اولترا-نئولیبرالیسم: بنگاه خوک­ها
1401-02-02

اولترا-نئولیبرالیسم: بنگاه خوک­ها

فردریک لوردون (یکم آوریل 2022)

مترجم به انگلیسی: دیوید فرنباخ (هفتم آوریل 2022)

پارسا زنگنه

فایل پی دی اف:انتخابات فرانسه

تصویر شماره 1: دو ورق از یک دستِ برنده. – مترجم فارسی.

پیش ­نوشت – مترجم ­فارسی­:

1- به ­طبع از فرانسه به انگلیسی و سپس از انگلیسی به فارسی، نارسایی ­هایی را ایجاد می ­کند که امکان ترجمۀ نعل به نعل را در برخی از مقاطع متن، به کل از بین می ­برد. مخصوصاً در این متن، که نویسنده (Frédéric Lordon) شدیداً شاکی است، از همه­ چیز، و از ادبیاتِ خاصی استفاده می ­کند.

2- نویسنده شدیداً شاکی است؛ به قول رفیق خوبِ من، «بُریر بوجار»، در انتخاباتِ ریاست جمهوریِ فرانسه حدود هفتاد و پنج درصد به راست و راستِ افراطی رأی می ­دهند. اما برای خیلی از چپ­های فرانسوی تنها همین فضیلت بس، که چپ باشند. این متن بعد از یک تحلیل دقیق از رابطۀ میان دولت و سرمایه، و نفوذِ نئولیبرالیسم در دستگاه دولت فرانسه، و گوشزدکردنِ خطرِ فاشیسم که در یک هیئتِ نئولیبرال – درفرانسه – درحالِ ظهوری شدت­مند است، دستِ آخر از چپ­ها دعوت می­ کند تا در انتخابات فرانسه شرکت کنند و به ­جایِ دوگانۀ لوپن-مکرون (فاشیست ­پرور-فاشیست) به جناح چپ رأی دهند. اگرچه در حالتِ کلی، نفسِ انتخابات را یک راه پر نقص و فریبکارانه می ­داند، اما – همانطور که خودِ نویسنده می ­گوید، – در این لحظاتِ خطرناک، یک چارۀ متوسط خیلی بهتر از بی­ چاره ­شدن است.

3- عنوانی که نویسنده بر مقاله گذاشته « La Firme des animaux » که به انگلیسی « Animal Firm » است به معنای «بنگاه حیوانی». عنوانِ انگلیسی مقاله، مشخصاً عنوانِ کتابِ « Animal Farm » یا «قلعه حیوانات» نوشته «جرج اورول» را تداعی می ­کند. من اما این عنوان را «اولترا-نئولیبرالیسم: بنگاه خوک­ها» برگزیده ­ام، که البته مضمون را تغییر نمی ­دهد.

سناریویِ توطئه

«کاملاً واضح است: مثل یک خوک تا خرخره خورده ­اند»*. همان­ها: مشاوران مک­ کینزی[1] که اخیراً در رسانه ­های فرانسه افشاء شدند: دریافت پولِ کلان در ازاءِ «مشاوره ­های»­ بی ­مصرف. اما این افشاءگری سراسر یک بازی است: پرداختن به حقایقِ موردی و دورکردنِ ما از حقیقتِ کلی.

همه­ چیز بدین­گونه­ سناریونویسی شده­ است: استیتمنت (*) از دهانِ فردی [مثلاً] لو می­ رود که متعلق به قلب سیستم است؛ کسی که ما نمی ­­دانیم او کیست؛ اما می­ دانیم چه­ کسی سخنان او را توئیت کرده ­است (نک، تصویر شمارۀ 2): ژان-دومنیک مرشه[2]: یک آدمِ ناجور[3]: دوپهلو­گو: روزنامه ­نگاری که همیشه زیرآبی­ می ­رود و سپس لو می ­رود[4]؛ اما به رغم عدول از خط و مش سیاسی ­اش، همیشه توسط جامعۀ مقاله ­نویسان معتبر خوانده می ­شود. پس انتخاب مرشه تنها یک دلیل برایِ این اثبات است: توطئه خواندنِ استیتمنت (*) توسط عموم با  اما و اگر  روبه ­رو شود.

تا اینجا سناریو­ کاملاً دقیق است. اما برای چکش ­کاریِ این واقعیتِ ساختگی، سناریو را در یک خرده ­پیرنگِ کمکی نیز بسط می­ دهند: آقایِ متخصصِ تشخیصِ توطئه، جنابِ­ ژیل لوژاندر[5] (1) – که یک فردِ دستِ راستی است، – و فردِ دیگری شبیه به همین آقا در فرانس اینتر[6]، هردو قضیه را یک توطئه می ­خوانند.

پس خوک، دقیقاً خوک. یعنی آنچه از دهانِ شرکای­شان بیرون آمده، دقیق­ترین توصیفی است که میتوان برای­شان متصور شد؛ زیرا کثافت­خانۀ مک ­کینزی، فقط یک تعیُن جزئی از کلیتِ یک خوک‌خانۀ[7]­ است، خوک­ خانه­ ای که عنوانِ مشعشعِ «سرمایه‌داری نئولیبرال» را با خود به یدک می­ کشد.

