فریدریش نیچه
1394-11-12

فریدریش نیچه

نویسنده : رابرت ویکس

ترجمه : بهزاد کورشیان

فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی اواخر قرن نوزدهم میلادی، کسی که ساختار های مسیحیت و اخلاق سنتی را با چالش ها ی بنیادین مواجه ساخت. او باوری عمیق به زندگی، آفرینش گری،تندرستی و واقعیات جهانی که ما در آن زندگی می کنیم نسبت به آنچه در فراسوی این جهان واقع شده داشت.اساس و بنیاد فلسفه ی او ایده ی تایید و تصدیق زندگی (life – affirmation) است که البته مستلزم پرسش گری صادقانه ی همه ی نظریاتی است که موجب تحلیل رفتن نیروها و توانایی های زندگی می شوند علی رغم آنکه چنین نظریاتی قدرت سلطه بر اجتماع را داشته باشند. اغلب از او به عنوان نخستین فیلسوف اگزیستانسیالیست یاد می شود، تجدید حیات فلسفه ی نیچه الهام بخش چهره های راه بر حیات فرهنگی همچون شاعران،رقصنده ها،رمان نویسان،نقاشان،روان شناسان،فیلسوفان،جامعه شناسان و انقلابیون اجتماعی بوده است.

زندگی:1900 – 1844

در دهکده ی کوچک آلمانی روکن در نزدیک لوتزن واقع در کشتزار روستایی منطقه ی جنوب غربی لایپزیگ فریدریش ویلهلم نیچه حدودا ساعت 10 صبح در 15 اکتبر 1844 میلادی چشم به جهان گشود. این تاریخ برابر با چهل و نهمین زادروز پادشاه پروس فریدریش ویلهلم چهارم بود، پس نیچه به نام او خوانده شد،کسی که پیش تر به پدرش منصب و مقام کشیش دهکده ی روکن را اعطا کرده بود.عمو و پدر بزرگ های نیچه نیز از کشیش های لوتری بودند، پدر بزرگ پدری او فریدریش اگوست لودویگ نیچه بیشتر به عنوان یک پژوهشگر پروتستان شهرت داشت،او کتابی با عنوان”بقای جاودانه ی مسیحیت” رابه رشته ی تحریر در آورده بود. هنگامی که نیچه چهار سال بیشتر نداشت، پدرش کارل لودویگ نیچه به علت بیماری مغزی در گذشت و در پی آن مرگ برادر بیست و دو ساله ی او، ژوزف به فاصله ی شش ماه بعد اتفاق افتاد. پیش از این آنها مجبور بودند در محوطه ی کلیسا ی روکن در مکانی که برای کشیش و خانواده اش در نظر گرفته شده بود زندگی کنند. ولیکن پس از مرگ کارل لودویگ خانواده ی نیچه آن محل را ترک کردند. آنها در زاله(Saale) در نزدیکی ناومبورگ ساکن شدند، جایی که نیچه ( اعضای خانواده او را فریتس صدا می زدند) در آن با مادرش فرانسیسکا، مادر پدرش ارد موث، عمه هایش با نام های اگوستی و روزالی و خواهر جوان تر خود ترزا الیزابت الکساندرا (1935 -1846 ) زندگی می کرد. از سنین چهارده تا نوزده سالگی نیچه در مدرسه ی شبانه روزی معروف شولپفورتا (Schulpforta) که چندان هم از ناومبورگ دور نبود به سر برد، جایی که او برای مطالعات دانشگاهی آماده می شد. فضای آموزشی مدرسه بازتاب فراوانی در ذهن او داشت، تاریخ دور ودراز این صومعه ی پیشین سیسترسین (1540 – 1137) و ساختمان هایی که در آن بود همچون کلیسای کوچک با معماری سبک رومی قرن دوازدهم میلادی و کلیسای گوتیک قرن سیزدهم میلادی.

در شولپفورتا، نیچه، پل دویسن (Paul Deussen ) را که دوستی آنان تا پایان عمر برقرار ماند ملاقات کرد. کسی که در 1861 م طرفدار نیچه به شمار می رفت. او خاورشناس ،مورخ فلسفه و در سال 1911 م موسس انجمن شوپنهاور بود. در تابستان های ناومبورگ نیچه هدایت انجمن کوچک ادبیات و موسیقی به نام گرمانیا “Germania” را بر عهده گرفت و در آن زمان با موسیقی ریچارد واگنراز طریق اشتراک مجله ی ( Zeitschrift fur Musik) آشنا شد. نیچه ی جوان به مطالعه ی نوشته های فریدریش هولدرین رومانتیک آلمانی و ژان پل ریشتر و همچنین اثر ضد اسطوره پردازی و جدال آمیز دیوید فریدریش اشتراوس با عنوان باز بینی انتقادی زندگی عیسی پرداخت. (Life of Jesus Critically Examined )

پس از فراغت از تحصیل از شولپفورتا، نیچه در سال 1864 م به عنوان دانشجوی الهیات و زبانشناسی وارد دانشگاه بن شد و بزودی علاقه و اشتیاق اش منحصرا به سمت زبانشناسی گرایش پیدا کرد، لذا به صورت منظم بر تفسیر متون مقدس و کلاسیک متمرکز شد.نیچه در آنجا و در کسوت دانشجوی زبانشناسی در سخنرانی هایی که توسط اتو یان (Otto Jahn) و فریدریش ویلهلم ریچل (Friedrich Wilhelm Ritschl ) برگزار می شد حضور داشت.

اتو یان زندگینامه نویس موتسارت و دانش آموخته ی دانشگاه برلین تحت نظر کارل لاکمان ( Karl Lackmann) زبانشناس معروف و برجسته بود.

این هر دو برای مطالعات او از لوکرتیوس فیلسوف رومی و همچنین رشد و تکامل روش تبارشناسانه در خوانش متون بسیار موثر بودند. ریچل نیز پژوهشگر کلاسیک ها به شمار می رفت که به طور محوری بر روی شاعر کمدی پرداز رومی پلاتوس تحقیق و پژوهش می کرد.توجهات و اشارات ریچل و پیگیری او برای رفتن به دانشگاه لایپزیک در 1865 م که در نزدیکی محل اقامت اش در ناومبورگ واقع شده بود، موجب شد تا موقعیت و شهرت آکادمیک اش بواسطه ی مقالاتی که درباره ی ارسطو، تئوگنیس و سیمونیدس انتشار داد تثبیت شود. در لایپزیگ او دوستی و رابطه ی خود با اروین روده (Erwin Rohde) دانشجوی زبانشناسی و زبانشناس آینده، کسی که رابطه ی بسیار وسیعی را در سال های بعد با او خواهد داشت را گسترش داد.حادثه ی مهمی که در سال 1865 م برای فریدریش نیچه رخ داد کشف ناگهانی و تصادفی اثر سترگ آرتور شوپنهاور با عنوان “جهان همچون اراده و تصور ” در یک کتاب فروشی بود، او در آن زمان تنها بیست و یک سال داشت.

دیدگاه سرکش و الحادی شوپنهاور از جهان، به همراه ستایش عظیم و پرشوراش از موسیقی همچون یک فرم هنری،تخیل و تصور نیچه را با قدرت تسخیر کرد و آنگاه که “عطر مرده ی ” جهان بینی شوپنهاور در او رسوخ کرد، این نفوذ و تاثیر در راستای تکامل اندیشه ی نیچه گام برداشت و پیدایش آثاری از جوهر بحث دانش ورزانه را در او موجب شد. پس از کشف شوپنهاور، نیچه اثر تازه انتشار یافته ی اف.ای.لانگه یعنی “تاریخ ماتریالیسم” را مطاله کرد.

این اثر به نقادی تئوری های ماتریالیستی از نقطه نظر نقد متافیزیک کانتی می پردازد و همین امر توجه نیچه را نسبت به این مساله که تفکر و تامل متافیزیکی بیان شاعرانه ای است از وهم و خیال به خود جلب می کند.در سال 1867 م نیچه در آستانه ی بیست و سه سالگی است و در این هنگام او آماده ی گذراندن دوره ی خدمت نظام می شود نیچه به حوزه ی هنگ سواره نظام توپخانه در نزدیکی ناومبورگ اعزام می شود. در تمام این مدت او در خانه با مادرش زندگی می کرد. او در پی ترفیع رتبه اقداماتی انجام می دهد،لیکن در آنجا به دنبال حادثه ای ناگوار به شدت از ناحیه ی قفسه ی سینه مجروح می شود،این جراحت در مدت زمانی که گریبان او را گرفته بود التیام نیافت.او برای مدت کوتاهی به دانشگاه لایپزیگ بر می گردد و در نوامبر 1868 میلادی دیداری با موسیقیدان برجسته ریچارد واگنر در خانه ی هرمان بروکهاوس خاور شناس و همسرش اوتیله بروکهاوس خواهر واگنر انجام می دهد.بروکهاوس متخصص در زبان سانسکریت و فارسی بود و در میان آثار منتشرشده اش ویراستی از وندیداد- متن مذهب زرتشتی که زرتشت پیامبر آن است به چشم می خورد.واگنر و نیچه هر یک به نوبه ی خود سهمی از هواخواهی پرشور برای شوپنهاور در برداشتند.نیچه از آن هنگام که نوجوان بود به آهنگسازی پیانو، کرال و ارکستر پرداخته و اینک در پی آشنایی او با واگنر این استعداد موسیقایی و شور و اشتیاق شخصی اش به آن مورد تحسین و تمجید وی قرار گرفت.واگنر هم سن و سال پدر نیچه و توجهات اش نیز در سال های گذشته در دانشگاه لایپزیک به او معطوف بود.رابطه ی نیچه-واگنر به رابطه ی شبه خانوادگی شباهت داشت و هر چند این رابطه گاهی اوقات پر آشوب و پر تلاطم می شد و لیکن برای نیچه عمیقا تاثیر گذار بود، تا آنجا که بیست سال بعد نیز نیچه کماکان به بازبینی و بررسی اهمیت فرهنگی واگنر پرداخت.در همین ماه های آغازین آشنایی نیچه با واگنر بود که ریچل او را برای کسب سمت استادی زبانشناسی کلاسیک در دانشگاه بازل پیشنهاد و معرفی کرد. پیشنهاد نیچه با عنوان استادی در دانشگاه سویس با شروع تدریس در آنجا در ماه می 1869 میلادی همراه شد و این در حالی بود که فریدریش نیچه تنها بیست و چهار سال داشت.

در بازل نیچه از زندگی در میان همکاران زبانشناس اش خشنود و راضی بود و در آنجا موقعیت و جایگاه اش در حلقه ی روشنفکری مورخینی همچون فرانتس اووربک و یاکوب بورهارت که در سخنرانی ها ی او حضور داشتند،تثبیت شد.اووربک به مدت پنج سال در خانه ای مشترک با نیچه زندگی کرد و این در حالی است که نیچه نیز تاب و توان دوستی با او را در خود داشت، ردوبدل شدن نامه های بسیاری با او و همیاری وی با نیچه در تورین بلافاصله پس از فروپاشی روانی وی در سال 1889 م نزدیکی آن دو را نشان می دهد. نیچه همچنین دوستی و رابطه اش با ریچارد واگنر را عمیق تر کرد و بکرات در خانه ی سویسی اش در تریبشن شهر کوچکی نزدیک لاسرن به دیدار او می رفت.

اگوست-نوامبر1870 میلادی را نیچه در سن بیست و پنج سالگی به عنوان پرستار بیمارستان در طول جنگ فرانسه-پروس (71-1870) داوطلبانه خدمت می کند، اما بروز عوارض بیماری اش او را از این کار باز می دارد.او در آنجا تاثیرات ضربات و آسیب ها ی روحی و جسمی جنگ را مشاهده می کند و از نزدیک به پرستاری و مراقبت از سربازان مجروح مبادرت می ورزد و در مقابل بیماری هایی همچون دیفتری و دیسانتری (اسهال خونی) از آنها مراقبت و نگهداری می کند.

هواخواهی پرشور و شوق نیچه از شوپنهاور ،مطالعات اش در زبانشناسی کلاسیک، الهام گرفتن از واگنر، مطالعه ی لانگه و نا امیدی و یاس او از فرهنگ معاصر آلمان همه و همه در نخستین کتاب او با نام زایش تراژدی در هم تنیده شده اند، این کتاب در ژانویه 1872 م یعنی هنگامی که نیچه تنها بیست و هفت سال داشت منتشر شد. واگنر سیلی از ستایش و تمجید را نثار این کتاب می کند،اما نیش تند واکنش انتقادی اولریخ فن ویلاموویتس- مولندورف، که چهار سال از او جوانتر بود، موجب سرخوردگی نیچه از بازتاب انتشار کتابش از سوی محققین شد. هر چند در آینده همین ویلاموویتس-مولندورف در زمره ی یکی از زبانشناسان برجسته ی آلمانی قرار گرفت.پس از این نیچه در سویس از 1872 تا 1879 م اقامت گزید و در این سال ها بار ها و بارها به ملاقات واگنر در خانه ی جدید اش در بایروت آلمان رفت. در 1873 م نیچه با پل ره(Paul Ree) که چندی بعد دوستی و مصاحبت نزدیکی با نیچه در سورنتو داشت، آشنا شد، همان هنگام که نیچه دست اندر کار تحریر “درباره ی منشا احساسات اخلاقی” (On the origin of moral feelings) بود. در تمام این اوقات او مجموعه ی چهارگانه ی مطالعات خود را در باره ی فرهنگ آلمان معاصر تکمیل کرد- تاملات نابهنگام- (Unfashionabe Observations) حاصل این دوره است. تاملات به ترتیب شامل : دیوید اشتراوس منتقد فرهنگی و مورخ دین،درباره ی ارزش اجتماعی تاریخ نگاری و در نهایت آرتور شوپنهاور و ریچارد واگنر به مثابه ی نوید دهنده و الهام بخش معیار ها ی نوین فرهنگی است.

همزمان با پایان گرفتن دوره ی دانشگاهی، او کتابی را تحت عنوان شگرف ” انسانی، بسیار انسانی” (Human,All-too-Human) را به رشته ی تحریر در آورد.این کتاب نقطه ی عطفی در سبک فلسفی نیچه محسوب می شد. در همین ایام دوستی وی با پل ره شکل جدی تری به خود گرفت ولیکن در عوض رابطه ی نیچه با واگنر که اینک با حمله ی نیچه به دلیل تغییر ماهیت او به عنوان شخصیت یک هنرمند مواجه شده بود رو به تیرگی و افول می نهاد.

با وجود اینکه نقادی عاری از تملق و چاپلوسی موقعیت استادی نیچه را در بازل تهدید نمی کرد،اما با وخیم شدن وضعیت سلامتی او،اوج گرفتن سردردهای میگرنی،مشکلات بینایی و حالت های تهوع وی ناگزیر به کناره گیری از دانشگاه در ژوئن 1879 م و در زمانی که سی و چهار سال از عمر او می گذشت شد.

از سال 1880 میلادی تا فروپاشی روانی در ژانویه 1889 م،نیچه آواره و سرگردان، زنگی کولی مانندی همچون شخص بدون وطن را تجربه کرد( در این زمان او از شهروندی آلمانی خارج شد گرچه هنوز عنوان شهروندی سویسی را بدست نیاورده بود)، در این مدت تقریبا در هر سال بین خانه ی مادرش در ناومبورگ و شهر های مختلف فرانسوی،سویسی،آلمانی و ایتالیلیی در رفت و آمد بود. مسافرت های او شهر ساحلی مدیترانه ای نیس(در زمستان ها)،دهکده ی سویسی زیلس-ماریا در نزدیک کوه های آلپ(در تابستان ها)، لایپزیگ (جایی که به دانشگاه وارد شده بود)، تورین،جنوا،رکوارو،مسینا،راپالو،فلورانس،ونیز و رم را در بر می گرفت و در همه ی این مدت او هرگز در هیچ مکانی برای مدت طولانی اقامت نکرد. در هنگام بازدید از رم در سال 1882 م نیچه در سن سی و هفت سالگی با لو فن سالومه دختر بیستو یک ساله ی روسی که مشغول مطالعه در فلسفه و الهیات است را ملاقات می کند. نیچه بزودی احساس می کند که عاشق او شده است، لذا بی درنگ به وییشنهاد ازدواج می دهد،سالومه این پیشنهاد را رد می کند و بعد از آن آینده ی دوستی نیچه با او و پل ره رو به تیرگی می نهاد، تا آنجاکه سالومه و ره نیچه را ترک کرده،رهسپار برلین می شوند.

سال ها بعد، سالومه در برخورد با زیگموند فروید، در پی آن بر می آید تا رابطه اش با نیچه را با بینشی روانشناسانه به نگارش در آورد.در این سال های خانه بدوشی موقعیتی برای خلق آثار عمده ی نیچه بوجود آمد. “سپیده دمان” 1881 م، “حکمت شادان ” 1887/1882 م، “چنین گفت زرتشت” 85/1883 م،”فراسوی خیر و شر”1886 م، و “تبار شناسی اخلاق” 1887 میلادی محصول همین سال ها بودند.در آخرین سال فعالیت جدی نیچه یعنی در سال 1888 م او آثاری همچون “قضیه ی واگنر” در ماه می – اگوست 1888 م، “غروب بتان” اگوست – سپتامبر 1888 م، “دجال” سپتامبر1888 م، “آنک انسان” اکتبر- نوامبر 1888 م و “نیچه علیه واگنر ” دسامبر 1888 م را نگاشت.

در صبح 3 ژانویه 1889 میلادی در زمان اقامت در تورین ، نیچه دچار فرو پاشی ذهنی و روانی هول انگیزی می شود، مساله ای که آرامش و آسایش را برای همیشه از زندگی او سلب می کند.

ما جرا بدین قرار است که نیچه پس از مشاهده ی تازیانه زدن اسبی توسط یک مرد درشکه چی در میدان کارلو- آلبرتو به شدت متاثر شده ، بازوانش را بر گردن اسب خلقه می کند ،اشک می ریزد و این آغازی برای اضمحلال روانی او می شود، امری که موجب شد تا وی سلامت عقلی خود را هرگز بدست نیاورد.عده ای بر این باورند که جنون وی به علت عفونت سفلیس است( تشخیص اصلی دکتر های بازل و ینا) که به زمانی که وی دانشجو بود، یا آن هنگام که در جنگ فرانسه- پروس به عنوان پرستلر بیمارستان مشغول خدمت بوده است،بر می گردد. برخی مدعی هستند که استفاده از هیدرات کلروال داروی آرام بخشی که فریدریش نیچه به عنوان داروی مسکن از آن استفاده می کرده موجب تحلیل رفتن سیستم عصبی وی شده است، برخی چنین گمان می کنند که فروپاشی روانی نیچه ناشی از بیماری مغزی است که او از پدرش به ارث برده است،عده ای دیگر بیماری روانی اش را نتیجه ی تدریجی پدیده ی جنون او تفسیر می کنند. علت اصلی و صحیح آثار ناتوانی نیچه نامشخص است. او مزاج عصبی حساس شگفت آور و غیر عادی داشت و امکان مصرف چنین داروهایی نیز واقعی به نظر می رسد. با پیچیده کردن تفسیر موضوعات، اظهارات نیچه در نامه ای به تاریخ آوریل 1888 م او هرگز نشانی از آشفتگی روانی به چشم نمی خورد.

در طی سال های خلاقیت فکری نیچه، او کوشش بسیاری انجام داد تا نوشته های خود را منتشر کند و در تمام این مدت هرگز در این امر تردید نکرد که کتاب هایش از تاثیر فرهنگی پایداری برخوردار شوند. هر چند عمر زندگی او برای تجربه ی تاثیر تاریخی – جهانی اش چندان کافی نبود، اما اهمیت فکری او در همان دوره ی کوتاه حیات اش هنگامی که موضوع سخنرانی ها و خطابه های گئورگ براندس در دانشگاه کپنهاگ قرار گرفت آغاز شده بود، هدف براندس معطوف به یافتن تشابهاتی در آرا و عقاید نیچه با آنچه مطلوب وی از نتایج آثار سورن کیرکه گارد بر می آمد شده بود. به هر حال چندی پس از آن فروپاشی روانی نیچه رخ داد.پس از بستری شدن مختصر در بازل، او در 1889 م مدتی را در آسایشگاهی در ینا و در کلینیک بینسواگر(Binswanger) ، عاقبت در مارس 1890 م مادرش او را به خانه یشان در ناومبورگ بازگرداند، جایی که او تحت پرستاری مادرش برای هفت سال آینده زندگی کرد. پس از مرگ مادر نیچه در سال 1897 میلادی ، با بازگشت الیزابت خواهر نیچه از پاراگوئه جایی که با برنارد فورستر شوهرش برای برپایی یک کلونی آلمانی آریایی ضد سامی به نام ” آلمان نو” کار می کرد، مسئولیت رفاه و آسایش نیچه بر عهده ی وی قرار گرفت.

در کوشش برای ترویج فلسفه ی برادرش ،الیزابت خانه ی بزرگی بر روی تپه ای در وایمار به نام “Villa Siberblick” اجاره کرد و نیچه را به همراه مجموعه ی عظیم دست نوشته ها یش به اقامتگاه جدید منتقل کرد. نیچه به خانه ی جدید وارد می شود و آثارش برای مدت سه سال در این خانه قرار می گیرند، محلی که الیزابت از مهمانانی که خواهان دیدار با فیلسوف ناتوان و مهجور بودند پذیرایی می کرد. نیچه در 25 اگوست 1900 میلادی در همانجا در حالی که 56 سال سن داشت بر اثر ذات الریه در گذشت. جنازه ی او مستقیما به مقبره ی خانوادگی اش در کلیسایی در نزدیکی روکن برده شد،آنجا که مادر و خواهر او نیز درآن آرام گرفتند.

نخستین آثار نیچه : 1876 – 1872 م

نخستین کتاب نیچه در 1872 م و با عنوان زایش تراژدی از روح موسیقی (The Birth of Tragdy out of the Spirit of music ) منتشر شد. این کتاب در سال 1886 م به همراه تجدید نظر در عنوانش به چاپ مجدد رسید. عنوان جدید زایش تراژدی یا هلنیسم و بدبینی (The Birth of Tragedy: Hellenism and Pessimism ) بود، که شامل پیش گفتاری روشن و شفاف با نام “گامی در نقد خود” – An Attempt at self-criticism می شد که در آن نیچه مواضع انتقادی اش درباره ی کتاب را با نگاهی به چهارده سال گذشته بیان می کرد. زایش تراژدی مفهومی بدیل در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی به منظور فهم و درک فرهنگ یونانی به شمار می رفت- ادراک و فهم این موضوع به نحو قابل ملاحظه ای از تاریخ هنر باستان، یوهان وینکلمان الهام گرفته بود، کسی که ستایشی در خور از یونان باستان به عمل آورده بود و از آن به مثابه ی پرده ای از بی آلایشی اصیل و با شکوه ، عظمت آرام ، آبی پاک آسمان ها و آرامش عقلانی یاد می کرد.

نیچه در این دوره سخت مجذوب رومانتیسیسم آلمانی بویژه تحت تاثیر نظرورزی شوپنهاور قرار گرفته بود. از این منظر قوای غیر عقلانی، بنیاد و شالوده ی همه ی آفرینش گری ها و واقعیت در خود هستند، که با غریزه ی قدرتمند ، و حتی غیر اخلاقی نیروی دیونیزوسی در درون فرهنگ یونانی پیشا سقراطی همچون خلاقیت و آفرینش خود بنیاد و قوای تندرستی قرابت پیدا می کرد. در بررسی تاریخ فرهنگ غربی از عصر یونانیان، نیچه برای پنهان کردن و ضعیف شدن نیروی آفرینش گر دیونیزوسی و سایه افکندن قوای آپولونی امر منطقی و اعتدال و هشیاری استوارش بر آن بسیار تاسف میخورد. او چنین نتیجه می گیرد که فرهنگ اروپایی از عصرسقراط به شکل یک سویه ای آپولونی است که ناسلامتی خوشاوندی خود را فرو خورده است. لیکن هنگامی که این معانی و مفاهیم به سوی تجدید حیات فرهنگی حرکت کرده اند، او از رستاخیز و رهایی مطلق قوای هنرمندانه ی دیونیزوسی طرفداری می کرد و آنها را پیوسته با خلاقیت بسیار کهن و اصیل که با وجود و حقیقت بیکران اتحادی ناگسستنی داشت ، میدانست. نیچه ریشه های این باز زایش و باز آفرینی آزادی را در موسیقی آلمانی معاصر عصر او ( مانند باخ، بتهوون و واگنر ) مشاهده می کند و نتیجتا در بخشی از زایش تراژدی بدون هیچ ردی از چاپلوسی و تملق ظهور روح تراژیک هنرمندانه ی آلمانی را همچون نجات دهنده ی بالقوه و پنهان فرهنگ اروپایی به تصویر می کشد.

عده ای از محققین و پژوهشگران مقاله ی منتشر نشده ی سال 1873 م نیچه با عنوان ” درباره ی حقیقت و دروغ به مفهومی غیر اخلاقی ” (on truth and lies in an nonmoral ) را همچون پایه و اساس اندیشه و تفکر او می دانند. در این مقاله نیچه ایده ی ثبات کلی و دعاوی آنچه ما حقیقت می نا میم را رد می کند و آن را تنها سپاهی متحرک از استعاره ها، مجاز ها و انسان انگاری ها می داند.

دیدگاه او در این برهه از زمان سلطه ورزی اختیاری در تجربه ی بشری است : سرچشمه ی مفاهیم بواسطه ی دگرگونی تحرک آمیز عصب در تصورات و حقیقت چیزی بیش از اختراع مرسومات ثابت و قراردادی برای اهداف عملی نیست، بویژه برای آسودگی، امنیت و ثبات. چشم انداز وجود بشر از فاصله ای عظیم، در نوشته های بعدی نیچه ابدیت بیش از در آمدن هستی انسانی به قامت وجود است و اعتقادات پس از بیرون رفتن از مرگ انسان، هیچ امر قابل توجهی در تدبیر سترگ اشیا تغییر نخواهد کرد.

در بین سالهای 1876- 1873 م نیچه تاملات نابهنگام را به رشته ی تحریر در آورد. (Unfashionable Observations ) این مجموعه ی چها گانه ( که قرار بود پیش از این تعداد آن سیزده باشد و لیکن هرگز کامل نشد ) مطالعاتی پیرامون سرشت اروپایی و البته به طور ویژه فرهنگ آلمانی معاصر نیچه را شامل می شد. آنها نابهنگام و معاند ( یا بیگاه و یا نامدرن ) هستند تا آنجا که نیچه نقطه نظرخود را به عنوان منتقد فرهنگی در بحران با روح خود ستایشگر زمانه لحاظ می کرد.

چهارگانه ی تاملات نابهنگام عبارت بودند از :

دیوید اشتراوس، نویسنده و دین باور(david strauss, the confessor and the writer ) 1873 م

درباره ی سود و زیان تاریخ برای زندگی(on the uses and disadvantages of history for life ) 1874 م

شوپنهاور همچون آموزگار(shopenhauer as educator ) 1874 م

ریچارد واگنر در بایروت(Richard wagner in Bayreuth ) 1876 م

نخستین تامل دربر دارنده ی حملاتی سهمگین و بی رحمانه به دیوید اشتراوس است که ویراست ششم کتاب عامه پسند او با نام آیین نو و کهنه : اعتراف نامه ( the old and the new faith : a confessin ) برای فریدریش نیچه نماد و سمبل فضای عام فرهنگی در آلمان محسوب می شد. پاسخ گفتن به دفاعیه ی اشتراوس از “آیین نو” بر مکانیسم کلی جبر باوری علمی شکل گرفته بود. هرچند در نظریه ی دیوید اشتراوس پرده ای از فلسفه ی خوشبینی بر حرکت و پیشرفت تاریخی کشیده شده بود، لیکن نیچه از همان ابتدا دیدگاه او را به مثابه ی اثری ملامت انگیز و عامیانه از انحطاط فرهنگی تلقی کرد.اووربک نیز در نوشته های همزمان اش چنین گرایش نقادانه ای را نسبت به اشتراوس اتخاذ کرده بود. دومین تامل نابهنگام، تحقیق و بررسی برای امکان راه های بدیلی جهت نوشتن تاریخ بود و بحث کردن پیرامون این مساله که این راه ها چگونه می توانند در راستای تحقیق سلامت و تندرستی اجتماعی قرار بگیرند. در اینجا نیچه مدعی می شود که اصل و بنیان زندگی زیر فشار بیشتر و وابستگی افزون تر معرفت قرار گرفته است و این در حالی است که جستجو برای معرفت باید در گرو علاقه و خواست زندگی باشد. در نهایت مطالعه ی سوم و چهارم این مجموعه درباره ی شوپنهاور و واگنر به مثابه ی دو متفکری است که پارادایم های گونه ی فلسفی و هنری آنها می تواند بالقوه الهام بخش قرهنگ نیرومند، تندرست و سرزنده ی آلمانی محسوب شود.

نوشته های سال های 1882- 1878 میلادی :

نیچه در سال 1878 م کتاب “انسانی،زیاده انسانی” را به اتمام رساند، که در سال 1879 م بخش دوم آن با عنوان” آرا و گفته های گوناگون” و در سال 1880 م بخش سومی با نام” آواره و سایه اش” را بدان ضمیمه کرد. در نهایت این سه بخش را در 1886 م در کنار یکدیگر با عنوان کامل ” انسانی،زیاده انسانی، کتابی برای جان های آزاد” (Human,All – Too – Human, a book for free spirits ) انتشار داد. نیچه بدون میل و اشتیاق برای بنا کردن یک سیستم فلسفی و حساسیت قائل شدن برای مدل و ساختار در نوشته ی فلسفی، در این آثار مجموعه ای متعدد از صدها گزین گویه که به طور شاخص اندازه و حجم خطوط آن به یک یا دو خط تا یک تا دو صفحه می رسید ذا خلق کرد. در این اثر، او به تناوب در برابر پدیدار روانشناسانه و فرهنگی در مرجعیت نسبت به پایه و اساس فردگرایانه و ریشه های روانکاوانه واکنش نشان داد. ایده ی قدرت ( آنچه که او بیشتر خواهان شناخت آن بود ) ، پدیدار شدن پراکنده آن به مثابه ی اصل توضیح دهنده و روشنگر. ولیکن گرایشات و ملاحظات نیچه در این بین به سوی خواست ادراکات لذت انگارانه ی لذت و درد در تفاسیر و تاویلات او از پدیدار روانشناختی و فرهنگی سوق پیدا کرده بود.

در سپیده دمان : اندیشه هایی درباره ی پیش داوری ها ی اخلاقی. 1888 م (daybreak : reflection on moral prejudices )، نیچه کماکان سبک و روش گزین گویی اش را پی می گیرد، اما با نشانه ها و اهداف آغاز و ابداعی نوین بواسطه ی تاکید کردن و تصدیق کردن همچون مخالفت و معاندت با لذت و شهوت، اهمیت “احساس قدرت” در فهم او از انسان، بویژه آنچه با الصطلاح رفتار “اخلاقی” نام دارد. او همواره به سرشت و طبیعت سلامت و تندرستی توجه داشت، آشکار شدن منابع و سرچشمه های قدرت برای او در تفکرات و تاملات نخستین اش درباره ی سرشت یونانیان باستان که نزدشان تندرستی نمود برجسته ای داشت نهفنه بود، به نحوی که تاثیراتی در چگونگی agon {ورزش} ( مانند مسابقه،رقابت، یا مباحثه را در مقاله ای به سال 1872 م با عنوان ” مجادله ی هومر ” مطرح کرد). در این رابطه سپیده دمان در بردارنده ی بذرهای نظریه ی ” اراده ی معطوف به قدرت” نیچه بود- نظریه ای که بعد ها با صراحت برای اولین بار در دو سال پیش رو در “چنین گفت زرتشت” ظاهر شد. (1885-1883) م سپیده دمان همچنین صراحت شخص نیچه، آرامش عقلانی و بیش از همه ی مجلدات دیگر، مهیا ی بسیاری از بینش ها و درون بینی های روانکاوانه ی اجتماعی در ارتباط با برخی از نخستین تاملات و واکنش ها ی نقادانه ی او و تقویت آن درباره ی نسبیت فرهنگی در اصول ارزیابی های اخلاق مسیحی محسوب می شود.

در اثر بیشتر شناخته شده ی ” دانش شاد” (The Gay Science ) 1882 م. – که عنوان آن از ترانه ها ی ترابادور در منطقه ی جنوب فرانسه الهام گرفته بود – نیچه پاره ای از ایده های وجودی که با نام او شهرت یافته و مطرح شده است همچون اظهار ” مرگ خدا ” (God is dead ) و نظریه ی ” بازگشت جاودان همان ” را خلق می کند، نظریه ای که توجهاتش به چگونگی پایه های متفاوت مردم از تندرستی به مثابه ی بازتابی از چشم انداز و منظره ی ” بازگشت جاودان ” است که در آن فرد باز زایانده می شود، و هر بار این آفرینشمجدد، تکرار می شود، تا باز زایش زندگی فردی دقیقا همچنانکه پیش از هر لذت و شروع دردی وجود داشته، ادامه پیدا کند.الحاد نیچه – بیان او از ” قاتل خدا ” (gods murder ) فریادی است در واکنش نسبت به تصور مجرد، غایی و اقتدار عادلانه ی کسی همچون رمزی برای اسرار هر فرد و راز های شرم آور شخصی اش آن را نشان می دهد. ناخدا باوری او همچنان به ارزیابی یادآوری توجه مردم به آزادی طبیعی شان، زیستن-آنی در جهان و پرهیز از واقعیت گریزی، درد-باززندگی کردن فارغ از جهانی مجزا در آسمان معطوف است.بنابر پایان نظریه ی بازگشت جاودان نیچه، نسبت به عطف توجه به دور از همه ی جهان ها و عالم ها به آنچه برای هر شخص زیست-جهان آنی است، از آغاز ” بازگشت جاودان ” موانع امکان هیچ گریز و رهایی نهایی از جهان حاضر متذکر می شود. این نظریه همچنین اعمال و کاذکرد ها را به مثابه ی معیار و میزانی برای قضاوت درباره ی همه ی نیروی روانشناسانه و سلامت روانی همگان است. از این رو نیچه معتقد بود که اندیشه ی ” بازگشت جاودان ” جهان بینی استواری را برای بیان کردن و به وصف کشیدن در خود دارد. در 1887 میلادی ” دانش شاد ” با مقدمه ای بسیار مهم، افزودن کتاب پنجم و ضمیمه کردن ترانه هایی که یاد آور ترابادوروس است تجدید چاپ شد.

نوشته های سال های 1887-1883 میلادی :

” چنین گفت زرتشت، کتابی برای همه کس و هیچ کس ” (thus spoke zara thustra, a book for all and none ) 1885-1883 م یکی از مشهور ترین و معروف ترین آثار نیچه به شمار می رود، خود او نیز آن را به عنوان عمده ترین اثرش ملاحظه می کرد. این اثر مانیفست شخصی خود-سلطه گری و کتاب راهنماییی برای دیگران به سوی احیا ی همان کمال و تعالی است.سی سال پس از نخستین انتشار آن یکصدو پنجاه هزار نسخه از این اثر توسط ارتش آلمان چاپ شد و همچون اثری وحیانی همراه با کتاب مقدس برای سربازان جوان در طول جنگ جهانی اول خوانده شد. بدین ترتیب ” چنین گفت زرتشت ” لحنی خصومت آمیز در برابر جهان بینی یهودی – مسیحی ابراز می داشت، ساختار شاعرانه و پیامبرانه ی آن بسیار مورد اعتماد واقع شد و اغلب آن را وارونه سازی اشارات عهد عتیق و عهد جدید به شمار می آوردند. نیچه همچنین این اثر را سرشار از استعاره های طبیعی کرده، تقریبا هر آنچه در روح فلسفه ی طبیعت گرا ی پیشا سقراطی که در پی حیوانات، زمین، هوا، آتش، تن ها ی الهی و آسمانی و گیاهان بود، یافت میشد همگی در خدمت شرح و توصیف اعتلا ی روحی زرتشت قرار گرفته، یعنی تنهایی و تجرد، تامل، اراده ی قدرت سرشار ، حکیم وار، خندان و آوای رقصیدن تسلط بر نفس همراه با غرور و تکبر، عقاب تیزبین و مار دانا، رویاپردازی حالت روانشناسانه ی هستی نیرومندی فراسوی وضعیت مشترک بشر . نیچه ازین حالت برتر هستی بشر به مثابه ی ” ابر مرد ” (ubermenschlich ) نام می برد و در پیوند با نظریه ی ” بازگشت جاودان ” – نظریه ای تنها برای فرد سالم، کسی که می تواند در زندگی به تمامیت اش عشق بورزد- در این چشم انداز متعالی نسبت با خمودگی و افسردگی، گرایشات عادی بشر همچون پل محضی نمایان می شود برای عبور کردن و چیره شدن.

” فرا سوی خیر و شر، پیش در آمدی به فلسفه ی آینده ” (Beyand good and evill, prelude to a philosophy of the future ) 1886 م از جایگاه باز اندیشی ” انسانی، زیاده انسانی ” قابل ملاحظه است، آنجا که در فهرست مفاد و مندرجات آن با نظم و ترتیب خاص خودشان و ترتیب مضامین بی قاعده مشابه با یکدیگر اند.در فراسوی خیر و شر، نیچه با یکی کردن تصور، خودپسندی،خطر، ابداع و ” خلق ارزش ها ” را همچون ویژگی های واقعی فیلسوفان و به مثابه ی مخالفت کردن با شخصیت ها ی وابسته و مطیعی که در گرد و غبار تحقیق و پژوهش دست و پا می زنند، تلقی می کند. نیچه همچنین جهان عظیم برخی از فیلسوفان را که چشم انداز هایشان را قلبا بر مفاهیمی مانند : ” خود آگاهی “، ” اراده ی آزاد ” و ” یا این و یا آن ” استوار کرده اند به صورت تفکر و اندیشه ی دو وجهی ارزیابی و بررسی می کند. به عنوان جایگزین فلسفیدن نیچه، در چشم انداز زندگی در ” فراسوی خیر و شر ” واقع شده است و چالش ها ی آرمان اخلاقی که استثمار، استیلا، پایمال کردن ضعیف، تباهی و رفتار ناشایست همگانی را به خود نسبت می دهد آن را دوام می بخشد. بیش از این همه، نیچه معتقد است که سنجش امور زندگی منجر به تهی شدن نیرو و توان آنها و بروز و ظهور ” اراده ی معطوف به قدرت ” است- برون شدن تمام انرژی متمایل به گسترده گی، به طور طبیعی می تواند شامل خطر، درد، دروغ ها، نیرنگ ها و نقاب ها باشد. در درون همین چشم انداز از زندگی نسبت به تعینات آن، او کمی بعد این قاعده ی عام اخلاقی را که بدون تبعیض برای همگان باشد را انکار می کند، و در عوض مجموعه ای از اخلاقیات را که از مقام و منزلت توده تا شان انسان اصیل و آزاده است را برمی شمارد.

پاره ای از این امور اخلاقی در خور طبقه ی فرمان بردار و پست و برخی دیگر سزاوار چیره شدن و رهبری کردن نقش های اجتماعی. آنچه او برمی شمرد همچون عملی کامل و مشروع بسنده وکافی است خواه برای آنان که ضعیف، بیمار و منحط هستند و خواه برای آنان که سالم اند و بهره ی بیشتری از قدرت و نیرو در زندگی دارند.

” تبار شناسی اخلاق، یک جدل نامه ” 1887 م، شامل مطالعاتی است که پیش تر در نقد مسیحیت در ” فراسوی خیر و شر ” مطرح شده بود. نخستین گفتار پیرامون مبحث اخلاق خدایگان در برابر اخلاق بندگان می باشد و دعوی او که آرمان های سنتی که به عنوان خیر اخلاقی و مقدس در درون اخلاق مسیحی هستند جز خود فریبی حاصلی ندارد. از آن زمان که آنها در فضای مه آلود و مبهم انتقام، خشم، نفرت، ناتوانی و ترس به پیش رانده شدند. در این بخش ، به خوبی دیگر آثار جدال برانگیز نیچه، رابطه و نسبت ” جانور بلوند”blond beast  با اخلاق خدایگان و اربابان آشکار می شود. در بخش دوم، نیچه علت چگونگی احساس گناه یا وجدان معذب که به طور محض نتیجه ی منطقی ناراحتی و ناسلامتی اخلاق مسیحی است را بیان می کند و آن را همچون گردش چشم شر به سمت انحرافات طبیعی ما نشان می دهد او همچنین از چیستی مجازات بحث می کند، آن را همچون ضربه ای از درد بر عده ای در قیاس با تجاوز گری هایشان تصور می کند، که احتمالا بر مبنای رابطه ی قراردادی اقتصادی بین بستانکار و بدهکار می توان آن را نشان داد. در بخش سوم، نیچه بر حقیقت شرقی شده ی آرمان های زاهدانه تمرکز می کند که مدل های رایج هنر، دین و فلسفه را تشکیل داده یا بر آن تاثیر می گذارند و او بویژه ضرر و زیان ناشی از نقد کشیشی را مطرح می کند : کشیشان منتسب به گروهی از مردمان ضعیف هستند که چوپانی و هدایت گروهی دیگر از مردمان ضعیف تر را همچون راهی به سوی تجربه ی قدرت برای خود می دانند. بخش سوم همچنین شامل بیان روشن و صزیح نیچه از ” چشم انداز گرایی ” ایده ای که در آنجا بدون هیچ مطلقی و فارغ از جایگاهی همچون ” دیدگان خدا ” شخص می تواند به بررسی هر آنچه هست بپردازد.

آخرین نوشته ها، 1888 میلادی :

” قضیه ی واگنر، مساله ی موسیقیدان ” می- اگوست 1888 م به خوبی با اثری از نیچه در 1873 م تحت عنوان تاملی درباره ی دیوید اشتراوس در حمله ی لگام گسیخته اش از او به مثابه ی یک چهره ی فرهنگی عامه پسند مقایسه می شود. در ” قضیه ی واگنر “، نیچه به ریچارد واگنر ” اعلان جنگ ” می دهد، کسی که موسیقی او به عنوان پیروزی فرهنگ مدرن و همچنین به مثابه ی سقوط و انحطاط آن وصف می شود. این اثر جلوه ی درخشانی از استعداد و توان نیچه در مقام نقاد موسیقی است و همچنین یادآور تقلیدی از سبک تئاتری واگنر نیز می باشد. واکنش هایی به رستگاری از راه هنر، یک ” فیزیولوژی هنر ” و یکی شدن و همبستگی فضیلت بترتیب مخصوص خود، همراه با ظهور و سقوط نیرو ها ی زندگی.

عنوان ” غروب بتان، یا چگونه می توان با پتک فلسفه نوشت ” اگوست – سپتامبر 1888 م، بازی با کلماتی از اپرای واگنر تحت عنوان ” غروب خدایان ” بود. باز گفتن و شرح بیان نیچه به پاره ای از انتقادات او از سقراط، افلاطون، کانت و مسیحیت در آثار اولیه اش ظاهر شد، نقادی فرهنگ معاصر آلمان به منزله ی مردمی دهاتی و آبجو خور، همچنین طرد و انکار سهم چهره های فرهنگی ایتالیا، انگلستان و فرانسه، افرادی نظیر روسو، هوگو، ساند، میشله، زولا، رنان، کارلایل، میل، الیوت، داروین و دانته. در مقابل با این اشخاص که به نمایندگی فرهنگی منحط منتسبشان می کرد، نیچه به ستایش از سزار، ناپلئون، گوته، داستایفسکی، توسیدیدس و سوفسطاییان همچون انواع سالم و نیرومند و پرتوان پرداخت. تعبیر ” فلسفیدن با پتک ” در اصل راهی است برای آزمودن بت ها به وسیله ی ضربه زدن به آنها با وضوح و آشکار ها. فریادی که از آنها بر می خیزد تعیین می کند که چه سان تهی مایه اند و یا بی عیب و نقص و … . همچون پزشکی که با وارد کردن ضربه ای به شکم به دنبال تشخیص چیستی آن است.

در ” دجال، نفرین بر مسیحیت ” سپتامبر 1888 م نیچه تنفر و بیزاری خود را از راه ارزش ها ی اصیل در جامعه ی رومی که با قیام و طغیان مسیحیت فاسد و به انحطاط کشیده شد را بیان می کند و مباحثات خود را بویژه بر صورت ها و اشخاص در فرهنگ مسیحی- اناجیل، سنت پل، شهدا، روحانیون و جنگ ها ی صلیبی – استوار می سازد.با دیدگاهی به سو ی نشان دادن مسیحیت به مثابه ی مذهب ضعفا و مردم بیمار و بدبخت، آنها که تاثیر تاریخی جهان شان تحلیل بردن و ویران کردن احوال سلامتی و تندرستی فرهنگ های اصیل و باشکوه بوده است.

نیچه با توصیف خود همچون ” یک پیرو فیلسوف دیونیزوسی ” در ” آنک انسان، چگونه شخص آن چیزی می شود که هست ” اکتبر- نوابر 1888 م می پردازد. کتابی که او تجدید نظر در قالب تمام و کمال اش را به دست سنجش می سپارد. اثر به اثر خود را در ارزیابی ها ی نقادانه اش پیش می کشد، جزئیات آثاری که الهام بخش بوده اند و مشاهداتی روشنگر پیرامون خشنودی فلسفی شان لحاظ می کند.

او این خود زندگی نامه نویسی خردورزانه ی پیامبر گون را شروع می کند – اندکی پس از آن وی سلامت عقل خود را از دست می دهد – با نام گذاری بخش هایی از آن این چنین ابرو در هم می کشد، ” چرا من چنین فرزانه ام “، ” چرا من چنین با هوش ام ” و ” چرا من چنین کتاب های خوبی نوشته ام “.

نیچه مدعی است فرزانه بودنش نتیجه ی منطقی حساسیت زیبا شناسانه ی وقاد او درباره ی فهم او از تفاوت تندرستی و بیماری اندیشیدن مردم و شخصیت ها است، او مدعی است با هوش است، چرا که می داند چگونه برای خود تغذیه ی صحیح ، آب و هوای مناسب ، محل اقامت و تفریح در خور را انتخاب کند، او مدعی است که توانایی نگارش کتاب های خوب را دارد زیرا آنها هر چند پر مخاطره به نظر می رسد، لیکن کمترین خطر را برای بخش برگزیده ای از خوانندگان را در پی دارد، مجموعه ای نوین از تجربیات حساس و اصیل و بدیع.

پس از نقد و بررسی هر یک از آثار منتشر شده اش، نیچه در بخشی از ” آنک انسان ” چنین نتیجه می گیرد، ” چرا من یک سرنوشت ام ” او مدعی است که یک سرنوشت و تقدیر است چراکه او حقایق ضد اخلاقی اش را همچون دینامیتی برای نابود کردن و ویران ساختن قدرت و نیرو ی عقلانی در نظر می گیرد، و انتظار دارد آن ها به واژگونی اخلاقیاتی که زاینده ی بیماری است منجر شوند، اخلاقیاتی که وی آن را به مثابه ی عنصر بنیادین در فرهنگ غربی موجود از دو هزار سال پیش می داند. در این راه، او خواهان جایگزینی دیونیزیوسی، خدای برکت و فراوانی زندگی با مسیح خدای آسمانی جهان دیگر همچون معیار فرهنگ والاتر و برتر در هزاره ی آینده است.

” نیچه علیه واگنر ” دسامبر 1888 م هر چند کوتاه ، ولیکن اثری است کلاسیک، مجموعه ای از قطعاتی که نیچه از آثار منتشر شده ی بین سال های 87-1878 م خلاصه کرده است. بیشتر مربوط به واگنر، اما گزیده ای است که بیشتر همچون سپری برای اظهارات او در مورد دیدگاه و نظرش علیه واگنر. این خود نگاره ، یک ماه پیش از فروپاشی روانی وی کامل شد. نیچه احسا سات ضد مسیحی خود را توصیف می کند و بدین می اندیشد که چگونه معمولا مردمی بزگ دستخوش انحراف و فساد عمده و قابل توجه می شوند. در قضیه ی واگنر، نیچه این منبع فساد و تباهی را مسیحیت می داند. در همان زمان او شرح می دهد که چگونه صادقانه در شگفت از بیان ژرف و عمیق موسیقی واگنر در تحمل درد و رنج و دلتنگی و تنهایی آمده است – بیانی که نیچه امکان روانشناسانه ی گفتار بلیغ اش را ضمن آن تصدیق می کند.

یادداشت های منتشر نشده ی نیچه :

نوشته ها ی منتشر نشده ی نیچه اغلب همچون ایده ها و افکار فرضی و آزمایشی نشان داده شده اند. این مهم همراه با بحث و جدل احاطه شده است، هر چند پاره ای از این منازغات با دیدگاه های خود او در آثار منتشر نشده اش همراه است . اختلاف در بازخوانی یادداشتهای نیچه به مثابه ی میراث او ، بر محور حق تقدم در تفسیری که بایستی از آثار منتشر نشده دربرابر نوشته های منتشر شده بدست داد می چرخد . نخست ، رویکرد رایج در سنت تفسیر پژوهشگری کلاسیک مدعی است که آثار منتشر شده ی نیچه بیان حقیقی ادراک و دیدگاه صیقل یافته ی اوست ، و آنها باید بردست نوشته های منتشر نشده اولویت یابند ، زمانی که تضاد یا جدالی بوجود آید . دیدگاه دوم ، که نماینده ی آن کسی نیست جز مارتین هایدگر بنحوی نامتناقض با بیانی روانکاوانه مدعی است ، که آثار منتشر شده ی نیچه نشان دهنده ی تصمیم او برای انتشار این آثار در شکل عام و گسترده ی آن بوده است ولیکن آنچه وی بنحوی خصوصی نزد خود نگه داشته و انتشار نداده ، در حقیقت دربردارنده ی نظرات و آراء معتبر اوست . سوم ، که بیشتر جامع و فراگیر است ، سبک و روشی از تفسیر است که کوشش می کند با فهم همه ی متون نیچه با یکدیگر بپردازد ، در نتیجه این شکل بیشتر با تفسیر اندیشه و تفکر نیچه نسبت پیدا می کند . داوری در خصوص برتری آثار منتشر شده در برابر آثار منتشر نشده بر حسب موضوع یا اصول مورد به مورد ، وضعیت چهارمی را بوجود می آورد که در ساختارگرایی فرانسوی تاثیر می گذارد ، تفسیری که مدعی است هیچ گونه برتری دادن جدی میان آثار منتشر شده و آثار خصوصی امکان پذیر نیست ، و از آنجا که همه ی متون در بردارنده ی معانی و مفاهیمی چند بعدی و چند جانبه است قابل سنجش و بررسی است .

در نوشته های منتشر نشده ، نیچه اغلب به جزئیات موضوعاتی که در آثار منتشر شده اش بچشم می خورد پرداخته است ، مانند یادداشتهای اولیه اش در 1870 میلادی آنجا که مطالب مهمی مربوط به نظریه ی شناخت او وجود دارد . در یادداشتهای 1880 م – مجموعه ای که خواهرش پس از مرگ او تحت عنوان اراده ی معطوف به قدرت : کوششی در باز ارزش گذاری همه ی ارزش ها – نیچه جهت یابی متافیزیکی به سوی نظریه های بازگشت جاودان و اراده ی قدرت را انتخاب می کند ، اندیشیدن بر توان و قوه ی عقلانی آنها بمنزله ی تفسیر واقعیت فی نفسه . پهلو به پهلوی این تفکرات و پیچیده کردن کوشش به سوی توسعه ی آن تفاسیر که هردو جامع و دارای نتیجه ی منطقی باشند ، یادداشتهای 1880 م نیچه همچنین شرح مکرر بیان ” اینجا هیچ واقعیتی نیست ، تنها تفسیر ها وجود دارند ” است .

تاثیر نیچه بر اندیشه ی قرن بیستم :

اندیشه ی نیچه با تاثیری عمیق در قرن بیستم ادامه پیدا کرد ، بویژه در اروپای قاره ای . در کشورهای انگلیسی زبان ، برخورد مثبت با او طنین کمتری داشت . در دهه ی آخر زندگی نیچه و دهه ی اول قرن بیستم ، اندیشه ی او به خصوص برای هنرمندان پیشرو و آوانگاردی که خود را در دوره ای به عنوان مد و عمل اجتماعی تثبیت شده می دیدند ، فریبنده و جالب بود . اینجا ، جانبداری نیچه از امر بدیع ، منشا تندرستی و خلاقیت هنری بطور کلی مورد توجه قرار گرفت . استعداد او در جستجوی توضیحات برای ارزش های مورد پزیرش عام و دیدگاه های او در مورد قلمرو نامتعالی غریزه ی محض حیوانی تاثیری تعیین کننده در گسترش روانکاوی زیگموند فروید داشت . پس از آن در 1930 م ، جنبه هایی از اندیشه ی نیچه توسط فاشیست های ایتالیایی و نازی ها رسمیت یافت ، و این تا اندازه ای در نتیجه ی حمایت الیزابت فورستر نیچه بواسطه ی رابطه اش با آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی بود . این مسئله امکانی را برای مفسرین نازی فراهم کرد تا آنها به جمع آوری کاملا گذینشی قطعات متعددی از نوشته های نیچه بپردازند ، که با در کنار هم قرار گرفتن آنها ، جنگ ، پرخاشگری و سلطه برای خود ستایی افراطی و ناسیونالیستی میسر می شد . تا اینکه در فرانسه 1960 م نیچه مورد توجه بیشتر نویسنده ها و هنرمندان قرار گرفت ، چرا که پیش از آن با جنبش ساختارگرای 1950 م اندیشه های گئورگ ویلهلم فردریش هگل ، ادموند هوسرل و مارتین هایدگر بر فضای فلسفی دانشگاهی حاکم بود .

نیچه ، بویژه بر حلقه های فلسفی فرانسوی در طول 1960 تا 80 م تاثیری بسزا داشت ، آنهنگام که اندیشه ی او در باره ی ” مرگ خدا ” ، چشم انداز گرایی اش و تاکید و توجه او بر قدرت همچون عامل واقعی و توجیهی برای رفتار و کنش های مردم مطرح شد ، را ههای نوینی در راستای به چالش کشیدن اقتدار تثبیت شده و به جریان افتادن نقد اجتماعی موثر بوجود آمد .

در میان چهره های مطرح قرن بیستم که به نحو قابل ملاحضه ای یا در بخش عمده ای تحت تاثیر نیچه قرار گرفته اند افرادی شامل نقاشان ، رقاصان ، موسیقی دانان ، نمایشنامه نویسان ، شاعران ، رمان نویس ها ، روانشناسان ، جامعه شناسان ، نظریه پردازان ادبی ، مورخین و فیلسوفان هستند کسانی همچون :

آلفرد آدلر، ژرژ باتای، مارتین بوبر، آلبر کامو، ای.ام.سوران، ژاک دریدا، ژیل دلوز، ایزادورا دانکن، میشل فوکو، زیگموند فروید، اشتفان گئورگه، آندره ژید، هرمان هسه، کارل یونگ، مارتین هایدگر، گوستاو ماهلر، آندره مارلو، توماس مان، اچ.ال.مانکن، راینر ماریا ریلکه، ژان پل سارتر، ماکس شلر، جیووانی سگانتینی، جورج برنارد شا، لئو شوستف، گئورگ زیمل، اسوالد اشپنگلر، ریچارد اشتراوس، پل تیلیخ، فردیناند تونیس، ماری ویگمان، ویلیام باتلر ییتس و اشتفان تسوایگ.

نیچه با استعداد و توانایی برای سال های متمادی به فراوانی و عمق بسیار به تالیف پرداخت،با وجود آنکه اغلب در وضعیت بد سلامتی و درد شدید جسمانی به سر می برد، و این گواهی است بر توانایی ذهنی خارق العاده ونیروی عظیم اراده او. افراد عادی در چنین شرایط یکسان فشار جسمی توان خم شدن و برداشتن یک مداد را ندارند، گذشته از این که در خلق تفکر و ضبط اندیشه هایی در میان مبارزه برای سلامتی و چیرگی بر خود قدرت تاثیر گذاری بر سراسر قرن را داشته باشند.

نوشته های نیچه

  • Kritische Gesamtausgabe Briefwechsel. ed. G. Colli and M. Montinari, 24 vols. in 4 parts. Berlin: Walter de Gruyter, 1975.
  • The Antichrist. trans. Walter Kaufmann, in The Portable Nietzsche, ed. Walter Kaufmann. New York: Viking Press, 1968.
  • Beyond Good and Evil. trans. Walter Kaufmann. New York: Random House, 1966.
  • The Birth of Tragedy. trans. Walter Kaufmann, in The Birth of Tragedy and The Case of Wagner. New York: Random House, 1967.
  • The Case of Wagner. trans. Walter Kaufmann, inThe Birth of Tragedy and The Case of Wagner. New York: Random House, 1967.
  • Daybreak: Thoughts on the Prejudices of Morality. trans. R. J. Hollingdale. Cambridge: Cambridge University Press, 1982.
  • Ecce Homo: How One Becomes What One Is. trans. Walter Kaufmann, in On the Genealogy of Morals and Ecce Homo. New York: Random House, 1967.
  • The Gay Science, with a Prelude of Rhymes and an Appendix of Songs. tr. Walter Kaufmann. New York: Random House, 1974.
  • Human, All Too Human: A Book for Free Spirits. trans. R. J. Hollingdale. Cambridge: Cambridge University Press, 1986.
  • Nietzsche Contra Wagner. trans. Walter Kaufmann, in The Portable Nietzsche. New York: Viking Press, 1968.
  • On the Genealogy of Morals. trans. Walter Kaufmann and R.J. Hollingdale, in On the Genealogy of Morals and Ecce Homo. New York: Random House, 1967.
  • Philosophy and Truth: Selections from Nietzsche’s Notebooks of the Early 1870’s. trans. and ed. Daniel Breazeale. Atlantic Highlands, N.J.: Humanities Press, 1979.
  • Philosophy in the Tragic Age of the Greeks. trans. Marianne Cowan. Chicago: Henry Regnery Company, 1962.
  • Thus Spoke Zarathustra. trans. Walter Kaufmann, in The Portable Nietzsche. New York: Viking Press, 1968.
  • Twilight of the Idols. trans. Walter Kaufmann, in The Portable Nietzsche. New York: Viking Press, 1968.
  • Untimely Meditations. trans. R. J. Hollingdale. Cambridge: Cambridge University Press, 1983.
  • The Will to Power. trans. Walter Kaufmann. New York: Random House, 1967.

منابع دیگر

  • Allison, David, 2000, Reading the New Nietzsche. Lanham, Maryland: Rowman & Littlefield Publishing.
  • Aschheim, Steven E, 1992, The Nietzsche Legacy in Germany, 1890–1990. Berkeley and Los Angeles: University of California Press.
  • Babich, Babette E, 1994, Nietzsche’s Philosophy of Science. Albany: State University of New York Press.
  • Bataille, Georges, 1945, On Nietzsche, trans. Bruce Boone. London: Athlone Press, 1992.
  • Bertram, Ernst, 1918, Nietzsche: An Attempt at a Mythology, trans. Robert E. Norton. Champaign IL: University of Illinois Press, 2009.
  • Chamberlain, Lesley, 1998, Nietzsche in Turin: An Intimate Biography. New York: Picador.
  • Clark, Maudemarie, 1990, Nietzsche on Truth and Philosophy. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Danto, Arthur C, 1965, Nietzsche as Philosopher: An Original Study. New York: Columbia University Press.
  • Deleuze, Gilles, 1962, Nietzsche and Philosophy, trans. Hugh Tomlinson. New York: Columbia University Press, 1983.
  • Derrida, Jacques, 1979, Spurs: Nietzsche’s Styles. trans. Barbara Harlow. Chicago: University of Chicago Press.
  • Emden, Christian J., 2008, Friedrich Nietzsche and the Politics of History. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Geuss, Raymond, 1999, Morality, Culture and History: Essays on German Philosophy. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Gillespie, Michael, 1996, Nihilism Before Nietzsche. Chicago: University of Chicago Press.
  • Gilman, Sander L, 1987, ed., Conversations with Nietzsche: A Life in the Words of his Contemporaries. trans. David J. Parent, New York: Oxford University Press, Inc..
  • Green, Michael, 2002, Nietzsche and the Transcendental Tradition. Champaign IL: University of Illinois Press.
  • Hatab, Lawrence J., 2005, Nietzsche’s Life Sentence: Coming to Terms with Eternal Recurrence. London: Routledge.
  • Hayman, Ronald, 1980, Nietzsche, a Critical Life. New York: Oxford University Press.
  • Heidegger, Martin, 1936–7a, Nietzsche, Vol. I: The Will to Power as Art, trans. David F. Krell. New York: Harper & Row, 1979.
  • –––, 1936–7b, Nietzsche, Vol. II: The Eternal Recurrence of the Same, trans. David F. Krell. San Francisco: Harper & Row, 1984.
  • –––, 1939, Nietzsche, Vol. III: Will to Power as Knowledge and as Metaphysics, trans. Joan Stambaugh and Frank Capuzzi. San Francisco: Harper & Row, 1986.
  • –––, 1939, Nietzsche, Vol. IV: Nihilism, trans. David F Krell. New York: Harper & Row, 1982.
  • Higgins, Kathleen Marie, 1999, Comic Relief: Nietzsche’s Gay Science. Oxford: Oxford University Press.
  • –––, 1987, Nietzsche’s “Zarathustra” Philadelphia: Temple University Press.
  • Hollingdale, R.J., 1973, Nietzsche. London and New York: Routledge and Kegan Paul.
  • Hunt, Lester H, 1991, Nietzsche and the Origin of Virtue. London: Routledge.
  • Irigaray, Luce, 1980, Marine Lover of Friedrich Nietzsche, trans. Gillian C. Gill. New York: Columbia University Press, 1991.
  • Janaway, Christopher, 2007, Beyond Selflessness: Reading Nietzsche’s Genealogy, Oxford: Oxford University Press.
  • Janz, Curt Paul, 1978–79, Friedrich Nietzsche. Biographie in drei Bänden, Munich: Carl Hanser.
  • Jaspers, Karl, 1936, Nietzsche: An Introduction to the Understanding of His Philosophical Activity, trans. Charles F. Wallraff and Frederick J. Schmitz. South Bend, Indiana: Regentry/Gateway, Inc., 1979.
  • Jung, Carl G, 1934–9, Nietzsche’s “Zarathustra”, ed. James L. Jarrett. Princeton: Princeton University Press, 1988.
  • Kaufmann, Walter, 1950, Nietzsche: Philosopher, Psychologist, Antichrist. Princeton: Princeton University Press.
  • Klossowski, Pierre, 1969, Nietzsche and the Vicious Circle, London: Athlone, 1993.
  • Kofman, Sarah, 1972, Nietzsche and Metaphor, ed. and trans., Duncan Large. London: Athlone Press; Stanford, CA: Stanford University Press, 1993.
  • Krell, David Farrell, 1986, Postponements: Women, Sensuality, and Death in Nietzsche. Bloomington: Indiana University Press.
  • Krell, David Farrell, and Donald L. Bates, 1997, The Good European: Nietzsche’s Work Sites in Word and Image. Chicago: The University of Chicago Press.
  • Lampert, Laurence, 1987, Nietzsche’s Teaching: An Interpretation of “Thus Spoke Zarathustra”. New Haven: Yale University Press.
  • –––, 2001, Nietzsche’s Task: An Interpretation of “Beyond Good and Evil”. New Haven: Yale University Press.
  • Leiter, Brian, 2002, Routledge Guidebook to Nietzsche on Morality. London: Routledge.
  • Lemm, Vanessa, 2009, Nietzsche’s Animal Philosophy: Culture, Politics and the Animality of the Human Being. New York: Fordham University Press.
  • Liebert, Georges, 2004, Nietzsche and Music, translated by David Pellauer and Graham Parkes. Chicago: University of Chicago Press.
  • Löwith, Karl, 1956, Nietzsche’s Philosophy of the Eternal Recurrence of the Same, translated by J. Harvey Lomax, foreword by Bernd Magnus. Berkeley: University of California Press, 1997.
  • Mabille, Louise, 2009, Nietzsche and the Anglo-Saxon Tradition. London: Continuum International Publishing Group.
  • Macintyre, Ben, 1992, Forgotten Fatherland: The Search for Elisabeth Nietzsche. London: Macmillan.
  • Magnus, Bernd, Stanley Stewart, and Jean-Pierre Mileur, 1993, Nietzsche’s Case: Philosophy as/and Literature. New York and London: Routledge.
  • Magnus, Bernd, 1978, Nietzsche’s Existential Imperative. Bloomington: Indiana University Press.
  • Mandel, Siegfried, 1998, Nietzsche & the Jews. New York: Prometheus Books.
  • Mencken, H.L., 1908, Friedrich Nietzsche, New Brunswick (USA) and London (UK): Transaction Publishers, 1993.
  • Moore, Gregory, 2002, Nietzsche, Biology and Metaphor. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Nabais, Nuno, 1997 Nietzsche and the Metaphysics of the Tragic, trans. Martin Earl. London: Continuum International Publishing Group, 2007.
  • Nehamas, Alexander, 1985, Nietzsche: Life as Literature. Cambridge, Mass.: Harvard University Press.
  • Oliver, Kelly, 1995, Womanizing Nietzsche: Philosophy’s Relation to the “Feminine.” New York and London: Routledge.
  • Parkes, Graham, 1994, Composing the Soul: Reaches of Nietzsche’s Psychology. Chicago and London: University of Chicago Press.
  • Pletsch, Carl, 1991, Young Nietzsche: Becoming a Genius. New York: Free Press.
  • Rampley, Matthew, 2007, Nietzsche, Aesthetics and Modernity. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Reginster, Bernard, 2006, The Affirmation of Life: Nietzsche on Overcoming Nihilism. Cambridge, MA: Harvard University Press.
  • Richardson, John, 1996, Nietzsche’s System. Oxford: Oxford University Press.
  • –––, 2004, Nietzsche’s New Darwinism. Oxford: Oxford University Press.
  • Rosen, Stanley, 1995, The Mask of Enlightenment: Nietzsche’s Zarathustra. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Safranski, Ruediger, 2002, Nietzsche: A Philosophical Biography, translated by Shelley Frisch. New York: W.W. Norton.
  • Salomé, Lou, 1894, Nietzsche, ed. and trans. Siegfried Mandel. Redding Ridge, Connecticut: Black Swan Books, Ltd., 1988.
  • Schaberg, William H., 1996, The Nietzsche Canon: A Publication History and Bibliography. Chicago: The University of Chicago Press.
  • Schacht, Richard, 1983, Nietzsche. London: Routledge and Kegan Paul.
  • –––, 1995, Making Sense of Nietzsche: Reflections Timely and Untimely. Champaign, IL: University of Illinois Press.
  • Schrift, Alan D, 1990, Nietzsche and the Question of Interpretation: Between Hermeneutics and Deconstruction. New York: Routledge.
  • Schain, Richard, 2001, The Legend of Nietzsche’s Syphilis. Westport, CT: Greenwood Press.
  • Shapiro, Gary, 1989, Nietzschean Narratives. Bloomington: Indiana University Press.
  • Shaw, Tamsin, 2007, Nietzsche’s Political Skepticism. Princeton, NJ: Princeton University Press.
  • Simmel, Georg, 1907, Schopenhauer and Nietzsche, trans. Helmut Loiskandle, Deena Weinstein, and Michael Weinstein. Urbana and Chicago: University of Illinois Press, 1991.
  • Small, Robin, 2001, Nietzsche in Context. London: Ashgate Publishing.
  • –––, 2005, Nietzsche and Rée: A Star Friendship. Oxford: Oxford University Press.
  • Solomon, Robert C., 2003, Living With Nietzsche: What the Great “Immoralist” Has to Teach Us. Oxford: Oxford University Press.
  • Stambaugh, Joan, 1987, The Problem of Time in Nietzsche. trans. John F. Humphrey. Philadelphia: Bucknell University Press.
  • Steinbuch, Thomas, 1994, A Commentary on Nietzsche’s Ecce Homo. Lanham, MD: University Press of America.
  • White, Alan, 1990, Within Nietzsche’s Labyrinth. New York and London: Routledge.
  • Wilcox, John T., 1974, Truth and Value in Nietzsche. Ann Arbor: University of Michigan Press.
  • Young, Julian, 2010, Friedrich Nietzsche: A Philosophical Biography. Cambridge: Cambridge University Press.
  • –––, 1992, Nietzsche’s Philosophy of Art, Cambridge: Cambridge University Press.
  • –––, 2006, Nietzsche’s Philosophy of Religion. Cambridge: Cambridge University Press

مقالات برگزیده درباره نیچه

  • Acampora, Christa Davis (ed.), 2006, Nietzsche’s “On the Genealogy of Morals”: Critical Essays. Lanham, MD: Rowman & Littlefield.
  • Allison, David B. (ed.), 1985, The New Nietzsche: Contemporary Styles of Interpretation. Cambridge, MA: The MIT Press.
  • Bloom, Harold (ed.), 1987, Modern Critical Views: Friedrich Nietzsche. New York, New Haven, Philadelphia: Chelsea House Publishers.
  • Burgard, Peter J. (ed.), 1994, Nietzsche and the Feminine. Charlottesville, VA: University of Virginia Press.
  • Gemes, Ken, and Simon May (eds), 2009, Nietzsche on Freedom and Autonomy. Oxford: Oxford University Press.
  • Golomb, Jacob (ed.), 1997, Nietzsche and Jewish Culture. London: Routledge.
  • Golomb, Jacob and Robert S. Wistrich (eds.), 2002, Nietzsche, Godfather of Fascism?: On the Uses and Abuses of a Philosophy. Princeton, N.J.: Princeton University Press.
  • Janaway, Christopher (ed.), 1998, Willing and Nothingness: Schopenhauer as Nietzsche’s Educator. Oxford: Oxford University Press.
  • Kemal, Salim, Ivan Gaskell and Daniel W. Conway (eds.), 1998, Nietzsche, Philosophy and the Arts. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Koelb, Clayton (ed.), 1990, Nietzsche as Postmodernist: Essays Pro and Contra. Albany: State University of New York Press.
  • Leiter, Brian, and Neil Sinhababu (eds.), 2009, Nietzsche and Morality. Oxford: Oxford University Press.
  • Magnus, Bernd, and Kathleen M. Higgins (eds.), 1996, The Cambridge Companion to Nietzsche. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Oliver, Kelly, and Marilyn Pearsall (eds.), 1998, Feminist Interpretations of Friedrich Nietzsche (Re-reading the Canon). University Park: Pennsylvania State University Press.
  • Parkes, Graham (ed.), 1991, Nietzsche and Asian Thought. Chicago: The University of Chicago Press.
  • Richardson, John, and Brian Leiter (eds.), 2001, Nietzsche. Oxford: Oxford University Press.
  • Rosenthal, Bernice Glatzer (ed.), 1994, Nietzsche and Soviet Culture: Ally and Adversary. Cambridge: Cambridge University Press.
  • Schacht, Richard (ed.), 1994, Nietzsche, Genealogy, Morality: Essays on Nietzsche’s On the Genealogy of Morals. Berkeley: University of California Press.
  • Scott, Jacqueline, and A. Todd Franklin (eds.), 2007, Critical Affinities: Nietzsche and African American Thought. Albany: State University of New York Press.
  • Sedgwick, Peter R. (ed.), 1995, Nietzsche: A Critical Reader. Oxford, UK and Cambridge, MA: Blackwell.
  • Solomon, Robert C, and Kathleen M. Higgins (eds.), 1988, Reading Nietzsche. New York and Oxford: Oxford University Press.
  • Solomon, Robert (ed.), 1973, Nietzsche: A Collection of Critical Essays. Garden City, N.Y.: Anchor Books.
  • Stauffer, Jill, and Bettina Bergo (eds.), 2008, Nietzsche and Levinas: After the Death of a Certain God. New York: Columbia University Press.
  • Yovel, Yirmiyahu (ed.), 1986, Nietzsche as Affirmative Thinker. Dordrecht: Martinus Nihoff Publishers.
:کلیدواژه ها

4 پاسخ به “فریدریش نیچه”

  1. ساميه گفت:

    سلام
    متن جالبي بود ولي چرا منابع ذكر نشده است؟؟؟؟؟
    الان بخشي در مورد هرمان ببروكهاوس نوشته ايد بدون منبع!

    • سلام
      منبع مقاله متن استنفرد است . با این همه مترجم بخش کتاب نامه منعکس در سایت استنفرد را ذکر نکرده . به سرعت پیگیری خواهد شد
      ممنون از توجهتان

  2. فرشيد رحيمي گفت:

    سلام
    بسيار مطلب خوبي است و ترجمه درخشاني دارد
    در پاراگراف چهارم اشتباه تايپي تاريخ ١٩٦٤ به ١٨٦٤ تغيير يابد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

71 + = 76

فریدریش نیچه – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش