وانیتاس؛ نجوای مرگ
1398-02-17

وانیتاس؛ نجوای مرگ

تحول بصری مرگ در حیطه‌ی بازنمایی

میلاد سیاح

فایل پی دی اف:وانیتاس

اگر نتوان از پیوند نقاشی طبیعت بی‌جان و مرگ در گستره‌ی پهناور تاریخ هنر سخن به میان آورد اما می‌توان نقاط عطف این پیوند را در تاریخ هنر پی ‌گرفت. معابد مصر باستان را می‌توان شاهدی بر قدیمی‌ترین نمونه‌های این پیوند دانست. مصریان برای بازنمایی اشیاء خانگی و روزمره جنبه‌ای جادویی قائل بودند. آنان تصاویری از سبد انجیر، خوشه‌ی انگور، نان، گوشت گاو، کوزه و ظروف خانه را در راستای اعتقاد به «کا» و زندگی پس از مرگ، برای آسایش خدایان می‌کشیدند. در هنر یونان و روم باستان از تصاویر واقع‌گرایانه‌تری از اشیاء روزمره برای تزیین مقابر بهره برده می‌شد. در قرون وسطا نیز این کارکرد تزیینی، آذین‌بخش مکان‌های عمومی چون گورستان‌ها بود. در این دوره ما شاهد عامه‌پسند شدن اشیاء مکابری به شکل جمجمه یا استخوان در سردر خانه‌ها، مبلمان و وسایل خانه هستیم. پس از این دوره نوعی هنر تمثیلی به نام «رقص مرگ» با مضمون جهانشمولی مرگ و گریزناپذیری انسان در برابر مرگ سربرآورد که ریشه‌های این تصاویر به کتاب‌های مصور مذهبی در اواخر قرون وسطی بازمی‌گردد. اما پس از رنسانس مشخصاً نوع خاصی از بازنمایی اشیاء روزمره پیام‌آور حضور مرگ شد.

چنین می‌نماید که نقاشی وانیتاس در پی نمایشی نمادین از مرگ است. اگر خطر کنیم و شیوه‌ای منسوخ، به تفسیری نمادین از آثار وانیتاس دست بزنیم، می‌توانیم بگوییم که این سبک بر ناپایداری عمر و گریزناپذیری مرگ دلالت دارد. جمجمه، استخوان، ساعت شنی، قطب‌نما، نقشه، گوی بلورین، شمع خاموش، دود، میوة پلاسیده و حشرة مرده عناصر تکرارشوندة نقاشی‌های وانیتاس است که مضمون واحدی را از قرن شانزدهم به بعد حفظ کرده‌اند. مرگ را دریاب (Momento Mori) پیام مشترک در پس این آثار است که بیننده را به تأمل و درنگ در باب مرگ فرامی‌خواند.

معمولاً گفته می‌شود که نقاشان این سبک حضور نابهنگام مرگ را به بیننده یادآور می‌شوند و در نهایت همه‌چیز جامة مرگ خواهد پوشید و نابود خواهد شد. اما براستی چنین تعاریفی از وانیتاس ما را از درک تحول بازنمایانة مرگ در تاریخ هنر باز نمی‌دارد؟

برای درک تحول در حیطه بازنمایی مرگ باید نقاشی‌های وانیتاس نزد نقاشان هلندی سده هفدهم را با آثار تصویری اواخر قرون وسطی مقایسه کرد. اما نخست باید ملاحظاتی در باب انگاره‌های اجتماعی مرگ در این دوران را مطرح کنیم.

پیروزی مرگ- پیتر بروگل-1562

پیروزی مرگ- پیتر بروگل-1562

نگرش فرد در قرون وسطا به مرگ بر تصور جمعی تقدیر دلالت داشت. جامعه‌پذیر شدن مردمان آن دوره، فرد را از طبیعت جدا نمی‌کرد. طبیعتی که او قادر به مداخله در آن نبود مگر آن‌که معجزه‌ای اتفاق می‌افتاد. انس و الفت با مرگ نوعی از پذیرش نظم طبیعت بود. از این رو او به فکر گریختن یا بزرگ داشتن آن نمی‌افتاد. حتی در پاره‌ای از تصاویر مرگ با نوعی مطایبه و طنز همراه بودند. البته این به این معنا نیست هراسی از مرگ وجود نداشت. عینی‌ترین و ترسناک‌ترین تصاویر مرگ به همین دوره(سده چهاردهم) بازمی‌گردد. تصاویر زیادی از جسد مومیایی‌شده و کرم‌خورده یا تجزیه‌شده در ادبیات تصویری مکابری و تزئینات کلیساها و قبرستان‌ها وجود دارد. در این کتب مرگ در وضعی دهشتناک و رعب‌انگیز جان انسان‌ها را به یکباره می‌ستاند. تِنِتی مورخ قرون وسطی تفسیر مناقشه‌برانگیزی در این باره دارد. او معتقد است نشانه‌های عشق به زندگی را در این وحشت از مرگ می‌توان جست‌و‌جو کرد. در پاره‌ای از نسخه‌های خطی مصور در قرون وسطا مرز مرگ و زندگی در دو ساحت کاملاً جدا تمییز نمی‌شود. در بیشتر تصاویرِ این دوره مرگ به صورت جمعی بر مردم نازل می‌شود. برای نمونه در اثری از پیتر بروگل به نام پیروزی مرگ،‌ مرگ همچون سپاهی مسلح در هیئت اسکلت‌های‌ انسانی تصویر می‌شود که بی‌رحمانه به مردم یا سربازان دشمن یورش می‌برد. در این نگاه نوعی از «وحشت و رضا» نهفته است. این نگرشِ همزمان «ترس و پذیرش» به مرگ تا سده شانزدهم ادامه داشت.

در سده هفدهم صحنه عوض شد. فرد غربی تمایل یافت به مرگ معنای جدیدی بدهد و آن را تعالی بخشد. نگرش به مرگ کماکان تشویش‌زا، رعب‌آور و مهیب در نظر می‌آمد اما تبدیل به رخدادی با اهمیت‌تر شده بود که به شکل فزاینده‌ای عملی خلاف قاعده فرض می‌شد. در چنین زمانی سبک نقاشی وانیتاس ظهور می‌کند. وانیتاس پاسخی است به ترس‌های نهفته در نگرش‌های عصر روشنگری در باب مرگ. در این وضعیت مرگ در پردة نماد و پوشیدگی فرو‌می‌رود به وجهی فردی و نامأنوس تبدیل می‌شود. «مرگ‌آگاهی» به میانجی ارجاع به امری الوهی رخ نمی‌دهد(هر چند در هلند سدة هفدهم کشیدن شمایل و شعائر مسیح از سوی کلیسای کالوین ممنوع بود) بلکه در دل اشیاء دم‌دستی و روزمره خانه نشان داده می‌شود. عناصر موجود در تصویر دیگر جنبة آیینی ندارند بلکه اختراعات روزِ دوران نظیر کره زمین و قطب‌نما جای آن را گرفته‌اند. در این آثار افسارگسیختگی مرگ بر خلاف گذشته حضور ندارد. تصویر دهشتناک قرون وسطایی برای یادآوری مرگ جای خود را به تصویرِ باوقار و پیش‌بینی‌پذیر می‌دهد. تصویری از باقی‌ماندة غذایی فاسد شده در بشقاب‌ یا اشیائی آشنا که خالی یا وارونه‌ روی میز رها شده‌اند، از مرگ چهره‌ای شخصی و فردی می‌سازد. زیرا صاحب اشیاء موجود دیگر حضور ندارد و چیزی که برجای مانده اشیائی شخصی‌اند که خاطره‌ای از او را تداعی می‌کنند. فردیت برآمده از پروتستانیسم خود را در مواجه با مرگ تنها می‌بیند. در اینجا مرگ نه با جیغی موذیانه‌ی سپاهی از موجودات اهریمنی، که در سایه‌ی سکوتی هولناک، صدای نجواگونه خویش را به گوش‌مان می‌رساند. در این وضعیت خریداران این آثار هم با فاصله‌ای ایمن به یاد مرگ می‌افتد و در برابر ضربه‌های بی‌رحمانه تقدیر خود را مصون می‌یابند.

وانیتاس با ویلن و گوی بلورین-پیتِر کلاس-1628

وانیتاس با ویلن و گوی بلورین-پیتِر کلاس-1628

این تحول انگاره‌‌‌ای به مرگ را می‌توان در اثری از پیتِر کلاس به نام وانیتاس با ویلن و گوی بلورین سراغ گرفت. جمجمه‌ای‌ روی دفتری از دست‌نوشته‌ها قرار گرفته و در کنار آن جامی خالی از شراب تکیه داده شده است. موتیف‌های همیشگی وانیتاس چون گردوی بازشده، قطب‌نما، بندِ کلید و قلم و دوات وارونه در ترکیب‌بندی منسجمی روی میز قرار گرفته‌اند. اما چیزی خلاف قاعده به تابلو افزوده شده؛ خودنگاره. در گوی بلورین تصویر نقاش را می‌بینیم که با قلم‌مویی در دست مشغول کشیدن تابلوست. تصویر شخص نقاش در میان اشیائی که به طور نمادین رنگ و بوی مرگ دارند، وضعیتی متناقض‌نما را پدید می‌‌آورد. از سویی تصویر انسان زنده‌ای را می‌بینیم که با حضور در تابلویی با مضمون گریزناپذیری مرگ، حیاتش را جاودان کرده و از سوی دیگر نقاش با حضور الهیاتی خود در خارج از ترکیب‌بندی اصلی خود را از مرگ مصون کرده است. گویی نقاش با یقینی علمی از جنس عصر روشنگری سودای غلبه بر مرگ را در سر می‌پروراند. در این وضعیت مرگ چیزی خارج از اشیاء به تصویر کشیده شده نیست.

 

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 + 4 =

وانیتاس؛ نجوای مرگ – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش