تئوری گرافیتی: گرافیتی به مثابه مارکسیسم
1403-12-23

تئوری گرافیتی: گرافیتی به مثابه مارکسیسم

نوشته: برایان گونللا

ترجمه: پارسا شامحمدی

فایل پی دی اف:تئوری گرافیتی

کارل مارکس نظریه‌ای درباره‌ی از خودبیگانگی اجتماعی دارد که این ایده را مطرح می‌­کند که در یک نظام سرمایه‌داری(مشابه فستیوال بیست و چهار ساعته مصرف‌گرایی که آمریکایی‌ها در آن گیر افتاده‌­اند) طبقات پایین‌تر در سلسله­‌مراتب جنگ طبقاتی توسط صاحبان ابزار تولید تحت فشار قرار می‌گیرند تا به خواسته‌­های آنها گردن نهند. این مسئله توضیح می‌دهد که چرا افراد مشاغل کم‌ارزش را می‌پذیرند، الزامات طاقت‌فرسای کار را تحمل می‌کنند و ناچارند با طعم خسته‌­کننده قهوه و فشار فزاینده‌ی کار یکنواخت روزانه کنار بیایند.

و هر چیزی یا هر فرمی از بیان که خارج از این چارچوبِ پیش‌­ساخته‌ باشد، غلط است

با این حال، در یک جامعه‌ی کاملاً (و موکدا کاملاً) مارکسی، دیگر صاحبان سرمایه قوانین را تعیین نمی‌کنند، چرا که دیگر صاحب سرمایه نیستند. تصور جهانی که در آن مجبور نیستیم عمدتاً برای ثروتمندتر کردن رؤسای خود کار کنیم، جهانی که در آن طبقات اجتماعی از بین رفته‌اند و همه با خوشحالی به سوی مشارکت برابر و بازتوزیع عادلانه‌ی ثروت به پیش می­‌روند، چقدر شیرین است. یا شاید مهم‌تر از آن، جهانی را تصور کنید که در آن دیگر هیچ تابلوی «بدون اجازه وارد نشوید»ی وجود ندارد؛ جهانی که در آن تمام دیوارهای کارخانه‌ها و تونل‌های مترو به یکباره به حوزه‌ی عمومی تبدیل شده‌اند و هر کسی آزاد است هرگونه که مناسب ببیند از آن‌ها استفاده کند یا بر آن‌ها نقشی بزند.

زیرا هرچه بیشتر در آپارتمانم می‌نشینم و به این مسئله فکر می‌کنم، بیشتر به این نتیجه می‌رسم که وو تانگ[1] حرف بسیار درستی زده است:«در اطرف من پول بر همه چیز حکومت می‌کند.» ما در فرهنگی مصرف‌گرا زندگی می‌کنیم، فرهنگی که به نیاز سیری‌­ناپذیر تبدیل هر محصول، مهارت قابل فروش یا ایده‌ی ارزشمند به کالا، وابسته است. اما اگر بورژوازی نتواند راهی مقرون‌به‌صرفه برای تولید انبوه آن بیابد، جامعه آن نیاز را مانند بن والاسی[2] خشمگین سد می‌کند.

پس بیایید هنر را بررسی کنیم: گرافیتی

 غیرقانونی. هراس­انگیز. طردشده از سوی هنجارهای اجتماعی و توصیف‌شده مانند سرطانی برای جوامع، ویروسی مخرب که ارزش‌های اصیل و پذیرفته‌شده را می­‌بلعد و تحلیل می‌برد تا جایی که ناگهان یک خانه‌ی معتادان[3] یا شاید فقط یکی دیگر از قربانیان ازخودبیگانگی اجتماعی مارکس در همسایگی ظاهر می‌شود. بیایید روراست باشیم: آمریکا در واقعیت امر مشکلی با گرافیتی ندارد؛ البته تا زمانی که بتواند از آن کسب درآمد کند. سبک گرافیتی تقریباً در هر بازار ممکن تقلید و تجاری‌سازی شده است؛ از تی‌شرت‌های طراحی شده گرفته تا بازی‌های XBOX و  جلدهای بی‌شمار آلبوم‌های هیپ‌هاپ. با این حال، علی‌رغم تمام این علاقه‌ی شرکت­ها، خودِ عمل بلند شدن و رنگ بر دیوارها پاشیدن، همچنان با مجازات زندان و مجازات­های مالی سنگین همراه است.

گرافیتی، فرم هنری پرولتاریاست. بورژوازی نمی‌تواند دیوارهای کارخانه‌هایش را بفروشد، پس هر آنچه کارگران بر آن‌ها ‌بنویسند، سرانجام به خودشان تعلق دارد. این هنری است که صاحبان ابزار تولید قادر به بهره‌کشی از آن نیستند، زیرا پیش از آنکه آن‌ها بتوانند گرافیتی را تصاحب کنند، گرافیتی از آن‌ها بهره‌کشی می‌کند. هنرمند پرولتر، از اموال بورژوازی به مثابه بوم استفاده می­‌کند؛ اساساً، استفاده از این اموال را برای مردم بازتوزیع می­‌کند. از این رو کشیدن گرافیتی به آخرین وسیله واقعاً آزاد برای بیان هنری تبدیل می‌شود که نه می‌­توان بر آن مالیات بست و نه نیاز به آموزش دارد. هر کسی، فارغ از طبقه‌، نژاد، تمایلات مذهبی یا گرایش جنسی، می‌تواند در آن مشارکت کند. اگر هنرمند نخواهد که مواد خاصی را تهیه کند، گرافیتی نیز نیازی به مصرف مواد خاص نخواهد داشت. مطابق با اخلاقیات قدیمی مربوط به این هنر، رنگ باید از فروشگاه‌های عرضه‌­کننده لوازم هنری به‌عنوان عملی برای رهایی از تله‌­های مالی بورژوازی، دزدیده شود. اما در واقع، تمام آنچه برای خلق یک اثر لازم است، تنها تکه‌­ای سنگ و سطحی سخت برای خراشیدن جهت حک کردن نشان خود است.

از منظر تاریخی، این جنبش(کشیدن گرافیتی) از دل مبارزه‌ی طبقاتی برخاسته و همواره مربوط به مبارزه طبقاتی بوده است. گرافیتی روزنه­ای برای جوانان، خشمگینان و فقرا فراهم کرده است تا ضجه‌­های خود از جامعه را ابراز کنند و حضورشان را به اجتماعشان بشناسانند، بی‌آنکه برای آنها به اندازه سکه‌­ای هزینه داشته باشد. این جنبش به شکل جهشی رشد یافت، و در مدت کوتاهی، شهرهای سراسر جهان ناگهان  لبریز از کلمات و رنگ‌های درخشان شدند؛گویی هر کسی روی زمین یک قوطی اسپری به دست گرفته و برخاسته بود. مارکس خود احتمالا به‌راحتی “خرابکاران و نقاشان گرافیتی” را در دسته‌ی لومپن‌پرولتاریا قرار می‌داد، قشری از طبقه‌ی کارگر که مجذوب یا مجبور به فعالیت­های خلافکارانه شده‌­اند تا الف) به واسطه شرایط خودشان بتوانند در ساختار طبقاتی موجود بقایشان را حفظ کنند یا ب) دولت را برای اصلاح اجتماعی برانگیزند. بسته به نوع دیدگاه مارکسیستی که به آن رجوع می‌کنید، لومپن‌پرولتاریا می‌تواند ضدِ انقلاب یا انقلابی باشد.

با این حال بررسی دقیق‌تر تاریخ، به ما نشان می‌دهد که گرافیتی به مثابه ابزاری قدرتمند برای بیان کردن مخالفت‌های سیاسی و تحمیل کردن پیام خود به عرصه‌ی عمومی اجرا شده است. مائو تسه‌تونگ، رئیس جمهور پیشین چین کمونیستی، پس از نوشتن مانیفستی چهار هزار کاراکتری بر دیوار یکی از سرویس‌های بهداشتی دانشگاه، توسط پلیس دستگیر شد. در دهه‌ی ۱۹۶۰ گرافیتی در جنبش حقوق مدنی آمریکا، جنبش ضد جنگ ویتنام(گروه هایی مانند [4]SDS، وِدِرآندرگراند­[5] و بلک پنترز[6]) و جنبش مِی 1968 در فرانسه که خیابان­های پاریس ناگهان زنده و دیوار­ها با هزارن شعار گوناگون و گفته‌­های ستم­دیدگان و لگدمال­شدگان رنگ­آمیزی شدند، استفاده شد. حتی در اوایل جنبش پانک[7]، قدرت پیامبرگونه گرافیتی پذیرفته شد، چنانکه طرفداران گروه آنارشیستی [8]CRASS  شروع به نقش زدن لوگوی آن‌ها در سراسر ایستگاه‌های متروی لندن کردند. هر یک از این نمونه‌ها، مقدم بر نوعی تغییر اجتماعی بزرگ‌تر بودند.

اما آمریکا این تغییر را نمی‌خواهد. و آمریکایی­ها گرافیتی را نمی‌خواهد.آمریکا می‌­خواهد از تولیدات شهروندانش سود کسب کند؛ سیستم از شما می‌خواهد که بوم و رنگ بخرید، برای نمایش آثار خود در گالری‌ها هزینه‌ی اجاره بپردازید، و از درآمد حاصل از فروش آثار هنری مالیات بدهید. و اگر طرح‌های شما محبوب شوند، آمریکا می‌خواهد مجوز آن را بخرد و فیلیپینگ[9] آن را مانند مواد مخدر در خیابان شروع کند. همه چیز به سود نهایی ختم می‌شود.

برای فهم رابطۀ گرافیتی با جرم، باید این رابطه را به‌عنوان بسط نگرش سرمایه‌دارانه‌­ی “مالکیت بر مردم” و همچنین نحوه‌ی تعریف مارکس و دیگر فلاسفه‌ی اجتماعی از پیوند غیرقابل انکار بین سرمایه‌داری، امپریالیسم و الیت‌گرایی، را بررسی کرد. در آمریکا، ماهیت دولت برای ارجحیت دادن به حفاظت از سرمایه‌گذاری‌های بنگاه­های بزرگ‌ و کسانی است که پول را کنترل می­کنند. هر کتابی از نوام چامسکی می­تواند به شما بگوید که این ترکیب سیاسی/شرکتی در طول تاریخ به‌مثابه کاتالیزور بسیاری از مبارزات اجتماعی و تهاجمات فراملی عمل کرده است. از سازماندهی مبارزات مدنی در آمریکای لاتین علیه دولت‌های چپ‌گرا که از پیش در آن‌جا مستقر شده‌اند، تا جنگ کنونی با ترور، دامنه سرمایه‌داری بسیار گسترده است. و هر کسی که در برابر جذب شدن درون این سیستم مقاومت کند، کاملاً کنار زده می‌شود و نقاشان گرافیتی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

میشل پارنتی، دانشمند علوم سیاسی، یک بار در یکی از سخنرانی‌هایش (که بعدها در آلبوم No Gods / No Managers از گروه Choking Victim سمپل[10] شد) گفت: این تصور رایج غلطی است که حضور پلیس در این کشور برای مبارزه با جرم است، “کارکرد اصلی پلیس کنترل اجتماعی و حفاظت از مالکیت است.” با به کار گیری این ملاحظه در نحوه‌ی برخورد اکثر سیستم‌های قضائی آمریکا با پرونده‌های گرافیتی، تلاش سیستم برای کنترل اجتماعی و حفاظت از مالکیت بیش از هر زمان دیگری آشکار می­شود.

در تمام تابستان سال 2008 در پیتسبورگ، در اخبار داستان هنرمند یینزری­ای[11] که با نام MFONE شناخته می‌شود، مطرح بود؛ هنرمندی که به اتهام شش فقره جرم سنگین و هجده فقره جرم سبک برای خرابکاری و ورود غیرمجاز، ممکن بود با جریمه‌ها و حبس طولانی‌تری نسبت به اکثر متجاوزان و قاتلان روبه‌­رو شود.[12] اتهامات وی کاهش یافت، اما حتی در این صورت نیز تنها راهی که می‌توان این وضعیت را به مثابه عدالت توجیه کرد، این است که فرض کنیم نمای ساختمان‌ها در مجموع ارزش بیشتری از زندگی شهروندان دارد. هیچ سیاستمدار، قاضی ناحیه­ای یا پلیس دائما در حال خوردن دوناتی هرگز به این موضوع اعتراف نخواهد کرد، اما بر روی کاغذ، شواهدِ دال بر این موضوع در اعداد و ارقام مالی موجود است.

اما علی‌رغم تمام این هم­جواری[13] سیاسی، حقیقت ساده و متعالی در کل این مسئله این است که گرافیتی کنشی از جنس آفرینش است که به اشتباه به­مثابه کنشی از جنس تخریب تعبیر می‌شود. رنگ­­ها کمتر از گلوله‌ها، مشروبات الکلی و سیگارها مرگبار هستند، اما در خیابان‌ها نسبت به ترکیب آن سه کمتر پذیرفته شده­اند. بیشتر نقاشان گرافیتی جنایتکاران روانی و افسارگسیخته‌­ای نیستند که مُصر به اعلام کردن جنگ‌های باندی و فساد شهری‌ باشند، بلکه آن‌ها فقط کارگرانی هستند که حرف­هایی برای گفتن دارند و به دنبال مکانی می­گردند تا آنها را بگویند. و در دنیایی مارکسی، این مقبول است. بدون مالکیت خصوصی، بدون ازخودبیگانگی اجتماعی، بدون دپارتمان‌های عدالت افراطی که در در مای­اسپیس[14] به دنبال شواهد بگردند؛ در جامعه مارکسی فقط اجتماعی کلکتیو از مردمان صاحب نظر وجود دارد، که شهر را بازپس می‌گیرند و آن را به هر رنگی که بخواهند رنگ‌آمیزی می‌کنند. سال‌هاست که دیگر در هر صحنه جدی­ای گرافیتی نمی‌کشم، اما هر بار که گرافیتی­ای را می­‌بینم که مانند مشعلی در جای مناسب قرار گرفته یا عبارتی اندیشمندانه که بر روی دیوار­های سرویس بهداشتی خراشیده شده، از آن بیشتر راضی هستم تا وقتی که به یک بیلبورد لعنتی خیره می­شوم. پاسخ، دوستان من،در وزش باد نیست.[15] پاسخ روی دیوار لعنتی نوشته شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

تصاویر

نمونه­ای از استفاده از سبک گرافیتی در طراحی کفش

نمونه­ای از لوگوی گروه CRASS که توسط هوادارانشان در مترو لندن کشیده می­شد.

[1] Wu Tangیک گروه موسیقی هیپ‌­هاپ آمریکایی که در سال 2008 سایت «About.com» آنها را بهترین گروه رپ تاریخ نامید.

[2] Ben Wallace بسکتبالیست معروف آمریکایی که همواره از بهترین مدافعان و بلاکرهای تاریخ بسکتبال محسوب می‌شود.

[3] crack house مکان مصرف و خرید و فروش مواد مخدر

[4] Students for a Democratic Societyسازمانی دانشجویی در دهه 1960 آمریکا بود که یکی از نمودهای چپ جدید محسوب می­شد و در زمینه­‌های نظیر ضدیت با جنگ ویتنام و مبارزه برای قدرت سیاه­پوستان فعالیت می­کردند.

[5] Weather Undergroundگروه شبه‌­نظامی دارای عقاید چپ و مارکسیستی بودند که در 1969 در دانشگاه میشیگان تاسیس شد.

[6] Black Panthers یک سازمان سوسیالیست آمریکایی بود که برای حقوق سیاه­پوستان در آمریکا کار می‌کرد. این سازمان یکی از بحث برانگیزترین گروه‌های سیاسی در دهه ۶۰ میلادی بود و توجه زیادی به برنامه‌های اجتماعی و دوره‌های دفاع از خود داشت.

[7] punk خرده فرهنگ پانک شامل اجزای مختلفی مانند ایدئولوژی، فرم‌های بیان، همین طور مد، هنرهای تجسمی، رقص، ادبیات، فیلم و در نهایت سبک پانک راک می‌شود.

[8] یک گروه موسیقی پانک راک بریتانیایی بود که در سال ۱۹۷۷ تشکیل شد و هفت سال بعد در سال ۱۹۸۴ از هم پاشید. این گروه، به تبلیغ آنارشیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی، روشی برای زندگی و یک نوع جنبش مقاومتی  می‌پرداخت.

[9] فلیپینگ به خرید دارایی با دوره نگهداری کوتاه با هدف فروش آن برای کسب سود سریع به جای نگهداری برای افزایش ارزش بلندمدت اشاره دارد.

[10] سمپل کردن به معنای نمونه برداری از بخش خاصی از یک قطعه صداست.

[11] Yinzer این واژه برای افرادی که خود را با شهر پیتسبورگ و سنت‌های آن هم‌هویت می‌دانند، مورد استفاده قرار می‌گیرد.

[12] او به تحمل ۲٫۵ تا ۵ سال حبس، دوره‌ی تحت نظر، خدمات اجتماعی، و پرداخت ۲۳۲,۰۰۰ دلار به‌عنوان جبران خسارت محکوم شد.

[13] juxtaposition

[14]  Myspace یک سرویس شبکه­‌سازی اجتماعی است.

[15] Blowin’ in the Windاشاره به آهنگ باب دیلن دارد که با ایهامی نشان می­دهد: یا پاسخ چنان آشکار است که مستقیماً در برابر دیدگان قرار دارد، یا به همان اندازه ناملموس و دست‌نیافتنی است که خود باد.

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

31 + = 34

تئوری گرافیتی: گرافیتی به مثابه مارکسیسم – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش