عنوان استاد تاریخ مدرن در دانشگاه کمبریج، که در اختیار(liberty) مقدم بر لیبرالیسم منتشر شد (اسکینر، 1998)، به طور خلاصه کشمکش های گفتمانی-سیاسی را در بریتانیای مدرن اولیه بین درک نو-رومی و لیبرال از اختیار(liberty) ترسیم می کند. او نشان می دهد که چگونه اولی با فضایل شخصی و استقلال از تهدید اجبار مرتبط است، در حالی که دومی مبتنی بر حقوق مدنی و سیاسی و عدم وجود اجبار واقعی است. این گسست تاریخی از درک و آرمان جمهوریخواه نو-رومی از آزادی به یک مفهوم لیبرال که توسط هابز و تعدادی از فیلسوفان سیاسی بعدی صورتبندی شده است، موضوع کتاب هابز و آزادی نزد جمهوریخواهان نیز هست (اسکینر، 2008). اسکینر این تحلیل را از بازنگری مفاهیم آزادی به کار می گیرد تا نه تنها به انعطاف پذیری و احتمالی بودن اختیار(liberty) اشاره کند، بلکه به این نکته نیز بپردازد که چگونه هنجارهای فعلی و لیبرال آزادی در فضای فکری ترسیم شده توسط تفکر هابزی باقی مانده است(همان: 212-16). چه این ادعا درست باشد چه نادرست، این واقعیت پابرجاست که تحلیلهای تاریخی اسکینر جهت دار هستند، و به طور فزایندهای، در جهت بازخواست و زیر سؤال بردن اشکال معاصر آزادی است (همچنین رجوع کنید به اسکینر، 2003). اسکینر استدلال می کندکه هدف این است که «درکی خودآگاه از مجموعه ای از مفاهیم به دست آوریم که اکنون به صورت ناخودآگاه و تا حدی حتی بدون فهم به کار می بریم» (اسکینر، 1998: 109-110). بنابراین، او استدلال می کند، ممکن است ما کمتر با روش های فعلیِ (لیبرال) درک آزادی فریفته شویم (همان: 116).
فرض ذاتی در آثار تاریخی اسکینر این است که زبان هم به عنوان یک اصل ساختاری که یک بافت اجتماعی معین را شکل می دهد و هم به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییر اجتماعی، عمل می کند. از یک سو، زبان، یعنی مفاهیم و ساختارهای زبانی و نیز معانی منسوب به واژگان خاص، تا آنجا که حوزه محدودی از امکانات مفهومی را منعکس میکند، یک تقید ساختاری است. از سوی دیگر، زبان سوژه تغییر است. از همین رو، توانایی تأثیرگذاری بر کاربردها و معانی واژهها و مفاهیم، شیوهای کلیدی برای تأثیرگذاری بر حوزه احتمالات مفهومی و در نتیجه بافت اجتماعی است. این دیدگاه اهمیت زیادی برای عامل سخنگو قائل است که پتانسیل ارتقای تغییرات اجتماعی را با پیش روندگی ماهرانه در “زمینه های فکری” دارد (اسکینر،2002b، .3). ابزارهای ارتقای چنین تغییراتی به عنوان «تکنیک های بلاغی» و «قدرت کلمات» شناخته می شوند (همان: 5). زبان به عنوان شکلی از قدرت شناخته می شود، به این معنا که مفاهیم به عنوان ابزار و سلاح عمل می کنند (2002b: 117) با این حال، اسکینر یک چارچوب نظری برای آشکار کردن مفهوم قدرت ایجاد نمی کند، و همچنین در مورد دلالت های تحلیلی چنین مفهومی توضیح نمی دهد. در نتیجه، قدرت به طور ضمنی به عنوان ظرفیت کمی در نظر گرفته میشود، همچون پول، قدرت رسمی یا مهارتهای زبانی که در اختیار یک بازیگر معین برای تغییر رفتار بازیگران دیگر است. به نظر می رسد که امکانات تحلیلی رویکرد اسکینر برای تشخیص دگرگونی تاریخی، صرفاً در شناخت رابطه بین زبان و بازیگر گفتار/نوشتار نهفته است.
تا نقطه ای معین، نوشتار فوکوییِ تاریخ از فرضیه ای مشابه با پیش فرض اسکینر پیروی می کند: زبان صرفاً واسط رویدادها و تغییرات اجتماعی نیست، بلکه آنها را شکل می دهد. با این حال، فوکو بهجای پذیرش این فرض بهعنوان یک ویژگی شبه استعلایی زبان-بعلاوه-بودن و پذیرش آن به عنوان بخشی از ابزار تحلیلی، آن را به مثابه یک موضوع تحلیل تاریخی در نظر میگیرد. او در ابتدا این فرض را با تحول لغت شناسی در قرن نوزدهم و ظهور انسان به عنوان یک دوگانه تجربی-استعلایی، همزمان سوژه و ابژه زبان می داند (به بخش بعدی در مورد عاملیت مراجعه کنید).. بعدها، او پژوهش های خود را در مورد زبان مجدداً به پارسیا( parrhesia ) متمرکز می کند، مجموعه ای از آداب [قواعد] یونان باستان در بیان حقیقت (فوکو، 2010). در حالی که پارسیا می تواند اشکال مختلفی داشته باشد، فوکو به صورت خاص به مواردی علاقه مند است که ریسک نامعینی به دنبال دارد، چه از طریق به چالش کشیدن خِرَد متعارف چه با زیر سوال بردن تصمیمات کسانی که در موقعیت های قدرت قرار دارند (همان: 61-2). او بین بلاغت، [یعنی] آن دسته از اشکال حقیقتگویی که بهشکل تکنیکی ساخته شده برای ایجاد تاثیری خاص، و[نیز] استفاده سقراط از زبان ریشهشناسانه بهعنوان راهی برای آشکار ساختن حقیقت ضروری واقعیتی که این زبان به آن اشاره دارد، با تمام خطراتی که ممکن است به همراه داشته باشد. تمایز قائل میشود. این شکل ریشهشناسانه حقیقتگویی که توسط سقراط ارائه میشود، ارتباط نزدیکی با ایدهی فلسفه بهعنوان شکلی از زندگی دارد که در آن گفتن حقیقت نه تنها مستلزم شیوهای خاص برای ارتباط با شهروندان و حاکمان آنهاست، بلکه در مورد راههایی که شخص از خود مراقبت می کند، یعنی پرورش یک اخلاق خاص نیز صدق می کند. چه درک فوکو از رابطه بین فلسفه و اخلاق در دوران باستان درست باشد چه نه (برای نقد خوانش فوکو از رابطه بین فلسفه و اخلاق در دوران باستان رجوع کنید به پیر هادوت [Hadot, 1995: 206-12] )، فوکو ارتباط روشنی بین گفتمان های [مدعی] حقیقت و شکل خاصی از اخلاق مربوط به قدرت بازخواست می بیند. بر این اساس، این زبان نیست که نیست که مورد توجه فوکو باشد، بلکه در عوض،اینکه چگونه می توان حقیقت گویی را به عنوان یک عمل اخلاقی خاص با هدف پرداخت انتقادی به اعمال قدرت در نظر گرفت، مهم است (Foucault, 2010: 159).
فوکو در نوشته های متقدم خود به رابطه بین حقیقت و قدرت نه از منظر اخلاق، بلکه از منظر رژیم های قدرت-دانش توجه دارد. تحلیلهای تاریخی او از نقش علوم انسانی، از جمله لغتشناسی، در اعمال قدرت و شکلگیری سوبژکتیویته ، ازسوی بسیاری بهعنوان نوعی خوانشی کلبی مسلک تلقی شده است [به گونه ای] که جایی برای فرار از چنگال تمامیت خواه قدرت باقی نمیگذارد. با این حال، به جای تسلیم شدن دربرابر این نتیجه گیری سهل الوصول که این تحلیلِ فوکویِ نابالغی است که نتوانسته جایی برای آزادی باقی بگذارد، در عوض میتوانیم به نوع منشِ انتقادی مورد توجه در این تحلیلها از علوم انسانی مدرن توجه کنیم. این اخلاق دقیقاً مربوط به راه هایی است که این اشکال دانش به ما کمک می کنند تا به ما بگویند چگونه باید آزادی خود را به روش های عادی، سالم و مولد اعمال کنیم. شاید بتوانیم تا آنجا پیش برویم که بگوییم تحلیلهای فوکو از گفتمان و دانش میانجی پروژهای رهایی بخش باشد؛ هر چند به معنای خاص کلمه. این تلاش متداولی برای رهایی گفتمان از عقلانیت ابزاری، ایدئولوژی یا حتی قدرت نیست، البته در شکل حداقلی آن. در عوض، این پروژهای است که به رهایی کنونی ما از علوم انسانی و گفتمانهای تخصصی متعددی مربوط میشود که از گفتن اینکه ما که هستیم و چگونه باید عمل کنیم، امرار معاش میکنند (Foucault, 1980b: 84). همچنین مستلزم رهایی یا حداقل ریشه کن کردن دانش از مفروضات نئوکانتی است که هم تحلیلهای ساختارگرایانه و هم سوژهمحور را پشتیبانی میکند، مبنی براینکه آزادی تنها از جایی شروع می شود که زن/مرد از ساختارها یا افق های معرفتی، اجتماعی و سیاسی که اعمال اوِ زن/مرد را شکل می دهد، آگاه باشد. چنین فرضی که به طور همزمان به عنوان یک ایده آل هنجاری عمل می کند، تنها نقشِ معتبر علوم انسانی و حق بیان حقیقت را پشتیبانی می کند. تحلیلهای فوکو با در نظر گرفتن هزینههای اخلاقی و سیاسی چنین آرمانهای هنجاری، ما را از علوم انسانی و گفتمانهای تخصصی رهایی میبخشد، به این معنا که فضایی را برای اقداماتی که با سایر اشکال تفکر و معیارهای اخلاقی آگاه میشوند، باز میکنند.
عقلانیت
تحلیلهای اسکینر و فوکو از عقلانیت حداقل یک ویژگی کلی دارند و آن این است که عقلانیت را باید در اشکال چندگانه و از نظر تاریخی خاص بررسی کرد. صورتهای تاریخی عقلانیت باید با ارجاع به معرفتها، نظامهای حقیقت یا زمینههای زبانی از زمانی که در آن بیان شدهاند، تحلیل شوند، نه با برخی معیارهای ادعایی جهانشمول حقیقت، که اغلب دارای سوگیریهای معاصر [ما] هستند. با این حال، رویکردهای آنها به عقلانیت تفاوتهای معناداری را در شیوههای ارتباط آنها با هدف دامن زدن به بحث محدودیتهای اشکال معاصر (لیبرال) آزادی نشان میدهد. در حالی که به نظر می رسد اسکینر با توضیح عقلانیت های گذشته با قرار دادن آنها در بافت تاریخی-زبانی مناسب خود بحث را تنظیم میکند، فوکو در پی نشان دادن ظرفیت های مولد و خطرات این گونه عقلانیت هاست.
نوشتههای اسکینر تلاشی است برای از بین بردن عقلانیتِ در معرض خطر، به میانجی گفتههای یک نویسنده معین و زمینه استدلالی آنها. او تمام تلاش خود را می کند تا از یک موقعیت فرا تاریخی دور بماند، یا سطح عقلانیت باورهای بازیگران خاص را بر اساس استانداردهای معاصر (یا جهانشمول) ارزیابی کند. بعلاوه، او از موضع نسبی گرایی فاصله می گیرد و معتقد است که چون چنین معیارهایی از نظر تاریخی خاص و متغیر هستند، منجر به کنار گذاشتن بررسی درباب عقلانیت می شود. از نظر اسکینر، عقلانیت به عنوان شیوه های خاص تاریخی ِبرهان پذیرفته شده ای در نظر گرفته می شود که در طول زمان تغییر می کند. با توجه به این موارد، ما درکی از باورها و گفته های نویسندگان خاص در آن زمان به دست می آوریم (اسکینر، 1988: 242-5). اسکینر در تلاش برای درک اینکه چرا انسانهای گذشته به شیوهای خاص فکر و عمل میکردند، نشان میدهد که چگونه گفتهها و باورهایی که امروزه غیرعقلانی به نظر میرسند، با توجه به بافت زبانی محلی و تاریخی خاص خود، عقلانی بودند (اسکینر، 2002b:31 ). حتی باورهایی که در زمان بیانشان غیرعقلانی تلقی می شدند، در سطح عمیق تری می توان گفت که عقلانی هستند، اگر بتوانیم انگیزه های چنین گفته ها یا باورهایی را توضیح دهیم (همان: 38). اسکینر استدلال می کند که باورها به ندرت زمانی که بر اساس قراردادهای زمانی که در آن بیان شده اند، غیرعقلانی تلقی می شوند. با این حال، معاصران آنها ممکن است آنها را بحث برانگیز یا حتی کاملاً اشتباه می دانستند. برای مثال، ماکیاولی به دلیل اصرار بر اهمیت فضایل(ویرچو) برای کامیابی در سیاست به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. اسکینر نشان می دهد که چگونه چنین باورهای مناقشه برانگیزی توسط قراردادها و تعارضات زبانی پیرامون آنها پرورش یافته و به نوبه خود جای خود را به این تعارضات داده است (اسکینر، 1978a: 128-38؛ 2008: xv).
البته اسکینر ممکن است احتمال باورهای غیرعقلانی را رد نکند. با این حال، به نظر میرسد تحلیلهای او با این فرض هدایت میشوند که اگر فقط بافت زبانی محلی را بهخوبی درک کنیم، در نهایت قادر خواهیم بود عقلانیت کنش های گفتاری ظاهراً غیرعقلانی را شناسایی یا بازیابی کنیم. شاید واضحترین مثال از این تلاش برای کمک به بحث اسکینر از یک پدیده امروزی یافت شود، نه یک پدیده گذشته. او به کار لینگ و استرسون در مورد اسکیزوفرنی روی می آورد تا دریابد که آیا رفتار اوتیستیک نوجوانی که ادعا می شود اسکیزوفرن است ممکن است علت رفتاری تعمدی و معنادار باشد یا خیر (اسکینر، 2002b: 142). اسکینر میپرسد، آیا ممکن است این رفتار نمایانگر یک «شکل و درجه ای از اعتراض قراردادی باشد، نه مجموعهای از نشانههای آسیبشناختی که در انتظار توضیح علّی مستقیم هستند؟» (همان). به نظر منصفانه می رسد که نتیجه بگیریم رویکرد اسکینر با سودای بازیابی عقلانیت در طول زمان و مکان طنین انداز می شود، به این معنا که نامانوسی گذشته را معنادارتر و به طور ضمنی برای زمان حال مانوس تر می کند.
سودای فوکو تقریباً برعکس یا حداقل بسیار متفاوت است. او نه با بازیابی عقلانیت های گذشته، بلکه با نشان دادن تغییرپذیری و اقتضای آنها، ما را از زمان حال منحرف می کند. او قصد ندارد بپرسد که آیا نوع خاصی از رفتارها واقعاً عقلانی است یا بیمارگونه. در عوض، او تأثیرات قدرت بالقوه یک عقلانیت خاص را که از مجموعهای از دانشها مانند روانپزشکی نشأت میگیرد، بررسی میکند. بنابراین، نگرانی او در مورد اشکال مداخله سیاسی، درمان پزشکی و حتی اجبار فیزیکی است که قادر است با چسبیدن به عقلانیتی که بین سلامت روانی و جنون، تمایز ایجاد میکند، ممکن شود. فوکو با استفاده از تبارشناسی بهعنوان ابزاری برای توضیح پیوندهای احتمالی بین عقلانیتها و رژیمهای کرداری، فضایی را برای روشن ساختن اینکه چگونه عقلانیتهای خاص به اعمال اشکال کم و بیش نظاممند قدرت میپردازند، باز میکند. عقلانیت جذاب است زیرا قادر است همانطور که اسکینر به درستی نشان میدهد، منفعت برخی از اعمال به قیمت از دست دادن برخی دیگر باشد، اما همچنین شکلهایی از قدرت را ایجاد میکند که اجازه میدهد برخی از اعمال و گفتهها عقلانی تلقی شوند و در نتیجه زیر سوال بردن یا مخالفت با آنها دشوار است.
دل مشغولی فوکو به عقلانیت از نظر نومینالیستی به این معنا تلقی میشود که ظاهرا شکلهای دانش و استدلال است که در زمانهای معین، علمی شناخته میشوند و همه پیامدهای سیاسی پس از چنین شناختی بهوجود میآیند. این رویکرد نومینالیستی برای آشکار کردن تأثیرات مادی عقلانیتهای معین با توجه به روابط قدرت-دانش، به کار می رود. تمرکز فوکو در تحلیلهای اولیهاش از جنون و پزشکی، بر متون گفتاری و نوشتاری است که در مجموع به صورتبندیها یا معرفتهای گفتمانی خاص از نظر تاریخی میرسند. در تحلیلهای متاخر او از کیفرشناسی و سکسوالیته، به تمرکز بر روشهای در حال تغییری می رسد که در آن عقلانیتها با رژیمهای کردار مرتبط میشوند، یا تکنیکها، روشها و رویههای ملموسی که مداخلات سیاسی به کار میبرند. در اینجا می توان اضافه کرد، در حالی که تحلیل های فوکو به شدت به خطرات عقلانیت توجه داشت، نباید آنها را با نقدهای مطرح شده توسط مکتب فرانکفورت (هورکهایمر و آدورنو، 1972؛ هابرماس، 1987)اشتباه گرفت. نقد هابرماس به شدت مرهون تمایز نمونه آرمانی وبر بین عقلانیت ارزشی/جوهری و عقلانیت ابزاری/صوری است که به عنوان معیارهای هنجاری جهانشمول عمل میکنند. فوکو به صراحت چنین انشعاب از نمونه آرمانی عقلانیت و هرگونه صحبت از عقلانیت ابزاری غربی را رد می کند (Foucault, 1991: 78-82). درعوض، عقلانیتها به مثابه اشکال متعدد و اغلب متناقضی از تفکر و محاسبات ابزار و اهداف درک میشوند که قبلاً در اعمال و کنشهای متنوع گنجانده شدهاند.
بنابراین، عقلانیت ها نه تنها آن گونه که در مجموعه های دانش بیان شدهاند، تجزیه و تحلیل می شوند، بلکه به عنوان روش های عینی و مادی خبر از نوعی حکومت ما بر دیگران و بر خودمان می دهند. اشکال کم و بیش سیستماتیک عقلانیت های حکومت مندانه، مانند مصلحت دولت (raison d’e´tat)، پلیس (polizei )، لیبرالیسم، لیبرالیسم اجتماعی/دولت رفاه و توسعه گرایی مورد توجه ویژه فوکو (Senellart, 2008) و برخی از پیروان او بوده است (Donzelot, 1984; Escobar). ، 1995). فوکو در راستای توجه خود به بُعد مادی قدرت، ما را ترغیب میکند که به شیوهای بپردازیم که از طریق آن این گونه عقلانیتهای اغلب متداخل و متناقض با رژیمهای کردار مرتبط میشوند. یعنی طرح ها، رویه ها و تکنیک هایی که باید بر اساس آن ها حکومت کنیم. به طور خلاصه، در حالی که به نظر می رسد توضیح اسکینر از کنش اجتماعی در نهایت به بازیابی عقلانیت بیان شده از طریق کنشهای گفتاری افراد معین ختم میشود، دغدغه فوکو برای اعمال قدرت باعث میشود که روی خطرات عقلانیتهای تاریخی خاص از نظر پتانسیل آنها برای مشاهده، طبقه بندی و تنظیم رفتار گروه ها و افراد تمرکز کند.
عاملیت
تحلیلهای اسکینر و فوکو، حتی اگر به ندرت از اصطلاح «عاملیت» استفاده کنند، به شدت به شیوههای کنش انسانها میپردازند. توجه اسکینر به عاملیت در درجه اول به تحلیل های او از معنای تولید شده از طریق کنشهای گفتاری متنوع مرتبط است. این نگرانی نه تنها مرهون نظریه پردازانی مانند آستین و سرل است، بلکه همچنین مرهون مفهوم وبری کنش اجتماعی می باشد، که متضمن کنش معنادار ذهنی است (وبر، 1978: 4-26). اسکینر کنش معناداری را تحلیل می کند که در آن زبان نقش مهمی در ایجاد معنا دارد(اسکینر، 2002b: 143). همچون وبر، اسکینر نیز دقت دارد که بین اعمال معنادار ذهنی از یک سو و رفتار قابل توضیح عینی از سوی دیگر تمایز قائل شود(اسکینر، 2002b: 4، 87، 125). در حالی که رفتار ممکن است بر اساس پاسخهای تولید شده توسط محرکها یا نیروهای قابل تأیید عینی توضیح داده شود، وبر و اسکینر در تحلیل عاملیت بر حسب معنای ذهنی توسعه یافته بر اساس قلمروهای نمادین معنادار همسو هستند.
مطابق با رویکرد او به عاملیت از منظر کنش های گفتاری معنادار، میتوانیم ابتدا توجه کنیم که سودای اسکینر برای برهم زدن اشکال کنونی آزادی حول ویژگیهای سازندهی زبان میچرخد. نوع رهایی در معرض خطر برای اسکینر ، نوعی است که ما را قادر میسازد تا خود را از رشتههای زبان سیاسی معاصر رها کنیم و بنابراین به ما اجازه میدهد آزادانهتر حرکت کنیم(اسکینر، 2002b: 6). مورخ ممکن است با بررسی گفتمان های استخراج شده و زبان مورد استفاده بازیگران تاریخی در یک بستر زبانی معین به این نوع رهایی کمک کند. بدین ترتیب مورخ ممکن است آشکار کند که اقدامات سیاسی گذشته به گونهای انجام میشد که اساساً با اشکال کنونی متفاوت است. این نوع تحلیل همچنین ممکن است نشان دهد که این نوع کنشهای گذشته بر اساس بسترهای خاص تاریخی به جای برخی نیروهای استعلایی یا غایی (telos ) صورت گرفته است (همان: 5، 7، 178).
دلالت مهم دیگر مفهوم عاملیت اسکینر، این است که تحلیل های تاریخی او تقریباً منحصراً بر نویسندگان بزرگ متمرکز است. با وجود ارائه تاریخهای اسکینر که جدا از روایتهای غایتشناختی بزرگ هستند، تحلیلهای او از تغییر زبان سیاسی به نویسندگان بزرگ یا دقیقتر به افرادی بستگی دارد که خلاقیت و زیرکی زبانیشان باعث تفاوت در زبان سیاسی زمان خود شده است. در حالی که اسکینر تمام تلاش خود را برای بررسی تأثیرات سازنده زبان بر هنجارها و اندیشه های سیاسی انجام میدهد، روایت های او از عاملیت محدود به کنشهای گفتاری ای است که توسط آنچه امروز ما به عنوان متفکران سیاسی متعارف (مورد اجماع) میشناسیم، اعمال میشود. اما در مورد بسیاری از اشکال دیگر عاملیت که سیاست به آنها وابسته است، مانند اشکال تعلیم، برنامههای اجتماعی، رویه های انتخاباتی و توانمندسازی شهروندان چه می توان گفت؟ در حالی که زبان سیاسی به طور کلی و شکلهای هژمونیک گفتمان تخصصی به طور خاص ممکن است نقش مهمی در اطلاع رسانی کنش های سیاسی ایفا کنند، تمرکز اسکینر روی دامنهای است که برای تحلیل عاملیت سیاسی مرتبط؛ محدودیت دارد.
در نهایت، ممکن است توجه داشته باشیم که لبه انتقادی تحلیل اسکینر و پتانسیل آن برای اشکال کنونی آزادی، وجود یک سوژه بالغ و مسولیت پذیر را فرض میگیرد. اسکینر نشان میدهد که تلاش او برای برهم زدن زمان حال مطمئناً – مانند بسیاری از علوم اجتماعی انتقادی و فلسفه سیاسی فعلی – متکی به روایت های اخلاقی و قضاوتی از پدیده های اجتماعی و سیاسی نیست:
-تحسین خود من قاطعانه برای آن دسته از مورخانی محفوظ است که هنگام بررسی جنایات، حماقتها و بدبختیهای بشر، آگاهانه خود را از شور و شوق و خشم دور نگه میدارند. (اسکینر، 1998: 118)
این را نباید به عنوان موضعی متکبرانه، بلکه به این عنوان تلقی کرد که تشخیص این موضوع که پتانسیل انتقادی تاریخ های اسکینر بر سوژه های بالغی استوار است که میتوانند بین مجموعههای اساساً متفاوتی از ارزشهای اخلاقی تأمل کرده و انتخاب کنند (1998: 119-20). اسکینر با اشاره به تبارشناسی اخلاق نیچه استدلال میکند که نقش او این است که «غنای میراث فکری ما ، که اغلب نادیده گرفته شده را کشف کند و آنها را یک بار دیگر برای مشاهده به نمایش بگذارد» (همان: 118s-19). به جای ارائه استانداردهای هنجاری، به نظر میرسد اسکینر تأیید میکند که مورخان سیاسی به معاصران خود در توسعه آنها بهعنوان شهروندانی بالغ و متکی به خود با شفافسازی واژگان سیاسی گسترده و در نتیجه منابع هنجاری در اختیارشان در اعمال استقلال خود کمک میکنند.
توجه فوکو به مسئله عاملیت را می توان در [نوشته های] تاریخی او از زمان حال یافت، که بیش از هر چیز حول محور این پرسش میچرخد که چگونه ما سوژه یا انسان میشویم. شایان توجه است اگر بر رویکرد غیر هنجاری – یا بهتر بگوییم نومینالیستی – حمایت کننده از این نگرانی تأکید شود، که والتر نیز به آن توجه می کند (والتر، 2008: 103). عاملیت نه به عنوان یک ظرفیت معین و نه به عنوان چیزی که ممکن است از ایدئولوژی های غالب (آلتوسری) استنتاج شود، مورد توجه قرار میگیرد، بلکه بیشتر به عنوان اعمالی از خود است که از طریق زنجیره تاریخی خاص دانش، قدرت و اخلاق انجام میشود. سودای فوکو این بود که راههای گوناگونی را که میشناسیم، با آنها ارتباط میگیریم، شناسایی میکنیم، شکل میدهیم و بر دیگران و خودمان بهعنوان انسانها اداره میکنیم، توضیح دهد. آنچه تحلیلهای فوکو را به هم پیوند میدهد، بیشتر روحیه ای است که به تشخیص و مسئله مند کردن زمان حال میپردازد تا مجموعهای از دستورالعملهای روششناختی مسلم. استراتژیهای تحلیلی فوکو و انتخابهای روششناسانه او دائماً اصلاح میشد و راههای جدیدی را امتحان میکرد(Deleuze, 1977: 208; Foucault, 1998b: 445) . بنابراین، [نوشته های] تاریخی او نباید به عنوان مبنایی برای توسعه اصول استاندارد تحقیق، بلکه باید بهعنوان ابزارهای ممکنی برای استفاده و انطباق با بازخواستهای مداوم و مسئله مندی درباره نحوه تفکر و عمل امروز ما در نظر گرفته شوند.
رویکرد فوکو به عاملیت حداقل از سه جهت با رویکرد اسکینر متفاوت است. فوکو اول صراحتاً به دنبال اجتناب از بدیهی گرفتن عاملیت انسانی، چه در قالب ظرفیت های زبانی و چه در موارد دیگر است. هرچند تحلیلهای فوکو به دانش، گفتمانها و زبان در ساختن ذهنیت توجه میکند، او به صراحت از پرداختن به عاملیت بهعنوان یک بازی جهانشمول بین زبان و انسان اجتناب میکند. درعوض، او تحلیلی از شیوههای متغیر تاریخی را پیشنهاد میکند که در آن انسانها از طریق زنجیره متحول گفتمان (زبان یا دانش) و شیوههای مادی، فنون و رویههای اداری اداره میشوند و خودشان را اداره میکنند (Foucault, 1998a: 375-6). مسئله عاملیت نه بهعنوان رسانهای استعلایی برای دگرگونی گفتمانها و جهان اجتماعی، بلکه بهعنوان شیوههای متحول تاریخی و متنوعی که سوژهها توسط دیگران و توسط خودشان ساخته میشوند، آشکار میشود. این رویکرد است که استدلال او را در «نظم اشیاء»، امکانپذیر میسازد که تصور سوژه ای که اسکینر و بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی دیگر هم بهعنوان ابژه و هم بهعنوان عامل زبان بیان میکنند، پدیدهای بهطور خاص مدرن است، نه پدیده ای تاریخیِ تغییرناپذیر.( Foucault, 1970: 294-306, 322-7). بر این اساس، برای فوکو، عاملیت به عنوان موضوع زبان، چیزی است که باید توضیح داده شود، نه چیزی که در اصطلاحات تحلیلی بدیهی انگاشته شده باشد.
دوم، عاملیت توسط فوکو نه تنها از نظر گفتمان (زبان یا دانش)، بلکه از نظر قدرت نیز تحلیل میشود. بنابراین تحلیلهای او شامل گزارشهای پرزحمت شیوه هایی است که عاملیت از طریق رژیمهای روابط قدرت-دانش ، تسهیل و شکل میگیرد. مفهوم «رژیم حقیقت» نشان میدهد که ما نه می توانیم دانش را به اعمال قدرت تقلیل دهیم (رویکرد معمول نظریههای مختلف مارکسیستی از ایدئولوژی) و نه قدرت را به دانش (رویکردی که از طریق آن قدرت در دست جوامع معرفتی و متصدیان علم است.) (Foucault, 1980a: 131-2). در عوض، این رابطه متقابل و تقلیل ناپذیر بین تولید دانش واقعی و اعمال قدرت است که ایجاب میکند کانون توجه تحلیل های فوکو باشد. بر این اساس، عاملیت بر حسب رویههای مشروط تاریخی برای بیان حقیقت و تولید دانش از یک سو و تکنیکهای تنظیم رفتار و مداخلات فردی که حرکت و بهزیستی مردم را هدف قرار میدهد، از سوی دیگر تحلیل میشوند. آنچه در ابتدا ثابت، بدیهی و طبیعی به نظر میرسد، به تأثیرات ناپایدار عملکرد چنین رژیمهای متغیر تاریخی یا مجموعهای از دانش- قدرت تبدیل میشود. مسئله خطرناک برای فوکو، مسئلهمند کردن متغیر تاریخی دولت است: چگونه بر خود و دیگران حکومت کنیم (Foucault, 2007: 88 9). فوکو در درسگفتارهای موسوم به حکومت مندی نشان میدهد که چگونه آزادی در جوامع مدرن و لیبرال با حکومت لیبرال، یعنی فنون حکومتی که با تولید، سازماندهی و اداره شرایط اعمال آزادی عمل میکند، پیوند تنگاتنگی دارد. اگر آزادی عموماً بهعنوان ادارهی خود توسط خود از طریق بازتابهای عینی و اعمال اخلاقی درک شود، امروزه آزادی بهطور فزایندهای با اعمال قدرت همسو میشود. این به این معنا نیست که آزادی در دموکراسیهای لیبرال به نوعی جعلی یا غیرواقعی است، بلکه به این معناست که اعمال اشکال لیبرال قدرت به شکلهای سازمانیافته آزادی بستگی دارد. از نظر فوکو، امروزه عاملیت نه به عنوان یک ظرفیت معین، بلکه به عنوان یک نتیجه خاص از رابطه بین دولت لیبرال (قدرت) و تولید شهروندان خودگردان (آزادی) درک می شود.
در نهایت، اسکینر و فوکو در روشی که در آن نوع عاملیتی که ممکن است با به چالش کشیدن و از بین بردن محدودیتها، اشکال جدیدی از آزادی را کشف کند، تفاوت چشمگیری دارند. همانطور که قبلاً نشان دادیم، سودای اسکینر برای رفع محدودیتهای شکلهای کنونی آزادی، بهوسیله آنچه که او بهعنوان ظرفیت انسانی شبه استعلایی کنش زبانی میداند، ممکن میشود. البته فوکو چنین چیزی را قبول ندارد. در ابتدا، به نظر میرسد که درک عاملیت بهعنوان محصول رژیمهای روابط قدرت-دانش، همه احتمالات متفاوت اندیشیدن را حذف میکند و در نتیجه اشکال فعلی تفکر سیاسی مسلط و محدودیتهایی را که بر آزادی ما تحمیل میکنند، آشفته میسازد. به نظر میرسد آثار متقدم فوکو در برابر چنین سؤالاتی آسیب پذیر است، به این معنا که قدرت عمدتاً سرکوبگر تلقی می شود در حالی که واقعاً به آزادی پرداخته نمیشود. با این حال، همانطور که در بالا بحث شد، این امر با توجه به اشتغال فوکو به دولت و اخلاق کاملاً تغییر میکند. فوکو با قرار دادن آزادی نه با برخی ظرفیتهای استعلایی انسانی، بلکه با روشهای متعدد و بسیار متنوعی که خود بر خودش حکومت میکند، مجموعهای از اعمالی که ممکن است اغلب به تلاشهای دیگران برای حکومت بر خود مرتبط باشد، و فضایی ایجاد می شود برای نوعی عاملیت که در مورد اشکال و محدودیتهای موجود آزادی تأمل میکند و آن را به چالش میکشد. تبارشناسی پارسیای او در یونان باستان ممکن است به عنوان تلاشی برای تاریخی کردن نه تنها اخلاق به طور کلی، بلکه تلاش خود فوکو برای هدایت فلسفه انتقادی از طریق کاوش های تاریخی تلقی شود.
همانطور که دیوید اوون استدلال میکند، تحلیل های فوکو توسط اخلاقی هدایت می شود که به دنبال بیثبات کردن پیوند بین اشکال معاصر آزادی، از یک سو، و علوم انسانی و اشکال خاص مدرن قدرت مرتبط با آنها، از سوی دیگر است (اوون، 1995: 493). در حالی که فوکو از تعریف ماهیت چنین آزادیای که پیوندهای آن را با قدرت مدرن قطع کرده یا بیثبات کرده است خودداری میکند، میتوان نتیجه گرفت که این درک از قدرت اساساً وابسته به آزادی است که اساس آرمان فوکو برای ارائه یک «[امر] کارآمد» را تشکیل میدهد. همچنین فرض میکند که دیگر شهروندان معاصر میتوانند چنین تاریخهایی را به کار گیرند و از آنها در مبارزات محلی خود و تلاش برای زیر سؤال بردن، خنثی کردن و تضعیف روابط کنونی قدرت استفاده کنند.
نتیجه
این مقاله روشهایی را با هم مقایسه کرده است که در آن تحلیلهای تاریخی اسکینر و فوکو به دنبال رفع محدودیتهای اشکال کنونی آزادی هستند. ما استدلال کردهایم که تحلیلهای آنها شباهتهای زیادی را نشان میدهند. هر دو از اکنون گرایی (presentism ) فاصله می گیرند، تا حدی به منظور ارائه گزارشهای قانعکنندهتر از گذشته – مسلماً محرکی برای هر دو نویسنده است- و همچنین برای افشای تنوع بیشمار افکار و اعمال سیاسی. آنها همچنین در این فرض مشرکتند که گفتمان و عقلانیت را نمیتوان به طرحهای مشروعیت بخش تقلیل داد، امابه شکلی مبرم، اگر نگوییم ساختاری، فعالیتها و عملکردهای سیاسی را تشکیل میدهند. بنابراین، هم در اهداف آنها (یا سیاست) و هم در روش های پشتیبانی کننده از تحلیل های آنها همپوشانیهای مهمی می توان پیدا کرد.
شباهتهای آشکار بین تحلیلهای اسکینر و فوکو نباید این تفاوت مهم را حداقل در سه زمینه تحت الشعاع قرار دهد. اول، با توجه به گفتمان، اسکینر پیوسته بر کنش های گفتاری معتبر حول آنچه در تاریخ به عنوان سیاست و آزادی در نظر گرفته میشد، تمرکز میکند. تحلیلهای اسکینر بیش از هر چیز بر کنش های گفتاری ای تمرکز میکنند که در برههای از زمان به درک هژمونیک از چیستی اختیار(liberty) و چگونگی اعمال آن تبدیل شدند. بنابراین، تحلیلهای تاریخی او ناگزیر با درک اکنونی از سیاست و آزادی آغاز میشود. تحلیل های فوکو از آنجایی که بر اشکال متعدد قدرت و آزادی تمرکز دارند بسیار گسترده تر است. بر این اساس، این تحلیلها نه تنها گفتمانهای «سیاسی» هستند که توسط فیلسوفان سیاسی متقدم بیان شدهاند، بلکه اشکال معرفتی معتبر و بسیار مبهمتری هستند که در برههای از زمان بهطور مهمی شیوههای اداره دولتها و/یا افراد را نشان میدهند.
دوم، در حالی که تحلیل اسکینر اساساً حول زبان، کنش گفتاری و بسترهای زبانی می چرخد، فوکو به شیوه های غیرگفتمانی نیز توجه دارد. تلاش اسکینر برای رفع محدودیتهای شکلهای کنونی آزادی مبتنی بر گزارشهای دقیق ظهور، توسعه و دگرگونی مفاهیم سیاسی و زمینه زبانی است که آنها در آن قرار داشتند. چنین تحلیلهایی به ما کمک میکند تا گذشته را درک کنیم و احتمال افکار و اعمال سیاسی معاصر را آشکار کنیم. در نهایت، شکل تاریخ نگاری اسکینر ممکن است تشخیص و آگاهیای از محدودیتهای زبانی و هنجاری کنونی ما برای طرز تفکر ما درباره سیاست و آزادی ایجاد کند. حتی اگر فوکو به زبان، گفتمان و دانش بپردازد، نقطه شروع او روشهای انجام کارها یا رژیمهای کردار است. این تفاوت، زمانی حیاتی میشود که در نظر بگیریم شیوههایی که فوکو مورد توجه اساسی قرار میدهد، تکنیکهای انضباطی، رویههای اداری، برنامههای سیاسی و سایر شیوههایی است که از طریق آنها قدرت اعمال میشود. گفتمان و عقلانیت نه بهعنوان زمینههای زبانی، بلکه بهعنوان شیوههایی برای اندیشیدن و عمل مطابق با پدیدههای اجتماعی به شیوههایی که این پدیدهها را در معرض مداخلات حکومتی کم و بیش سیستماتیک قرار میدهند، جالب هستند. بنابراین، تحلیلهای فوکو ما را دعوت میکند تا به شیوهها، تکنیکها و نهادهایی که قدرت از طریق آنها اعمال میشود توجه کنیم. به نظر میرسد تا آنجایی که چنین اعمال قدرت برای شکل دادن به محدودیت های اعمال آزادی مهم است، تحلیل های فوکو پتانسیل قوی تری برای بررسی چنین محدودیت هایی نسبت به تحلیلهای اسکینر دارد.
سومین و شاید مهمترین تفاوت بین تحلیلهای اسکینر و فوکو در رویکردهای مربوطه آنها به عاملیت نهفته است. در حالی که اسکینر عاملیت را توانایی نویسندگان معین برای مانور و دستکاری بافت زبانی خود میداند، فوکو عاملیت را نتیجه روشهای انجام و شناخت چیزها یا رژیمهای کردار و رژیمهای دانش میداند. این نشان میدهد که اگرچه اسکینر ممکن است ابزارهای زبانشناختی در حال تغییر تاریخی را که در هر زمان معینی در دسترس است، بهطور مؤثری در معرض دید نویسندهای کوشا قرار دهد، او واقعاً قادر به توضیح راههایی که در آن و سایر اشکال عاملیت ممکن میشوند نیست. اسکینر با در نظر گرفتن (به صورت ضمنی)قدرت به عنوان ظرفیتی برای دستکاری بافتهای زبانی، نمیتواند راههایی را که اعمال قدرت به تسهیل، تولید و ساختار عاملیت بستگی دارد، روشن کند. اگر بپذیریم که اعمال قدرت در جوامع صنعتی به پرورش، تسهیل و شکلدهی آزادیها و ظرفیتهای خودگردانی شهروندان، گروهها و سازمانها بستگی دارد، تحلیلهای فوکو به نظر میرسد میتواند ما را در در تلاش برای رفع محدودیت های کنونی آزادی جلوتر ببرد.
به تعبیری نمودارگونه، هر دو تحلیل اسکینر و فوکو حاوی استراتژی دوگانه ای هستند که از طریق آن تحلیل های تاریخی-تجربی آنها به سودای انتقادی آنها برای به چالش کشیدن اشکال معاصر آزادی مرتبط می شود. اسکینر ادعا می کند که آنچه می توانیم بگوییم و نمی توانیم بگوییم تا حدی توسط زمینه های زبانی خاص تاریخی تعیین می شود. در عین حال، تحلیلهای او برای نشان دادن توانایی سوژه سخنگو در دستکاری بافت زبانی و در نتیجه تغییر محدودیتها برای نحوه تفکر و عمل در یک دوره معین به کار میرود. سپس اسکینر این تحلیلها را برمیانگیزد تا «ما» را از تأثیر محدودکنندهی زمینههای زبانی آگاه کند تا بتوانیم کمتر مسحور خود شویم و در نتیجه جرأت کنیم که با زمینههای موجود رقابت کنیم و احتمالاً آنها را منحل کنیم (و زمینههای جدید را ایجاد کنیم).
روش دوگانه فوکو در پرداختن به آزادی، ابتدا مستلزم مطالعه رابطه نزدیک بین قدرت و آزادی است، یعنی رابطه بین کنش بر دیگران و عمل بر خود. این فضایی را برای پرداختن انتقادی به راه هایی که قدرت به آزادی مرتبط است و اغلب به آزادی بستگی دارد، باز میکند. دوم، با پیروی از بحث اوون، مفاهیم حکومت و اخلاق نه تنها به ما اجازه میدهند که آزادی را وسیلهای برای اعمال قدرت لیبرال کمتر پیچیدهتر بدانیم بلکه اخلاقی را پیشنهاد میکنند که با توجه و بازخواستی انتقادی از قدرت و محدودیت هایی که بر آزادی ما تحمیل میکند هدایت شود. در حالی که تحلیل فوکو از اشکال باستانی پارسیا به ما نمیگوید که یک اخلاق معاصر چگونه باید باشد، ممکن است ما را ترغیب کند تا در مورد این که در نوشتههای تاریخی امروزه ممکن است که بهطور مؤثرتری برای بررسی محدودیتهای اشکال معاصر آزادی به کار گرفته شود، تامل کنیم.
در نهایت ممکن است فکر کنیم که هردوی این تفسیرها یکدیگر را غنا می بخشند. در حالی که اسکینر و فوکو هریک سودای سیاسی خاصی دارند، روشهایی که آنها برای زیست در آنها به کار میگیرند، همان طور که در بالا نشان داده شد، تفاوت اساسی دارد. به نظر ما هرگونه تلاش برای ایجاد یک ترکیب تحلیلی نه تنها نوعی اهانت است، بلکه به احتمال زیاد منجر به حذف لبه های تحلیلی تیز و ارزشمند این دو رویکرد می شود. باید بگوییم با اینکه این دو رویکرد، متمایز هستند و باید به همین ترتیب باقی بمانند، امکان غنی سازی متقابل را رد نمیکند. ما با میچل دین موافقیم که او استدلال میکند که تحلیلهای اسکینر می تواند مکمل تحلیل فوکو از دولت باشد (Dean, 1999: 5) . همچنین، تحلیلهای اسکینر از فضایل سیاسی و آرمانهای مسیحی میتواند به خوبی مطالعات فوکو در مورد اخلاق، یا اعمالی را که خود در رابطه با قوانین رفتاری رایج بر خود اعمال میکند، غنی سازد. متقابلا، تحلیلهای فوکو از اشکال تحت سلطه دانش ممکن است از تحلیلهای اسکینر از زبان سیاسی با توجه به گفتمانهایی که هژمونیک بودند (و به جایگاه کلاسیکها دست یافتهاند) و آنهایی که به دلایل مختلف هرگز چنین جایگاهی را کسب نکردند، پشتیبانی کند. علاوه بر این، در حالی که تحلیلهای خود اسکینر بر میراث اندیشه سیاسی متمرکز است، هیچ چیزی در رویکرد او وجود ندارد که گسترش دامنه تحلیلی آن را برای شامل کردن کنشهای گفتاری ای که صرفاً سیاسی نیستند، اما با این وجود بخشی از حکومت یک دولت را شامل شود، منع کند. مانند بسیاری از اشکال عادی سازی دانش که از قدرت انضباطی حمایت میکند. به طور خلاصه، در حالی که به نظر میرسد تحلیلهای فوکو به روشهای خاصی به ما اجازه میدهد تا در محدودیتهای نگران کننده معاصر برای اعمال آزادی فراتر از تحلیل اسکینر برویم، ما باید پتانسیل تکمیل بینشهای حاصل از این دو شکل تحلیل را بیشتر بررسی کنیم.
منابع
Dean, M. (1999) Governmentality: Power and Rule in Modern Society. London: Sage Publication
Deleuze, G. (1977) ‘Intellectuals and Power: a Conversation between Michel Foucault and Gilles Deleuze’, in D. F. Bouchard (ed.) Language, Counter-Memory, Practice. Ithaca, NY: Cornell University Press, pp. 205–17.
Donzelot, J. (1984) L’invention du social. Essai sur le de´clin des passions politiques [The Invention of the Social. An Essay on the Decline of Political Passions]. Paris: Fayard.
Dreyfus, H. L. and Rabinow, P. (1982) Michel Foucault: Beyond Structuralism and Hermeneutics.London: Harvester Press.
Escobar, A. (1995) Encountering Development. The Making and Unmaking of the Third World. Princeton, NJ: Princeton University Press.
Foucault, M. (1967) Madness and Civilization. London: Routledge.
Foucault, M. (1970) The Order of Things. London: Routledge.
Foucault, M. (1973) The Birth of the Clinic. New York: Vintage Books.
Foucault, M. (1974) The Archaeology of Knowledge. London: Tavistock Publications
Foucault, M. (1977) Discipline and Punish: The Birth of the Prison. Harmondsworth, Mx: Penguin.
Foucault, M. (1978) The History of Sexuality, vol. 1, An Introduction. Harmondsworth, Mx: Penguin.
Foucault, M. (1980a) ‘Truth and Power’, in C. Gordon (ed.) Michel Foucault. Power/Knowledge. New York: Harvester Wheatsheaf, pp. 109–33
Foucault, M. (1980b) ‘Two Lectures’, in C. Gordon (ed.) Michel Foucault. Power/Knowledge. New York: Harvester Wheatsheaf, pp. 78–108.
Foucault, M. (1986) ‘What is Enlightenment?’, in P. Rabinow (ed.) The Foucault Reader. Harmondsworth, Mx: Penguin, pp. 32–50.
Foucault, M. (1987) The Use of Pleasure, vol. 2, The History of Sexuality. Harmondsworth, Mx: Penguin.
Foucault, M. (1988) ‘Truth, Power, Self: an Interview with Michel Foucault’, in L. H. Martin, H. Gutman and P. H. Hutton (eds) Technologies of the Self: A Seminar with Michel Foucault.
Amherst: University of Massachusetts Press, pp. 9–15. Foucault, M. (1991) ‘Questions of Method’, in G. Burchell, C. Gordon and P. Miller (eds) The Foucault Effect. London: Harvester Wheatsheaf, pp. 73–86.
Foucault, M. (1998a) ‘Nietzsche, Genealogy, History’, in J. D. Faubion (ed.) Aesthetics, Method, and Epistemology. New York: New Press, pp. 369–92.
Foucault, M. (1998b) ‘Structuralism and Post-Structuralism’, in J. D. Faubion (ed.) Michel Foucault: Aesthetics, Method and Epistemology, in Collected Works, vol. 2. London: Penguin, pp. 433–58.
Foucault, M. (2007) Security, Territory, Population: Lectures at the Colle`ge de France, 1977–78. New York: Palgrave Macmillan.
Foucault, M. (2008) The Birth of Biopolitics: Lectures at the Colle`ge de France, 1978–79. Basingstoke, Hants: Palgrave Macmillan.
Foucault, M. (2010) The Government of Self and Others: Lectures at the Colle`ge de France 1982–1983. Basingstoke, Hants: Palgrave Macmillan.
Habermas, J. (1987) The Theory of Communicative Action, vol. II, Lifeworld and System: a Critique of Functionalist Reason. Boston, MA: Beacon Press.
Hadot, Pierre (1995) Philosophy as a Way of Life: Spiritual Exercises from Socrates to Foucault, trans. Michael Chase. Oxford: Blackwell.
Horkheimer, M. and Adorno, T. W. (1972) Dialectic of Enlightenment. New York: Continuum.
Hunter, I. (2007) ‘The History of Philosophy and the Persona of the Philosopher’, Modern Intellectual History 4(3): 571–600.
Owen, D. (1995) ‘Genealogy as Exemplary Critique: Reflections on Foucault and the Imagination of the Political’, Economy and Society 24(4): 489–506.
Senellart, M., ed. (2008) Michel Foucault: The Birth of Biopolitics. Lectures at Colle`ge de France 1978–1979. Basingstoke, Hants: Palgrave Macmillan.
Skinner, Q. (1969) ‘Meaning and Understanding in the History of Ideas’, History and Theory 8(1): 3–53.
Skinner, Q. (1978a) The Foundations of Modern Political Thought, vol.1, The Renaissance. Cambridge: Cambridge University Press.
Skinner, Q. (1978b) The Foundations of Modern Political Thought, vol. 2, The Age of Reformation. Cambridge: Cambridge University Press.
Skinner, Q. (1988) ‘A Reply to My Critics’, in J. Tully (ed.) Meaning & Context: Quentin Skinner and his Critics. Princeton, NJ: Princeton University Press, pp. 231–88.
Skinner, Q. (1989) ‘The State’, in T. Ball, J. Farr and R. Hanson (eds) Political Innovation and Conceptual Change. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 368–413.
Skinner, Q. (1998) Liberty before Liberalism. Cambridge: Cambridge University Press.
Skinner, Q. (2002a) Visions of Politics, vol. 2, Renaissance Virtues. Cambridge: Cambridge University Press.
Skinner, Q. (2002b) Visions of Politics, vol. 1, Regarding Method. Cambridge: Cambridge University Press.
Skinner, Q. (2003) ‘States and the Freedom of Citizens’, in Q. Skinner and B. Stra°th (eds) States & Citizens: History, Theory, Prospects. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 11–27.
Skinner, Q. (2008) Hobbes and Republican Liberty. Cambridge: Cambridge University Press.
Tully, J. (1988) ‘The Pen is a Mighty Sword: Quentin Skinner’s Analysis of Politics’, in J. Tully (ed.) Meaning & Context: Quentin Skinner and his Critics. Princeton, NJ: Princeton University Press, pp. 7–25.
Walter, R. (2008) ‘Reconciling Foucault and Skinner on the state: the Primacy of Politics?’,History of the Human Sciences 21(3): 94–114.
Weber, Max (1978) Economy and Society, vol. 1. Berkeley: University of California Press.
یادداشت های بیوگرافی
ناجا ووچینا، دانشجوی دکترا، دپارتمان جامعه و جهانیسازی، دانشگاه روسکیلد، پژوهش های او درباره سیاستهای بهداشتی و اقدامات پیشگیرانه در برابر بیماریهای سبک زندگی را از منظر مفاهیم میشل فوکو در مورد زیست-قدرت و دولت است.
کلاوس درژر، دانشجوی دکترا، دپارمان جامعه و جهانیسازی، دانشگاه روسکیلد، پژوهش های او درباره استراتژیهای سوژه شدن در مدارس ابتدایی دانمارک را از منظر مفاهیم قدرت و اشکال دانش میشل فوکو است
پیتر تریانتافیلو، دارای درجه دکتری، دانشیار گروه جامعه و جهانی شدن، دانشگاه روسکیلد، او به موضوع اعمال قدرت، حکومت و آزادی علاقه مند است و در حال حاضر در حال تحقیق بر روی ابعاد روش شناختی تحلیل میشل فوکو از قدرت و کاربرد آن در مطالعه اشکال جدید حکومت است. جدیدترین کتاب او، ، سیاست خودگردانی ، با ویرایش اوا سورنسن است (Aldershot, Hants: Ashgate, 2009.).
[1] Histories and freedom of the present: Foucault and Skinner / Naja Vucina, Claus Drejer, and Peter Triantafillou
[2] . روی سخن اسکینر بیشتر با لئو اشتراوس دیگر مورخ مهم تاریخ اندیشه سیاسی است که معتقد بود پرسش های مهم در تاریخ اندیشه ثابت و تتغیر ناپذیر و جاودان اند. م