برج پایه دار
سهراب نبی پور
تجسدی صلب و سخت از تناقضی بنیادین که در اولین نگاه مخاطب، خود را با برندگی مضاعفی به رخ می کشد. تندیسی از جنس فلز که ساختاری ارگانیک و اندام وار را تقلید کرده، گویی در راستای عمود رشد می کند. حال آن چیست که در ابتدایی ترین برخورد بیننده خودنمایی می کند؟ یک ترکیب؟ سنتزی پایدار؟ و یا تناقضی لرزان و بی ثبات؟ و شاید هم همه! مینیاتوری از بنایی گوتیک که در عین محدودیت یافتگی به ضرورت های کیفی، از مختصات لازم برای شناسایی برخوردار است. در کنار و چسبیده به آن ساختاری ریشه مانند و گیاه گون. هم نشینی فرمال و ساختارمندی که هم زمان استحاله ی موجودی ساخت دست بشر به موجودی هم زاد با او را در قالبی واحد به نمایش می گذارد. برجی که قرار است آسمان را بشکافد و پرتو های نور هدایت الهی را به هر سو پراکنده سازد، هم اکنون همچو درخت کهنسالی از زمین می روید. در چنین مرحله ای است که بینندگانی که از سطحی ترین دریافت های حسانی خویش ارضا شده، در ابتدایی ترین سطوح لذت از دانستن متوقف گردیده اند، صحنه را ترک می کنند. اما نه کمی صبر کنیم و با دقتی ژرف تر به اثر بیاندیشیم. با توجه به سایر آثار هنرمند بلژیکی، دلبستگی های او به تکثیر و دغدغه مندی هایش در مورد موقیعت انسان مدرن در جهانی از هم پاشیده، جزء باور و فردانی، چنین نگاه گذرایی کافی به نظر نمی رسد. او که در لاستیک ها و چمدان های حکاکی شده ی متکثر خویش، تولیدات بی رویه ی صنعتی، از میان رفتن ارزش تکینگی (یگانگی) صنایع دستی و تولید ضایعات رو به فزونی انسانی را مورد نقد قرار می دهد، و در ماشین های مکانیکی تولیدی خویش که غذاهای باب طبع بلژیکی را به مواد دفعی قابل فروش به مجموعه داران هنری تبدیل می کند، و هنرمندی که با مطرح کردن ایده ی جنجالی Art Farm”” یا همان ” مزرعه ای برای پرورش هنر” پوست تن بچه خوک های در حال رشد را خالکوبی می کند، تا آنان را با بدل کردنشان به آثار میرا و زیستای هنری ارزشمند سازد ، نمی تواند با چشم پوشی از پنهان سازی کنایه ها و زهرخند های همیشگی کار هایش ایده ی نابی را ناتمام و رها شده به معرض دید همگان قرار بگذارد. و درست همینجاست که عنوان اثر به عنوان عاملی که جهت اندیشه را واژگون می سازد وارد عمل می شود.”Suppo Straight” به نوعی موتور مکانیکی اشاره می کند که در حالتی ایستاده مشغول کار بوده و سازه، یا در موارد مشابهی، ماشین را با نیروی پر شتابی به جلو پرتاب می کند. هم اکنون است که لبه های تیز و برندگی های گوتیک معمارانه به تمثیلی امروزی از مکانیسم تولید و کارخانه های صنعتی بدل می گردند. برج کلیسا، محل حلول نور حضور خدا بر روی زمین به موشکی می ماند که در اثر انرژی گرمایشی سوخت دهانه ی خروج پایانی اش در حال ذوب شدن است. اکنون رشد با کیفیتی منفی تحقق می یابد و کارخانه ها، قلب تپنده ی اقتصاد و اجزای تولید سرمایه به خانه های پرشکوه تجلی خدای خالق در جهان امروز بدل می شوند. اما آن زهرخند همیشگی از بدبینی در فرجام تیره ی فردای بشر همچنان باقی است، موشک به جای آن که بالا رود، صعود کند و افق های تازه ای را بشکافد، در بی شکلی و چسبندگی اعضای اندام خویش به دام افتاده و در باتلاق فلزی ذوب شده ی آن نیرویی که به او نوید آسمان ها داده بود به دام افتاده است.