فصلنامه مطالعات زنان حلقه تجریش
شماره 02: درخیابان
تابستان و پائیز 1401
نوشتن متون این شمارهی فصلنامهی زنان حلقهی تجریش، چندین روز پیش از کشتهشدن مظلومانه و معصومانهی مهسا (ژینا) امینی به پایان رسید. در شرف انتشار بودیم که به سوگ مرگ مهسا نشستیم و همزمان طنین اتحادی کمسابقه به گوشمان رسید.این شماره تقدیم میشود به زنان و مردان شجاعی که خیابان را جان تازهای بخشیدند. زنان و مردانی که خون تازهای را در رگهای مبارزه علیه ظلم و بیعدالتی به جریان انداختند.
هیئت تحریریه:
طلیعه حسینی، نازیتا شاه اسماعیلی، مائده میرزایی، زاهره دنیادیده، هلیا همدانی، فاطمه همتی
برای دریافت فایل پی دی اف فصلنامه روی عنوان زیر کلیک کنید:
در خیابان
مقدمه
شهر به ظاهر بخشی از فضای عمومیست که باید متعلق به همهی شهروندان باشد. تفاوت در جنسیت، نژاد، رنگ پوست، طبقهی اجتماعی، موقعیت اقتصادی، وضعیت جسمانی و … اساسا نباید تاثیری بر مطالبهی حق شهروندان از شهر داشته باشد، اما همه آگاهیم که مسئله به این سادگیها در بایدها و نبایدها خلاصه نمیشود. عوامل پیچیدهای در شکلگیری سهم شهروندان از فضای شهری موثرند که در شمارهی دوم از فصلنامهی مطالعات زنان حلقهی تجریش قصد داریم با تمرکز بر جنسیت (زن) بر این حقِ نادیده انگاشته شده تاکید کنیم.
لیندا پیک تولد دیدگاههای فمینیستی در مطالعات شهری قارهی اروپا را متعلق به اوایل دههی1870 میلادی میداند اما جغرافیای فمینیستیِ انگلیسی-آمریکایی از 1970 و با ظهور موج دوم فمینیسم ظهور کرد و همزمان به جهان جنوب نیز سرایت یافت. موضوعیت غالب این مطالعات تاکید بر ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی جنسیت در شهر است. اما پیک بر تفاوت دیدگاههای انگلیسی-امریکایی با جهان جنوب تاکید میکند. به این صورت که: «تمرکز مطالعات فمینیستهای انگلیسی-امریکایی بر توسعهی نظریه انتقادی شهر است در حالیکه محققان جهان جنوب دلمشغول زندگی زنان فقیر در شهرها و شهرستانها هستند» (پیک، 2009: 2)
فضای جنسیتی شده[1] نقطه آغاز مباحث جنسیت در حوزه مطالعات شهری، جغرافیا و برنامهریزی شهری است. این مفهوم برای اولین بار در دههی 90 میلادی توسط جغرافیدانان فمینیستی مانند: مسی، رز، اسپاین، لیندمن و دیرگان مطرح گردید که نگرشی فرهنگی و انتقادی در زمینهی علم جغرافیا بود. فضای جنسیتی بر روابط عمیق میان فضا و ساختار واقعیت جنسی متمرکز میشود. اگرچه بعضی از این متفکران و مشخصا مسی به تاثیر تفاوتهای فرهنگی دیگری از جمله طبقه، قومیت و زبان نیز اشاره میکنند -و از این طریق از سایر نظریهپردازان فضای جنسیتی متمایز میشوند- اما همه به طور مشخص به تاثیر گفتمانی جنسیت بر چگونگی دسترسی فضایی میپردازند. (علینقیان، 1395).
تقسیم بندی فضا به دو حوزهی عمومی و خصوصی تقریبا نظرگاه انتقادی مشترک محققان فمینیست است که بر سهم نابرابر جنسیتها در استفاده از فضای شهری تاکید دارد. بدین ترتیب مرد به فضای عمومی تعلق دارد چرا که کلیشهی پایدار کار در فضای عمومی بخشی از هویت وی تعریف شده است. شهر، مکان مردانگی، تولید، مبادله و کار دستمزدی است. متقابلا فضای خصوصی (خانه یا حومهی شهرها) جایگاه زن تعریف میشود، چرا که به گفتهی تمی کوویچ «زنان در نسبت با فعالیتی که بیشترشان ( اگرچه نه همگی) قادر به اجرای آن هستند – تولید مثل و به تبع آن بازتولید نیروی کار- تعریف میشوند». بنابراین عرصهی خصوصی مکانِ زنانگی، بازتولید اجتماعی و کار غیردستمزدی است. علیرغم اینکه این تقسیمبندی وجههای تاریخی-سیاسی دارد اما نقش دولتها در حفظ و تداوم این دوگانه غیرقابل انکار است. طراحی و برنامهریزی شهری که در درجهی اول از ساختار دولت سرچشمه میگیرد با حذف گروههای به حاشیه رانده شده از جمله زنان، فضاهای عمومی را کدگذاری و نشانهگذاری میکند. به عبارت دیگر از قول فالو و ساسن برنامهریزی شهری نمیتواند دانشی با جنسیت خنثی باشد، همانطور که نویسندگان تاکید میکنند طراحی و برنامهریزی شهری بالاخص از آغاز مدرنیسم تنها پاسخگوی نیاز شهروندانی جهانی است: مردانِ جوانِ سفیدپوستِ کارآمد. بر همین اساس حتی جنسیت نیز امری است که توسط فضا به ما تحمیل میشود. نیز از قول جانا نخال :« کیفیت فضاها توسط سیستم حاکم تعیین میشود و بدن، ذهن و حتی سلایق ما را تحت تاثیر خود قرار میدهد. تنها با شکستن خط مشیهای القا شده توسط سیستمهای حاکم میتوانیم ابزار دیگری از نظام سرمایهداری و پدرسالار را در هم شکنیم.» (نخال، 2015: 7).
به علاوه دوگانهی فضای عمومی/خصوصی با مشروعیت بخشیدن به دوگانههای دیگری نظیر محترم/ آلوده و کنترل شده/ کنترل نشده به سرکوب سکسوالیتهی زنان میانجامد. بر همین اساس حضور مداوم زن در فضا مصونیت فضا را خدشهدار میکند؛ گویی زنها تنها حاملان نظم اخلاقی جامعه هستند. بنابراین زنانی که حضوری مداوم در فضای عمومی دارند نه تنها محترم تلقی نمیشوند بلکه همچون موجودیتهایی مازاد بر فضا، مستحق اذیت و آزارند. بدیهی است که اتخاذ استراتژی ترس از فضای عمومی یکی از مهمترین تاثیرات دوگانهسازی عمومی/خصوصی در زندگی روزمرهی زنهاست: هشیاری و توجه به ساعت ورود و خروج، ترجیح سکونت و کار در مراکز شهر نسبت به حاشیهها، استفادهی بیشتر از وسایل حمل و نقل عمومی و یا طی کردن مسیرهای کوتاه با وسایل نقلیه صرفا جهت امنیت، اجتناب از حضور در فضاهای تاریک و حاشیهای خیابانها، اجتناب از عبور و مرور شبانه، خودآگاهی در پوشش و آرایش و بیشمار تدابیری که در ایجاد امنیت زن در فضای عمومی ضروری به نظر میرسند. این تدابیر اگرچه ممکن است همچون راهحلهایی نمود پیدا کنند اما در واقعیت بر فقدان فضای برابر جنسیتی صحه میگذارد. به این ترتیب حضور زن در فضای عمومی مستلزم مراقبتهایی اینچنینی است که طبعا انرژی و هزینهی بسیاری را بر او تحمیل میکند.
بسیاری از فمینیستها راهحل را در ساخت فضایی عاری از جنسیت یا فضایی بینابینی تصور میکنند. یکی از پایدارترین راهحلهای دولتها (خصوصا کشورهای جهان سوم) ایجاد کردن فضاهایی اختصاصی به بهانهی حفظ امنیت و تلقینِ احساس آرامش است. برای مثال پارکهای تفکیک جنسیتی شده، اتوبوس و متروهای حصارکشی شده، سالنهای سرپوشیده برای ورزشکاران ، سالنهای کنسرت خصوصی برای آواز بانوان و…، چنین فضاهایی به دلیل ماهیت تکجنسیتیشان نه تنها بر حفظ دوگانهی خصوصی/عمومی پافشاری میکنند بلکه مسائل زنان را محدود به جامعهی خُردِ زنان میکنند. به واقع در چنین وضعیتی سهم اعطا شده به زنان از فضاهای شهری بسیار کمتر از سهم مردان است؛ چرا که پیشفرض و البته دستور کار دولت، حضور کمتر زنان در فضای شهری است. بنابراین ایجاد فضاهای بینابینی که عاری از جنسیت و متعلق به همهی شهروندان است، هم به زنان و هم به مردان آزادی تحرک بیشتر و اجازهی بروز طیف وسیعتری از رفتارها را میدهد. دافنه اسپین در پژوهش خود با مثال آوردن از سه فضای خلق شدهی جنسیتی توسط زنها (منطقهی بگینج در قرون وسطی، خانههای اسکان در اواخر قرن نوزدهم و مراکز مادران در جوامع پساسوسیالیستی) مسئلهی تفکیک جنسیتی اجباری در مکان را زیر سوال میبرد: «تحقیق من نشان میدهد تفکیک جنسیتی اجباری در مکانهای منفرد، دسترسی زنان به عرصهی عمومی را کاهش میدهد، در حالیکه تفکیک داطلبانه موجب افزایش دسترسی زنان میشود» (اسپین، 2008: 1). به علاوه مسائل گستردهی دیگری را نیز میتوان جزو مطالبات جامعهی زنان ذکر کرد: مثلا دقت در طراحی شهری نظیر ایجاد روشنایی مناسب معابر جهت افزایش امنیت عبور و مرور زنان، افزایش ظرفیت و ساعت کاری وسایل حمل و نقل عمومی همزمان با کاهش هزینههای حمل و نقل عمومی[2]، ایجاد بسترهایی برای حضور زنان در فضاهای عمومی شهری[3]، آموزش و فرهنگسازی مواجههی جامعهی مردسالار با حضور زن در اجتماع[4]، رفع کنترلهای تکجنسیتی پوشش و آرایش توسط ارگانهای دولتی چون گشت ارشاد، رفع محدودیت و منع استفاده از وسایل نقلیهی ارزان، سریع و در دسترستری همچون موتورسیکلت و دوچرخه که یکی از جنجالیترین مطالبات زنان در سالهای اخیر بوده است و …
ما قادر خواهیم بود این لیست را تا ابد ادامه دهیم! اما بیشک موارد پوشیده از نظرِ فراوانی در این میان وجود دارد؛ چرا که اولا به دلیل تفاوتهای قومیتی دسترسی به تمامی مطالبات شهری زنان در سراسر ایران غیرممکن است و در ثانی به دلیل کمبود روایتهای مکتوب یا تجربههای زیستهی زنان تا فهم تمامی این مطالباتْ راه بسیار درازی در پیش داریم، اما قدم اول همینجاست؛ مکتوب کردنِ هرچند محدودِ تجربیاتمان، گشت و گذار در تاریخ و تجربیات فرهنگهای مختلف، سرک کشیدن به ادبیات و هنر و سینما و یادآوری پایهایترین حقوق شهروندی زنان در شهر. در این شماره نیز به سیاق شمارههای پیشین از خلال مقالههای تألیفی و ترجمهای سعی کردیم به ابعاد مختلف حضور زنها در شهرها بپردازیم و از زوایای مختلف و دیدگاههای متنوع مسائل مربوط به آن را بررسی کنیم.
در مقالهی اول «گزیدهای از شهر فمینیستی: مطالبهی فضا در دنیای مرد ساخته» این پرسشها را پیش میکشیم که جامعه بر اساس چه معیارهایی فضاهای ایمن و ناامن را برای زنان تعریف می کند؟ ترسهای زنان چیست؟ چه چیزهایی استفاده ی آنان را از فضاهای زندگی محدود می کند؟ چگونه است که وجود برخی از انواع خشونت نسبت به زنان در وجود ما نهادینه شده است؟ مزد ترس زنان به دست چه کسانی می رسد و این قشر از جامعه بالاجبار چه هزینهای را برای دستیابی به حداقل ایمنی می پردازند؟ در راستای دستیابی به ایمنی زنان چه کسانی سود می برند و چه کسانی آسیب بیشتری می بینند؟ آیا فمینیسم کارسرال پاسخ مناسبی برای دستیابی به شهر فمینیستی است؟ شهری که در آن زنان با مخاطرات زنبودن مواجه نشوند و یا فمینیسم اینترسکشنال می تواند با ارائه ی راه حلی تقاطع محور همه ی اقشار را در نظر بگیرد و با شنیدن روایتهای همهی انسانها کلانشهری ایمن را ترسیم نماید. لزلی کرن در مقاله ی زنان، ترسها و شهرها به دنبال پاسخگویی به این سوالات میرود.
مقالهی «زنان به عنوان فضا / زنان در فضا: بازیابی بدن و بازنویسی جنسیت در فضا» نوشتهی جانا نخال به مانیفستهای مرتبط با فضای تحت سیطرهی دوگانههای جنسیتی با تمرکز بر هنجارهای رفتاری و فیزیکی میپردازد که توسط مردان سفیدپوست ساخته و توسط محصولات فرهنگی احیا شدهاند. همچنین، با بررسی فضاهای جنسیتی که توسط سیستم سرمایهداری پدرسالار شکل گرفته اینگونه فضاها مورد بررسی قرار میدهد. نویسنده با قرار دادن بیروت به عنوان جغرافیای مورد مطالعهي خود، خواننده را مطلع می کند که تنها با شکستن خط مشیها القا شده توسط سیستم حاکم می توان ابزار دیگری از نظام سرمایهداری و پدرسالار را در هم شکست.
مقالهی «تحولات اقتصادی دورهی پهلوی و تأثیر آن بر بازنمایی “زن شهری“» در دو بخش به تحولات اقتصادی دو دههی منتهی به انقلاب ۵۷ میپردازد. در قسمت اول انقلاب سفید را درمقام نقطهی آغاز رشد بیسابقهی شهرها و به تبع آن رشد حاشیهنشینی در ایران مورد بررسی قرار میدهد. انقلاب سفید منجر شد به مهاجرت خیل عظیم روستاییهایی که در سودای رفاه، آسایش و زندگی شهری پا به شهرهای بزرگ گذاشتند. همین طبقات فرودست بعدتر به یکی از نیروهای تأثیرگذار انقلاب بدل شدند، حاشیهنشینهایی که به ندرت در زندگی شهری مرفه طبقات بالاتر ادغام شدند و مخاطب اصلی محصولات فرهنگیای قرار گرفتند که از سوی روشنفکران وقت با سختترین عناوین مورد عتاب قرار میگرفتند. در بخش دوم به مسئلهی فرهنگ عامه در عصر پهلوی و بازنماییهای صورتگرفته از زن شهری برای همان طبقهی فرودست شهری فعال در انقلاب خواهد پرداخت. فیلمفارسی که به عقیدهی برخی منتقدین از دل جریان انقلاب سفید و برای تبلیغ دستاوردهای آن زاده شد، به مدت تقریباً دو دهه بیوقفه تصاویری از شهرنشینی، دسیسههای شهری و طبقات مرفه، زن شهری، صفا و صمیمیت روستایی، لزوم بازگشت به ارزشهای سنتی و … ساخت که گویی همچون الگویی بود برای حداقل آن دسته از انقلابیون ۵۷ که متعلق به طبقهی فرودست بودند و میتوان آن را از عواملی شمرد که منجر به اتفاقات هولناکی شد که در سالهای بعد از آن بهخصوص در مورد زنها رقم خورد. آنچه از پس انقلاب ۵۷ ظهور کرد، همدستی حیرتانگیز اکثر گروههای مشارکتکننده در انقلاب (بهرغم اختلاف نظرهای بنیادین) در نادیدهانگاشتن و سکوت در برابر تضییع حقوق زنان بود.
مقالهی بعدی «جنسیت پشت سنگرها: سیاست و امکانهای شورش» است. در جوامع سرمایهدارانه، یکی از ستونهای اصلی که جنسیت به آن متکیست تقسیم عرصهی اجتماعی به حوزههای مجزاست. از جمله جدایی میان فضای عمومی و خصوصی. بنا به نظر اندنوتز جنسیت در بهترین شکل به عنوان ” تثبیتکنندهی گروهی از افراد در درون حوزهی مشخصی از فعالیتهای اجتماعی“ (2013:78) فهمیده میشود و در ادامه، این پروسهی تثبیتکننده دست به تولید و بازتولید دو جنسیت جداگانه میزند. با تکیه به حوزهای مشخص، ” جنسیت خودش را به عنوان مجموعه ای از خصوصیتهای ایدهآل مبین ’مردانه‘ یا ’زنانه ‘، عینیت میبخشد“. (اندنوتز 2013:78). تمایز میان حوزهها را میتوان با اصطلاحات متفاوتی از جمله عمومی/ خصوصی، تولید/ بازتولید، مزدی/غیرمزدی یا اجتماعی/غیر اجتماعی طرحبندی کرد. جدا از ترمینولوژی استفاده شده، نکتهی کلیدی در استقرار بدنهای جنسی در حوزههای مشخص است. در چنین چارچوبی، طبقهبندی زن با محدود شدن به فضای خصوصی ترسیم میشود. زنان در نسبت با فعالیتی که بیشترشان ( اگرچه نه همگی) قادر به اجرای آن هستند- تولید مثل و به تبع آن بازتولید نیروی کار- تعریف میگردند. در حالی که تولید برای مبادله در فضای عمومی انجام میشود، بازتولید تولیدکنندگان به فضای خصوصی واگذار شده که عموما برعهدهی زنان است. تحت چنین شرایطی، ساخت جنسیت در لحظاتی چون شورش دچار چالش میشود، یعنی در جایی که زنان از این شکاف عبور میکنند و روانهی فضای عمومی میشوند، با درهمشکستن یا دستکم ضعیفشدن این شکاف عمومی/خصوصی ناگهان امکانهای متعددی خلق میشوند.
مقالهی «فلانوز پنهان: زنان و ادبیات مدرنیته» به این موضوع میپردازد که تاکنون تغییر و تحول جهان عمومی، توسط نویسندگان و صاحب نظران متعددی، به عنوان امری مردانه تلقی و در منابع جامعه شناسی کلاسیک، عمدتاً نقش زنان در این تحولات نادیده گرفته شدهاست. از سوی دیگر از حدود قرن نوزدهم با رشد صنعت و پدید آمدن مشاغل گوناگون، شکاف بین عرصهي عمومی و خصوصی بیشتر شده و زنان به قلمروی خصوصی و زندگی در حاشیه شهرها محدود شدند. محدود کردن آنان از تجربهی زیست عمومی، منجر شد تا تجربه ي مدرنیته نیز که با تجربه ي شهرنشینی رابطهي تنگاتنگی دارد، نادیده گرفته شود. زنان حاضر در عرصهي عمومی که توسط نویسندگان ادبیات مدرنیته به تصویر کشیده شدهاند، از فرودستترین اقشار شهرنشین و عمدتا کارگران جنسی، قربانیان قاتلها، زنان بیوه و غیره هستند. در غیر اینصورت حضور زنان در عرصه ي عمومی، نادیده گرفته و یابه طور کلی حذف شده است. در مقالهی فلانوز پنهان: زنان و ادبیات مدرنیته، ژانت وولف به سراغ ادبیات مدرنیته میرود و با بررسی آرای یکی از مهمترین نویسندگان آن، بودلر که در هیبت پیامبر مدرنیته است، و با در نظر گرفتن سه ویژگی مهم آن؛ یعنی دارا بودن ماهیت گذرا، ناپایداری و تاثیرگرفتن از زندگی شهری، به امکان خلق نسخهي زنانهي شخصیت مهم و البته همیشه مرد حاضر در ادبیات مدرنیته میپردازد: فلانور. امری که بدون اتفاق افتادن آن مدرنیتهی به تصویر کشیده شده ناقص و ناکامل خواهد بود.
متن «در جستجوی تصویر زن در شهر» همانگونه که از نامش پیداست داعیهی جستجو و تامل در حضورِ ناحضورِ تصویر زن در شهر (تهران) را پیش میکشد. متن در ابتدا با توصیف تاریخچهای از جنسیت در شهر آغاز میشود. سپس مختصاتی از تصویر جنسیتی در شهر را ترسیم میکند و با مسئلهمندیِ قدرت حاکم بر تصویر در بازنمایی کلیشهای تصویر زن در شهر به پیش میرود. در بخش انتهایی با گره زدن تصویر به کنش سعی در به رسمیت شناختن تصویر مخابره شده از زنان به واسطهی رسانه دارد که جایگزینی برای تصویرِ بازنمایی شده توسط حکومت از زن در سطح شهر است.
گزارش «قدمهای زنان هنرمند در خیابان» به آثاری از هنرمندانی میپردازد که با تاکید بر بدن زنانه، مطالبات زنان را از مسیر فرم زیباییشناسانه و در فضای عمومی مطرح میکنند. قدمهای مریل لدرمان اوکلیز، النور آنتین، مونا حاطوم، رجینا خوزه گالیندو و الینا شوه در خیابان، علیرغم تفاوتهای بنیادین در سیاست جغرافیاییشان، با حضور بدنهایشان یا با اشاره به غیاب بدنهای زنانه، فضا را برای گفتگو در خیابان باز کردند. هریک از این هنرمندان به نوعی به مطالبات سیاسی، اجتماعی یا جنسی اشاره میکنند و با به انتخاب زبانِ اجرا (پرفورمانس)، هنر را به ابزاری عملی در زمان حقیقی برای اشاره به تبعیض در زندگی روزمره بدل کردند.
«قصههای دیگران» با بررسی آثاری از دو هنرمند ایرانی، تارا فاتحی و هنرمند اهل افغانستان، رضا حیدری شاهبیدک به روایتهای چندصدایی میپردازد. در پروژه «آرشیو پارهپاره»ی تارا فاتحی با آرشیوی روبرو هستیم که برای اتصال به دیگر روایتها، دیگر بدنها و دیگر قصهها در خیابان تکهتکه میشود. در تمام مسیر پروژه، هنرمند زبان و مدیومی جدید و در حرکت میسازد؛ نقشهای نو از فرمهای غیرمترقبه که در واقع گذشته را به تخیلی از آینده پیوند میزنند. در این تجربه قصههای دیگران با قصههای عابران ِدیگر شهرها درهم میآمیزند، روایتها از قید سرنوشتی محتوم رهایی مییابند و تصاویرجدید، فضایی دیگر برای زیستن مییابند.
رضا حیدری شاهبیدک، عکاس و بوجود آورندهی گروه عکاسان «هر روز گلشهر» است. این گروه متشکل از عکاسان جوان زن و مرد اهل افغانستان و مهاجر در ایران است. به قول رضا شاهبیدک «در جهانی که اخبار و روزنامهها از ما، از مردم واقعی و از اقلیتها نمیگویند، خودمان باید روایت کنیم». گروه گلشهر، عکاسان خیاباناند، راویانِ هرروز که ناگفتنیها را در تصاویر جاودانه میکنند. پروژه دیگری از همین هنرمند به چهرههای زنان جامعه مدنی افغانستان پیش از هجوم دوبارهی طالبان اختصاص دارد؛ به زنانی که از خیابانهای افغانستان محو شدند.
در مسیر تکه تکه کردن آرشیوهای شخصی و اتصالشان به دیگر صداها، دنیای آگاهانهی هنرمند را به آگاهیهای چندگانه و متعدد و در نتیجه بیشمار روایت ممکن و ناشناخته متصل می شود. وسواس در بازچینی این روایت به صورت یک آیین روزانه و سپس تمرین در شهادت دادنِ این تمرین، از این اثرشاهدی می سازد برای ابداع روزمرگی[5]های تصور شدنی در گذرِ زمان. دو هنرمند از ایران و افغانستان به روایتهای چندصدایی میپردازد
مقالهی آخر، «زن بهمثابه تبهکار جنسی: تلقیهای وایمار از فمفتال تبهکار» به سازهی فرهنگی زن جنسی-تبهکار میپردازد که در گفتمانهای پزشکی و اجتماعی اوایل قرن بیستم آشکار شد که بخشی از جریان فرهنگی آلمان وایمار است. فمفتال به مثابه هیولای تبهکار در روزنامهنگاری جریان اصلی این دوره و نیز در مطالعات علمی وایمار یافت میشود. در رسالههای روانشناختی و اجتماعی حول زن تبهکار، خودبینی ذاتی زن و مازاد جنسی ذاتی او عمل تهبکارانه را برمیانگیزد. فیلمهای خیابانی وایمار مانند خیابانِ کارل گرون و آسفالتِ جو می نیز به زن تبهکار علاقه نشان میدهند زیرا که زن بدیل شیاطین شهر است. بازنماییها از زن تبهکار، به طور کلی افشاگر ناراحتی جامعهی وایمار از مدرنیته شامل هراس از آزادی زنان، اهمیت تازهی شهر و جمهوری آلمان نوپا است.
منابع:
– اسپین، دافنه، 2008. «اهمیت فضاهای شهری جنسیتی برای عرصه عمومی»، مترجمان: هیلدا طهرانی، آتنا کامل، . از وبسایت دیالکتیک و فضا (www.dialecticalandspace.com)
– پیک، لیندا. 1396. «جنسیت در شهر». ترجمه ساینا مقصودی و آتنا کامل. از وبسایت دیالکتیک و فضا (www.dialecticalandspace.com)
– علینقیان، شیوا. 1395. «پرسمان مسئلهی جنسیت در ایران»، از وبسایت مردمشناسی و فرهنگ (www.anthropologyandculture.com)
-کرن، لزلی، 2021، «شهر فمینیستی، ادعای فضا در دنیای انسان ساخته، مترجم: فاطمه همتی، از وبسایت حلقه تجریش (www.tajrish.circle.org)
– کوویچ، تمی، 2020. «جنسیت پست سنگرها؛ سیاست و امکانهای شورش»، مترجم: مائده میرزایی، از وبسایت حلقه تجریش (www.tajrish.circle.org)
– نخال، جانا، 2015، «زنان به عنوان فضا، بازیابی بدن و بازنویسی جنسیت در فضا»، مترجم: نازیتا شاه اسماعیلی از وبسایت حلقه تجریش (www.tajrish.circle.org)
– Falu Ana and Sassen Saskia, Reclaiming the Streets to Impose Equal Rights for Women in the City, The Wire, January10, 2018
[1] Gendered space
[2] نیمی از جامعهی زنان ایران فاقد شغل و به طبع درآمد پایدار هستند. کاهش عجیب سهم حمل و نقل عمومی که در بودجهی سال 1401 جنجالبرانگیز شد، نخستین تاثیر خود را بر قشر کمبضاعت جامعه از جمله زنان خواهد گذاشت.
[3] برای مثال یکی از پایدارترین بهانههای منع حضور زنان در ورزشگاهها، فقدان زیرساختهای مناسب برای حضور زنان است که حتی در پایتخت هم به سختی فراهم میشود، چه رسد به شهرهای دور از پایتخت!
[4] در موارد بسیاری صرف حضور زن در خیابان مجوز متلکپرانی، دستدرازی جنسی و در موارد فاجعهبارتر بروز انواع تجاوزهای جنسی است. وجود حفرههای قانونی بسیار در اثبات یا پیگیری آزارهای خیابانی متاسفانه عامل مهمی در کاهش ساعات حضور زنان در خیابانهاست.
[5] : Michel De Certeau, L’Invention du Quotidien:, Vol. 1, Arts de Faire, Union générale d’éditions, 1980