تصویر شماره 2: توئیتِ ژان-دومنیک مرشه و افشاءِ استیتمنت – مترجم فارسی­.

سرمایه ­داری نئولیبرال: شکلی از سازمان­بندیِ جامعه، که جامعه را به طورکامل برای ارضایِ غریزۀ یک مشت خوک، به یک امر قابل ­دسترس تبدیل می­ کند. یک مشت خوک: آنچه که تحت عنوانِ مشعشعِ «سرمایه» دور هم جمع می ­شوند.

در این صورت اوضاع قدری پیچیده است. علی­ الخصوص درچهارچوب آن­چیزی که میان دولت و سرمایه مورد بحث است. دیدگاه متعارفِ لیبرالیسمِ عامی، مکان ­دهیِ «دولت» و «سرمایه» را در یک رابطۀ متشکل از هم­ ستیزی[8] تدارک می­ بیند: دولت، منطقِ خاصِ خود را ایجاب می ­کند، که نه ­تنها لزوماً منطق سرمایه نیست بلکه گاهی با آن در تناقض نیز است؛ دولت نهادینه می ­کند، تنظیم می ­کند، و حتی قانون وضع می ­کند – یک کلام: دولت ضدیت می­ کند و سرمایه نیز، برایِ دولت آرزویِ مرگ می ­کند: درواقع آرزوی واگذارشدن و انتقال ­یافتن به خودش.

اما فصلِ ذاتیِ نئولیبرالیسم با لیبرالیسم عامی، خود را در یک موردِ حاد[9] نشان می­ دهد: اگرچه سرمایه در برابر دولت به تمام اهداف خود نمی ­رسد، اما به روش­های خاص خود که می ­تواند به تمام آن اهداف دست یابد: جامعه توسط دولتی در دسترس قرار می ­گیرد، که خود را در دسترس قرار داده­ است: ارضایِ عالیِ غریزۀ خوک­ها در خوک‌خانه.

سوژه­ های بنگاه

با این اوصاف، شاید، یک لحظه شک ­­کردن به کلیّت ماجرا، اصلاً ایدۀ بدی نباشد: صحبت از یک رابطۀ جدید میانِ دولت و سرمایه (به ­طورِ منطقی) مستلزم دو هستیِ[10] متمایز است. اما وقتی­ که کاردهی[11]، به درهم ­نفوذ ­کردگیِ[12] دولت و سرمایه ­گشته[13] می ­شود، و وقتی این درهم­ نفوذ کردگی از یک آستانۀ بحرانی عبور می ­کند، واقعاً… واقعاً ما باید چه بیاندیشیم؟ ما در نهایت نمی­فهمیم چه ­کسی چه­ کار می­ کند: وقتی یک شرکتِ تأمینِ سرمایه [در یک وضعیت گشتی] به رئیس ­جهور تبدیل می ­شود، وقتی همین افراد با لاابالی ­گری[14] و از رویِ ناکنش­مندی، از پوزیسیون­هایِ قدرتِ اقتصادی به سمتِ پوزیسیون­هایِ قدرتِ سیاسی تغییرِ مکان می ­دهند، وقتی تضادهایِ منافع مثلِ کپک گسترش پیدا می­ کند، وقتی مثلِ همین حالا که خدماتِ عمومیِ قابلِ عرضه توسطِ دولت یا کارگزارنِ دولتی تحتِ کنترل و اختیارِ بنگاه­های مشاوره قرار گرفته ­اند، واقعاً دربارۀ یک­سری الفاظ که اکنون ناشناخته گشته ­اند، چه می­ توان گفت: دولت؟ سرمایه؟ اولترا-نئولیبرالیسم؟ این الفاظ شروع به نادیده­ گرفتن، شروع به بی ­امیدکردن و شروع به شکست ­دادنِ ما می ­کنند.

اگرچه شاید الفاظ ناشناخته بتوانند ما را از پا درآورند، ولی ما اکنون دربارۀ الفاظ ناشناخته صحبت نمی­ کنیم؛ ما از چیزی حرف می ­زنیم که دقیقاً آن را می­ شناسیم؛ ما نام­­ اش را می­ دانیم: مک­ کینزی: بنگاه: یک مُشت اَلدَنگ[15] که در سال 2017 خودشان را در حالی با نام مک­ کینزی معرفی کردند، که کفش­های بَراقِ رسمی پا کرده ­بودند و با قیافه ­گرفتن[16] برای سایرین و با لوله­ شدن در ماتحتِ[17] امانوئل مکرون، نزدِ ما جلبِ توجه می­ کردند.

احمقانه ­ترین کار ممکن: درهم ­رفتنِ[18] این دو (مکرون و بنگاه)، به شانس یا تصادف نسبت داده ­شود. اصلاً پای شانس درمیان نیست: در حالتِ کلیِ فقدانِ تمایز، آنچه بسی بیش از هر فقدانِ دیگری خود را از هرسو به ­طرزِ غم­ انگیزی مدلل می­ کند، فقدانِ «ابتکار[19]»  است که این در عالم واقع، قدری جنبه ­هایِ آشکارگیِ پر­رنگ­تری نیز به ­خود گرفته­ است. «بنگاه»، اگرچه یک وضعیتِ[20] رویاییِ تازه برای جامعه است، اما یک نامِ تازه­ نیست. این وضعیت برای اولین ­بار در اجتماعاتِ نخبگان بود که در صورت و هیئتِ «بنگاه» برایِ کلِ جامعه درنظر مجسم شد.

تحلیل­ هایی که این چند روز دربارۀ سناریویِ «توطئه/عدم-توطئه» به گوش ما می ­رسد، تنها تحلیل‌هایی هستند که به «تهی ­وارگیِ[21]» گفتمانِ مکرون پیله می ­کنند، و مدام به این نکته گیر می ­دهند: آنچه در مکرون روئیت می­ شود «غیابِ ایدئولوژی» است. اما این بازشناسی­ ها به همان اندازه که نادرست و پوشالی هستند، خطرناک نیز هستند. دارند بازیِ اصلی را رهبری می ­کنند.

در حرف­های­شان تکرارِ اعصاب خُردکنِ کلمۀ «پروژه»، بی معنی به نظر می رسد، اما تهی از محتوا نیست. آن هم محتوایی که اگرچه ارائه پذیر نیست، اما همین که آن را به ­طور آشکار با کلماتی بی ­معنی بزک­­­ دوزک کرده ­اند – تا کسی نفهمد پشت این کلمات چه­ چیزی خوابیده ­است، – یعنی محتوایِ مستترِ پروژه برایِ آنها درجۀ اهمیّتِ بسیار بالایی دارد.

محتوایِ پروژه یک چیز است: ما طیِ این پروژه تحتِ اختیار و کنترلِ بنگاه قرار خواهیم گرفت. روش کارِ پروژه: در حالتی که افسرده و تنگدست[22] هستیم، برنامه MonPsy را دانلود کنیم. برای نوشتنِ ده­ها انگیزه ­­نامه جهتِ گریختن به پارکورسوپ[23] (2) یک کد QR را فلش کنیم و سپس به صحبت ­کردن با روبات­ها عادت کنیم. سوژه­ های بنگاه، دیگر تنها تحتِ این شرایط است که در لحظاتی که استاتوسِ آنها is available نیست، می­ توانند زندگی کنند!

 دو مسیرِ[24] سرمایه

ما صورتِ کلاسیک رابطۀ سرمایه ­داری را می ­شناسیم: استثمارشدن در نتیجۀ مزد-بگیری [حقوق­ بگیری­]. اما نئولیبرالیسم، دست­کم یک خشونتِ مضاعف را هم به این رابطۀ خشونت­ آمیز اضافه می ­کند: تخریب[25] شدن درنتیجۀ کاربر[26] شدن یا سرکوب ­شدن در ازائِ مصرف­کننده ­شدن. در مورد معنایِ تخریب به اشتباه نیافتید: تخریب فقط صورتِ دیگری از «در دسترس[27]» کردن مردم است. در واقع شرط لازم برای «در دسترس ­کردنِ مردم»، تخریبِ مردم است.

درنتیجه سرمایه اکنون دو مسیر را پیگیری می ­کند: اول، مسیرِ مستقیم، مزد-بگیری، و خون­­ریختن برای سهام­داران؛ دوم، مسیر غیرمستقیم، تسلیم ­کردنِ مصرف­ کنندگان به هوی و هوسِ «سرمایه‌گذاران». سرمایه‌گذاران: آن دسته از «خیرین»ی که ما هرگز دست از سپاسگزاری ­کردن از آنها برنخواهیم داشت! زیرا پذیرفته ­­ایم که بی­ عرضگی ­مان را با دادنِ قرضِ عمومی جبران کنیم! و ما اگر این قماش را از هر لحاظ ارضاء نکنیم، افرادی سراسر نمک به ­حرام هستیم.

ارضاء­کردنِ این قماش یک معنا بیشتر ندارد: «بله… درست است… اکنون دولت واقعاً ورایِ استطاعت و امکاناتِ مالیِ خود درحالِ ادامۀ حیات است!» پس بیایید عاداتِ لاکچری­مان[28] را کنار بگذاریم! منظور از کنارگذاشتنِ عاداتِ لاکچری: بستنِ مدرسه­ ها، بستنِ مهدکودک­ها، بستنِ بیمارستان­ها، بستنِ دفاترِ پُست و بستنِ دادگاه ­ها! این­ها همه تجملاتِ بی ­مورد اند! اینها که بروند کنار، هرآنچه ­که باقی بماند، سراسر در معرضِ سختگیری‌هایی قرار می ­گیرد که از نظر خوک­ها منطقی[29] است: در معرضِ خود-آشکارگی ساده[30] یعنی نوین-مدیریتی[31] و در معرضِ عقلانیت[32]. با تمامِ این اوصاف، در پیِ «نوین-مدیریتی»، یک سوپرایزِ بزرگ رخ می ­دهد: عقلانیت «سرمایه ­گذاران» به طور رسمی با عقلانیت «سهام­دار» یکسان می­ شود.

این دو مسیر، وقتی به ­طورِ سراسر به یک امرِ رایج تبدیل شوند، آنگاه باعثِ کاهش پول[33] می­ شوند: از یک سو با «طرح­های ساختاردهیِ مجدد[34]»، «جابجاسازی[35]»، «خارج ­سازی از حیطۀ نظارت و کنترلِ دولت[36]» و «سرکوبِ دستمزد[37]»ها روبه ­رو می ­شویم؛ و از سوی دیگر، با «کاهشِ سرمایه[38]»، «انسداد حوزه عمومی[39]»، و سپس اِعمالِ همان تازیانۀ بهره ورانه[40]­: انجامِ هرچه «بیشتر» بوسیلۀ هرچه «کمتر»: بیشینه ­سازیِ گردش­هایِ نقدینگیِ دریافتی توسط سرمایه، چه به‌طورِ مستقیم از طریقِ سودِ سهام و چه به‌طورِ غیرمستقیم از طریقِ افزایشِ ارزشِ اوراقِ بهادارِ دولتی در بازارهایِ اوراقِ قرضه.

درنتیجه، سوپرایز در سوپرایز: لحظه ­ای که همه ­چیز به ته خط می ­رسد: واپسین لحظۀ این دو مسیر: پیداشدنِ سروکلۀ «یک نهادِ مستقلِ واحد[41]»: سرمایۀ مالی[42]: تنها نهادِ پرچم­دار[43] در عالمِ بنگاه: انباشتگاه محض[44] متعلق به آنچه ­که سوژه­ هایش به­ مثابه «عقلانیت» به رسمیت شناخته[45] می ­شوند. بنگاه ­های مشاوره تحتِ همین عنوان، آنچیزی را به چنگِ خود درمی ­آورند که قبلاً دولت یا کارگزارانِ دولتی تحت عنوان «خدمات» عرضه می­ کردند.در نهایت امر، به­ طورِ منطقی برای همه ­چیز یک استانداردِ واحد از رویه ­های قابل اجراء به ­وجود می ­آید. در این وضعیت ما باید انگشتِ اشاره ­مان را به سمت حقیقت کلی هدف بگیریم، و نه مانند مورد مکرون، که تمام رسانه ­ها به او پیله کردند.

برای مصداق: اکنون اگرچه از افشاءگریِ رسانه­ ها متوجه ­شدیم که کثافت از سر و رویِ «اورپیا[46]» و «کوریئن[47]» می­ بارد و در ­«اِپادها[48]» اوضاع هولناک است (3)، اما در یک جامعه‌ که رسانه‌ها قریب­الوقوع به ­طورکامل تبدیل به «بنگاه» می ­شوند، قطعاً باید به ­جای تمرکزکردن بر یکی-دو موردِ خاص، بر حقیقتِ کلیِ «پروژه» معطوف شد. آن­ وقت از این طریق تلاش­ کرده ­ایم تا حقیقتِ کلی را به ­عنوان مقصر، محرز کنیم. اینطوری هروقت آن اَلدنگ­های کفش­ براق مثل ابلیسِ پیروز مست فریاد کشیدند: «می ­بینید که مالکیتِ خصوصی ­ای در کار نیست»، ما در پاسخ بگوییم: آره، خفه شو! بیا بگیر!

حقیقت: دو مسیر در واپسین لحظات، بدونِ شک، به یک خوک‌خانه ختم می ­شوند. خوک­خانه: جایی که خوک­ها با پول نقد «تا خرخره پر می ­شوند»… جایی که حتی به لاشه ­ات هم رحم نخواهند کرد.

دو مسیر که در ابتدا میانِ آنها یک فصل ­ذاتی وجود داشت، اما اکنون به موجبِ هماهنگیِ پایدارِ «سرمایه-دولت[49]» نئولیبرال، در یک نسبت همگرا با یکدیگر در حالِ حرکت هستند. این حرکتِ همگرا تا فرارسیدنِ لحظه ­ای ادامه خواهد داشت، که به ادغامِ سراسرِ هردو مسیر منجر شود. سرکوبِ منظمِ[50] خدمات عمومیِ دولت، زمینه را به­ وضوح برای ورودِ خدمات خصوصی آماده می ­کند: با یک استنتاج ساده می ­توان نشان ­داد که، واقعیتی بی­رحم، که محصولِ بی­ مبالاتیِ اساسیِ «دولت» است، سرانجام به برتریِ اساسی «شرکت[51]» منجر خواهد شد.

نهایتِ امر با یک تصویرِ سرسخت روبه­ رو می ­شویم: کلینیک­ های خصوصی، مدارس خصوصی، دانشگاه­های خصوصی، تربیّتِ کلاهبرداران­ در پارکورسوپ­، مهم­تر از همۀ این ­ها: پلتفرم ­ها، بازنشستگیِ تکمیلیِ خصوصی[52] و … .

دلیل این تصویرِ نهاییِ بی ­رحم، ایده­ هایِ اقتصادیِ مشعشعی است که، معقولیتِ سهامداران را به ­وسیلۀ معقولیتِ نوین-مدیریتی منظور و برقرار می­ کنند: سازمان­بندیِ «شرکت-بنگاه[53]» توسطِ «سرمایه برایِ سرمایه[54]». اکنون به ­­طور محض رسیدیم به همان چیزی که در ابتدا گفتیم: مک­ کینزی. صحبت ­کردن دربارۀ این سازمان­بندی، به­ هیچ­ وجه یک عملِ خیال­پردازانه نیست. درواقع، به اثبات ­رساندنِ یک رابطۀ میانِ معلول با علت است: برآمدِ منطقیِ یک چشم­ انداز کلی: چشم­ اندازِ بنگاهِ متشکل از «شرکا».

بازی بعد از آخرین دست: دولت شکست ­خورده­ و بخش خصوصی بازی را برده ­است: این تنها ایده ­ای­ست که مغزِ «سرمایه-دولت[55]» به تسخیرِ آن درآمده ­است.

اولین حرکت اولیویه وِران[56] (4) ادای احترام به عملکردِ بنگاه­ های مشاوره در تجهیز TGV های پزشکی (5) بود، که البته و درواقع، زحمتِ انجامِ این کار برشانه ­هایِ زحمت­کشِ کارگرانِ راه ­آهن و کارمندانِ AP-HP[57] بود (6). تشکرکردنِ وِران، دقیقاً نشانۀ خماندنِ[58] دولت برایِ بنگاه است. فقط تلاشِ ­­شان بر این است تا دولت را دودستی تقدیم کنند: از آن وِران گرفته تا مکرون، به ­همراه آن موجودِ سمّی[59]: الکسیس کوهلر[60]، و آن یارو که خیلی گروتسک[61] تشریف دارد: گابریل آتال[62] (7). این پاتیل­های دولتی­[63]، دیگر دولت به هیچ جای­شان نیست[64] و درست چسبیده ­­اند به آنچه ­که برایِ کارزارِ انتخاباتی­شان مفید است.

در پی رفتارِ این­ها، بلاخره دولت تخریب خواهد شد و وظایف آن به بخش خصوصی واگذار می ­شود. و از این رو آنها خودشان به بخش خصوصی روی می­ آورند (یا برمی ­گردند). این واقعیت که آنها دامنۀ استثمار را به ­طرزِ بی‌سابقه ­ای گسترش داده‌اند، علامتِ این است که می­ خواهند بگویند ما از شما هستیم: این را پاتیل­ها به خوک­ها می ­گویند، آن­هم اینگونه: پاتیل­ها هردو مسیرِ سرمایه را با شیادی سازماندهی و هموار می ­کنند، خوک‌خانه هم سرِ کسیه را شل می ­کند. خوک‌خانه در قبالِ لطفِ این پاتیل­ها نمک به حرامی نخواهد کرد.

نگاه اجمالی به «بنگاه و شهروندی»

اما چه خیالاتی به ­سرِ مردم می­ زند که در سوراخِ سیاهِ واقع در زمینِ مسطحِ گلفِ مربوط به بنگاه پناه گرفته ­اند؟ در مواقع معمول شرکای بنگاه هیچ نگرانی از بابتِ خیالاتِ مردم نخواهند داشت. به هر حال جای نگرانی نیست، زیرا زمین گلف مسطح و پهناور است. اما اکنون شرایطِ یک کارزارِ انتخاباتی حکم­فرماست و ممکن ­است هرچیزی خیالات در ذهن مردم به­ وجود بیاورد. پس باید شرایط را برای آنها به ­گونه ­ای تصویر کرد، تا فکر کنند، اگر به مکرون رأی ندهند اوضاع به­ گونه ­ای وخیم خواهد شد. از نظرِ آقایان: مردمِ احمق[65] را می ­توان از هیچ ترساند.

از همین رو برگزاریِ کنفرانس­ مطبوعاتی تدارک داده می ­شود: سرکار خانمِ آميلي دومونشالان[66] سرپرست DITP (8) – راکتورِ عملیاتیِ بنگاه در دولت – گویا که در این شرایطِ استرس­ زا تحتِ قرار گرفته ­است گویا باید برایِ خلقِ یک شرایطِ استرس ­زا و عوام­فریبانه همۀ توانِ خود را به­ کار ببندد. درنهایت دومونشالان را برای کنفرانسی آماده می­ کنند که قرار است در آنجا جوّ ایجاد کند: ایجاد ترس و فشارِ عمومی.

کپسول آتش­نشانی را می ­گذارند رویِ کولِ سرکار خانم و او را می ­فرستند سالن کنفرانس! [مثلا اوضاع وخیم است]. اما آدمی مثل این سرکارِ خانم هنوز آنقدرها مار نخورده ­است که افعی شده­ باشد. به ­همین­ خاطر، وقتی در چنین شرایطی قرار است تکمیل­ کنندۀ یک اتمسفرِ دروغین باشد، بلد نیست که دروغ را چگونه بگوید: «ما به مردم آموزش خواهیم داد» (!) درنتیجه برمی ­گردد تا همین دروغ را به جای گفتن، تایپ کند: «ما به افراد زیادی آموزش خواهیم داد که گزارش­های سنا را بخوانند» (!!)

این دختر همیشه فازش همین­قدر لایت است. اصلاً بلد نیست الم شنگه به پا کند؛ به همین خاطر می دانیم دست کم با کی طرفیم. حالا اگر مکرون بود: بنلا[67]… بنلا… بنلا بالا… بنلا پایین… اصلاً بگذارید من را به دادگاه ببرند[68] (9).

برای کسانی که هنوز درگیرند تا ایدۀ دموکراسیِ بنگاه خوک­ها را به ­درک برسانند، باید گفت: دولت مأموریتِ سازماندهی «مشاوره­ های شهروندان[69]» را به عهدۀ شرکت­ های مشاوره قرار داده ­است؛ و هرآنچه هم دربارۀ این امر منتشرکرده و تحتِ عنوان جزئیات، مفروضات و اهدافِ طرح، به اطلاع و در دسترس عموم قرار داده، همگی اطلاعاتی گزینشی هستند، و نه همۀ اطلاعات. این کار دولت با «مردم را به ­کل در جریانِ امورات قرارندادن» فرق دارد. مردم را به ­کل در جریانِ امورات قرارندادن: به­ کل مردم را نادیده­ گرفتن و هیچ اطلاعاتی دربارۀ هیچ ­چیزی به آنها ندادن. اما به ­رغمِ این، این نحوۀ اطلاع­ رسانی دولت تقریباً شبیه به یک «ژستِ سینماییِ معاصر» است: بخشی از جزئیاتِ مربوط به رویدادِ اصلی، به ­صورتِ گزینشی توسط فیلمساز برای مخاطب عرضه می ­شود.

در ابتدا فکر می‌کنید که در سالن سینما حضور دارید و مخاطب یک فیلم با پلاتی مشخص هستید؛ بعد که متوجه می ­شوید روند پرداخت جزئیات در فیلم، برحسب پلات داستانی پیش نمی ­رود و فیلم منطقِ مشخصی ندارد، از فیلم خسته می ­شوید و قصدِ ترک ­کردنِ سینما به سراغ شما می­ آید؛ اما همین که از صندلی­تان بلند می ­شوید، می ­بینید اصلاً سینمایی در کار نبوده! و این خودِ واقعیت است: واقعیتی که در زندگی ما جاری­ست.­ واقعیتی که با کاربردِ «انسجام[70]» بیگانه است. بعد از این فیلمِ بی ­مزه، همین فانتزیِ لعنتی، ما متوجه می ­شویم آن انسجامی که این افراد می ­خواهند کل جامعه را به ­منظورِ دست­یابی به آن مصادره کنند، چه بی ­معناست! شما فقط باید یک آدمِ دولوکس[71] و یا – در غیرِاین­صورت – یک آدمِ دولتی باشید تا از ماجرای مک ­کینزی قرائتی الا تقلبِ مالیاتی[72] یا اجرایِ نامنظمِ[73] قراردادهای عمومی بدست دهید.

 یک انتخاب جمعی[74] (انتخابات ریاست جمهوریِ 2022)

در این مرحله ما به یادِ سال 1981 می­ افتیم، زمانی که برخی از مردم، حضورِ تانک­های روسی در میدان کنکورد را پیش­بینی کرده ­بودند، و برخی دیگر هم، عبور از تاریکی به روشنایی یا تغییر قریب­الوقوع زندگی را پیش­گویی می­ کردند. پیش از رویدادهای مربوط به همین سال (1981)، صحبت مدام حولِ انتخاب بین «الگوهای جامعه[75]» بود. و ما دیدیم که در ادامه چه رخداد­هایی رقم خورد. اما این توالیِ رخدادها نمی ­توانند مانع از بروزِ مسائلی شوند که ناشی از اصلِ کلیِ[76] آنها خواهند بود. به ویژه مسائلی که مربوط به جامعۀ موردِ نظرِ ماست: انتخابی که امروزه شدت و حدت آن با چهل سال پیش تناسب ندارد (زیرا در طول چهار دهۀ گذشته تصویرِ ترسناکِ کابوس بسیار دقیق­تر شده است).

اتفاقاً ما امروز مدیون مکرون هستیم، چراکه این آدم تصویرِ کابوس را به درجه­ ای بی ­سابقه از وضوح رسانده­ است: خوک‌خانه همۀ ما را نابود می‌کند، به جز «شرکا» و اعضای توهم ­زدۀ طبقۀ سمّی، که به عنوان پایگاه خوک­خانه عمل می­ کنند و می ­خواهند این فانتزیِ لعنتیِ سینمایی را تا آخرین پلان از سکانسِ آخر «باور[77]» کنند.

جان‌های[78] سرکشی که نمی‌خواهند انگیزۀ خود را برای گدایی در ازاءِ بندگی با آوازهایِ حقیرانه به­ رقص درآورند، و یا در نهایت به مایۀ لذتِ خوک­ها تبدیل شوند؛ و کسانی هم ­که به ­شیوۀ مک ­کینزی به دموکراسی کمک کردند، در کمال ناباوری نتوانستند این جان­های سرکش را متقاعد کنند تا به بندگی تن در دهند… ما در اینجا، همیشه با چشم خود دیده­ ایم که با این جان­های درحالِ مقاومت چطور برخورد شده­ است/چطور برخورد خواهد شد: تحت نظارت ­قراردادن و کنترل­گریِ­ همه ­جانبه[79]، سرک ­کشیدن­های مزاحمت ­آمیز در زندگی فردی و شخصی[80]، و تحتِ پیگردِ قانونی قراردادن حتی برای پیش­ پا افتاده ­ترین اظهاراتِ انتقادی[81] (10).

درست در این مرحله است که «افراطی­ها با هم ملاقات می­ کنند[82]»: تیتری که بسیاری از سرمقاله ­ها آن را کار می ­کنند. اما این برخوردگاه[83] – به­ رغمِ سرمقاله ­هایِ رایج و نظراتِ افرادی که همیشه در قطب­ نمایِ سیاسی تنها یک بازنده بوده ­اند، – هیچگاه بدین معنا نیست که یک­سرش حزب «فرانسه تسلیم‌ناپذیر[84]» باشد و سرِ دیگرش حزبِ «اجتماع ملی [85]»: دو حزبی که به­ عنوان «احزاب افراطی» شناخته و با یکدیگر مقایسه می­ شوند.در حقیقت، ملاقات اصلی زمانی رخ می ­دهد که میانِ افراطی ­های راستین صورت پذیرد: پیوند «بنگاه» و «فاشیست­ها»: آمیزش دو نوع خوک؛ زیرا این دو محکوم به یافتنِ دوبارۀ یکدیگر و یا دست­کم می ­توان گفت: محکوم به مکملِ یکدیگربودن. پس تنها در این صورت است که «افراطی ­ها با هم ملاقات می­ کنند».

وضعیتِ جزءجزءسازی[86] و رهاسازیِ[87] عمومیِ ناشی ­شده از نئولیبرالیسم، شرایط ایدئالی را برای تکثیرِ راه ­حل ­هایی جهتِ ادامۀ حیاتِ فرضیِ جنبشِ هویت­ خواهی­­[88] خلق کرده ­است. وسوسه ­مندیِ نژادپرستانه به ­ویژه اسلام ­هراسی (که دیده­ ایم توسط دولت با صدایِ بلند و واضح بیان شده ­است)، نه­ تنها باعث می ­شود که مناظره ­های عمومی تا حد امکان به ­­دور از عملکردِ واقعی بنگاه دچارِ باز-قطبی ­سازی[89] شوند، بلکه باعث می ­شود تا در همین اثناء مثلث ­بندیِ[90] انتخاباتیِ هم به­ خوبی پیش بروند.

رویه‌های ماکرونیسم[91] مطابق با تغییراتِ الگوئیِ استارت‌آپ در مقیاسِ عمومی بوده است: او یک مصاحبه بزرگ با مجلۀ راستِ افراطی والو اکتوئل[92] داشت و با صدایِ رسا برای این مجله احترامی زایدالوصف قائل شد.  سپس به این نکته اشاره کرد که پس از رفتار تحقیر­آمیزش با اریک زمور[93] نه ­تنها به زمور دلداری داده، بلکه به دیدگاه ­های او دربارۀ مهاجرت علاقه­ مند نیز شده ­است!

مَردکِ اَلدنگ از قرارِ معلوم دربارۀ شایستگی‌هایِ تاریخی فیلیپ پتن[94] و شارل ماوراس[95] هم در حالِ تأمل است که اینقدر با بی­خیالی با برساخت­ هایِ یک امپراتوریِ رسانه ­ای که علناً فاشیستی است، جهتِ پیشبردِ اهدافِ انتخاباتی ­اش خود را همراه می ­کند.

همۀ این مواردی که به ­نظر می ­رسد با دنیایِ اصلاح ­شدۀ بنگاه در تناقض کامل قرار دارد، در حقیقت اما به ­طورِ مطلق با «پروژه»ی بنگاه در یک نسبتِ پیوسته و منسجم حرکت می­ کند – ولواینکه این پیوستگی غیرمستقیم باشد، که البته قویاً تکذیب شد. این بیشتر به این دلیل است که غالباً مرحلۀ نهایی مبارزات انتخاباتی صحنه­ ای مناسب برای ادا و اطوارهای خوشایند است: خود را فردی صادق، باجنبه، اهل پذیرش و رواداری جلوه دهیم. البته پس از اینکه به­ طورِ روشمند کل میدانِ انتخابات را به سمت راست افراطی منتقل کردیم.

اما به رغم تمامِ این موضوعاتِ تأسف ­بار، اگر بخاطر بیاوریم، تا لحاظ کنیم، که بنگاه بوسیلۀ کدام پایدارکننده ­هایِ[96] سیاسیِ واقعی فی­ النفسه حمایت می ­شود، و همینطور بیاد بیاوریم که دولت کفش­ های برّاقِ خود را تا ته در گُه فرو کرده ­است[97]، آنگاه تصوری معنادار­تر از آن­چیزی خواهیم داشت که عبارتِ «انتخاب­ جمعی» در سال 2022 دلالت­گرش خواهد بود. از میان همۀ راه­ ها برای انتخابِ سودمند، شاید ناقص‌ترین و حتی گاهی فریبکارانه ­ترین راه، راه انتخابات باشد، اما یک راه متوسط​​ از هیچی بهتر است.

در این مرحله از کارزار، بسیاری از مسائل به اندازۀ کافی نادیده گرفته ­شده­ است. اما آنچه اکنون باقی مانده این است: فاشیست، فاشیست­­ پرور[98] (نک، تصویر شمارۀ 1) و یک نامزدِ چپ. طبیعتاً، این انتخاب کاملاً ساده است.

وبلاگ لوموند دیپلماتیک

 

 

یادداشت­های نویسنده فرانسوی و مترجم انگلیسی زبان:

[1] رهبر سابق حزب مکرون در مجلس ملی. – فرنباخ.

[2] پارکورسوپ یک فرآیند درخواست ملی برای ورود به دانشگاه است که شدیداً مورد انتقاد است و در سال 2018 معرفی شد. – فرنباخ.

[3] «اورپیا» و «کوریئن» شرکت‌هایی هستند که برای مدیریت شبکۀ «اِپاد» متعلق به خانه‌های بازنشستگان/سالمندان به عموم معرفی شدند. این دو شرکت، متهم به طیفی از بدرفتاری‌ها، پول ­خرج ­نکردن­ها و رفتار وحشتناک با «مشتریان» سالخورده هستند. – فرنباخ.

[4] اولیویه وران در سال 2020 به عنوان وزیر بهداشت و تامین اجتماعی منصوب شد. – فرنباخ.

[5] پروژه قطارهای پرسرعت برای انتقالِ سریعِ مبتلاءشدگان به کووید 19. – فرنباخ.

[6] یک اتحادیۀ شرکت‌ها (تراست) متشکل از بیمارستان‌های دانشگاهی در شهر پاریس و حومه آن است. – فرنباخ.

[7] گابریل آتال، سخنگوی دولت مکرون. – فرنباخ.

[8] همانطور که از نامش پیداست، Direction Interministérielle à la Transformation Publique، در حوزه تحول و آموزش، هم یک «دگرگونی» درحالِ پیشرفت را تقویت می­کند و هم قراردادهای مربوطه را برای «روی­دادنِ تغییر» آماده می ­سازد. DITP به تبعیت از Révision Générale des Politiques Pübliques (RGPP)  سارکوزی، یک مکانِ بی‌نظیر برای تبدیل دولت به عقلانیت نوین-مدیریتی است.

[9] https://en.wikipedia.org/wiki/Benalla_affair

[10] نک: ‘Feu sur les libertés’, Manière de voir no. 182, April-May 2022.

منبع اصلی (فرانسوی): https://blog.mondediplo.net/leur-societe-et-la-notre

منبع انگلیسی زبان: https://www.versobooks.com/blogs/5317-animal

[1] McKinsey

[2] Jean-Dominique Merchet

[3] bizarre

[4] Imbécillité  foolishness) or (sottise

[5] Gilles Le Gendre

[6] France Inter

[7] pigsty

[8] antagonism

[9] subtle

[10] Entity یا نهاد یا باشندۀ مستقل

[11] serviceability

[12] Interpenetration یعنی نفوذِ متقابلاً دو شیء

[13] turn into یعنی رخدادِ تبدیلی ­ای که نه از طریقِ تکامل ­یافتن در یک فرآیندِ صیرورت (becoming) بلکه از طریقِ گشتی (turn) صورت می­ پذیرد و مختصِ وضعیت ­هایی ­است که مبتنی ­بر بی­ تفاوتی یا یکسانی (indifference) و ترکیباتی از این دست باشد.

[14] indifferently

[15] knuckleheads

[16] have complacently

[17] surrounded

[18]  Coincidenceیا هم ­رخدادی، در اینجا به اتفاق آفتابی ­شدن، با هم آفتابی ­شدن

[19] imagination

[20] state

[21] emptiness

[22] distress

[23] Parcoursup

[24] path

[25] demolition

[26] user

[27] available

[28] luxurious

[29] legitimate

[30] self-evidence of simple

[31] neo-managerial

[32] rationality

[33] money

[34] restructuring plans

[35] relocations

[36] deregulation

[37] wage compression

[38] cutbacks

[39] general closures

[40] productivist

[41] a single entity

[42] financial capital

[43] guiding body

[44] sole repository

[45] Recognize یا به ­رسمیت­ شناختن

[46] Orpéa

[47] Korian

[48] (Établissement d’hébergement pour personnes âgées dépendantes) EHPADs یا موئسسه ­های دولتی اسکان­ دهندۀ سالمندان

[49] capital-state

[50] The organised impoverishment

[51] company

[52] capitalised supplementary pensions

[53] the company-firm

[54] capital for capital

[55] the capital-state

[56] Olivier Véran

[57] کمک‌های عمومی-بیمارستان‌های پاریس (Assistance Publique – Hôpitaux de Paris‎)

[58] reflex

[59] toxic

[60] Alexis Kohler

[61] grotesque

[62] Gabriel Attal

[63] state spirits

[64] no longer bet a kopek on the state

[65] stupid people

[66] Amélie de Montchalin

[67] Alexandre Benalla

[68] در این راستا نک: https://www.theguardian.com/world/2018/jul/25/emmanuel-macron-says-im-to-blame-over-benalla-assault-scandal

[69] citizens’ consultations

[70] coherence

[71] limited

[72] tax fraud

[73] irregular conduct

[74] A societal choice.منظور نوعی انتخاب که مبتنی بر وفاق اجتماعی است.

[75] models of society

[76] generality

[77] believe

[78] souls

[79] all-powerful police

[80] intrusive surveillance

[81] prosecution of even the most trivial protests

[82] extremes meet

[83] junction

[84] France Insoumise

[85] Rassemblement National همان جبهه ملی سابق در فرانسه.

[86] atomisation

[87] dereliction

[88] identitarianism

[89] re-polarise

[90] triangulation

[91] Macronism

[92] Valeurs actuelles

[93] Éric Zemmour

[94] Philippe Pétain

[95] Charles Maurras

[96] stabilisers

[97] dipped in shit

[98] fascisiser

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 + 3 =

اولترا-نئولیبرالیسم: بنگاه خوک­ها – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش