چه کسی بدتر است؟ (نکاتی دربارة توافق اسلو)
1404-06-02

چه کسی بدتر است؟

(نکاتی دربارة توافق اسلو)

ادوارد سعید

مترجم: امیر درزیانی 

فایل پی دی اف:چه کسی بدتر است

اعلامیة اصول نخستین توافق رسمی میان اسرائیل و فلسطین بود که اسحاق رابین، نخست‌وزیر اسرائیل، و یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف)، آن را امضا کردند. این پیمان با وساطت نروژ و ایالات متحده در اسلو به انجام رسید و آغاز سلسله‌ای از توافقات بود ( توافق غزه- اریحا یا توافق قاهره1994/ اسلو2 در سال 1995/ پروتکل الخلیل (پروتکل هبرون) 1997/ کمپ دیوید2000/ نقشة راه 2003/ آناپولیس2007) که عموماً به‌خاطر عدم پایبندی اسرائیل به رعایت ابتدایی‌ترین مفاد قراردادها، نه‌تنها هیچ‌کدام به سرانجام نرسید، بلکه خود این توافقات درعمل بدل به ابزاری برای تداوم اشغال نظامی و تسلط بر دولت خودگردان شد.

ادوارد سعید یادداشت ذیل را پس‌از توافق غزه-اریحا یا همان توافق قاهره (1994) در نشریة مرور کتاب لندن (London review of book) در اکتبر 1994 منتشر کرده است. با اینکه بیش‌ از 30 سال از این نوشته می‌گذرد، اما درزمینة خاورمیانة امروز، چنین متونی هنوز راهگشا و روشنگر هستند. به‌ویژه اینکه رسانه‌های جریان اصلی همواره گره‌های مسائل خاورمیانه را با اصطلاحات ساختگی و انحرافی مثل”تروریسم” و ” بنیادگرایی اسلامی” بزک کرده‌اند.

سعید انبوهی نقد و نوشته دربارة فلسطین در نشریات عربی و انگلیسی چاپ کرده است؛ ازجمله نقدهای بسیاری دربارة توافق اسلو. او در رابطه با فلسطین، چند محور را همواره نقد کرده است: یکی مشی استعماری و آپارتاید حکومت اسرائیل و کشورهای غربی که عموماً حمایت بی‌قیدوشرطی از اسرائیل دارند و البته رسانه‌هایشان که به‌جز چند استثنای انگشت‌شمار، همان مواضع را دنبال می‌کنند؛ دوم رهبران کشورهای عرب و مسلمان که براساس منافع محدودشان به مسئلة فلسطین نگاه می‌کنند و سوم جنبش‌های مقاومت و فعالان فلسطینی (چه مسلحانه و چه غیرازآن) که نتوانسته‌اند مسئلة اشغال، آپارتاید، کشتار و ترور دولتی اسرائیل را به‌شکل مؤثر در رسانه‌ها و افکار عمومی غیرمسلمان مطرح کنند؛ باری، در اینجا سعید همچنان‌که ماهیت اشغال‌گرانه و استعماری اسرائیل را در برخورد با نمایندگان فلسطینی نشان می‌دهد، رفتارها و مواضع رهبران ساف و مذاکره‌کننده‌های فلسطینی و روح حاکم بر نگرة آن‌ها را نیز نقد می‌کند.

اخیراً اسرائیل با تجاوز به ایران جنگ موسوم به 12روزه را کلید زد. در این چهارونیم دهه با اینکه اصطلاحات “سرزمین‌های اشغالی”، “فلسطین” و “اسرائیل”بیشترین بسامد را در رسانه‌های رسمی داشته، تا چه اندازه باعث شناخت جامعه از ماهیت آن‌ها شده است؟ درحقیقت هیچ! وقتی جنگ درگرفت، بسیاری تازه ماهیت جنگ‌طلب و ویرانگر اسرائیل را دریافتند و نیز این گفتة محمود درویش را (در گفتگو با ادوارد سعید):” اسرائیل بر ویرانه‌های رؤیاهای کودکی من بنا شد.” کودکی همه! این هیولا از جنگ و بر ویرانه نیرو می‌گیرد. متونی ازاین‌دست، شاید کمک کنند تا خطوطی که جهان ما را می‌سازد، واضح‌تر بینیم.

***

باوجود وقایع فضاحت‌بار سال گذشته(1993)، اسرائیل همچنان از هر نقدی بر مشی بی‌رحمانه‌اش در “فرایند صلحِ” آمریکایی مصون مانده است. این مصونیت یکی از ویژگی‌های بارزِ 12ماهی است که از امضای اعلامیة اصول و توافقات غزهاریحا در چمن کاخ سفید گذشته است. مسئولیتِ بخشی از این تقصیرات، متوجه رهبران فعلی سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) است که از همان آغاز، “شجاعتِ” اسرائیل را به‌خاطر اعطای حق خودگردانی بسیار محدود به فلسطینی‌ها ستودند؛ حقی که هنوز هم اعطا نشده است. درک این نکته بسیار دشوار است که چرا قربانیان سیاست‌های مصادره، اشغال و سرکوبِ اسرائیل،  باید از شکنجه‌گران خود، به‌این‌خاطر که وجودشان را پذیرفته‌اند، ممنون باشند؛ البته خاطرات محمود عباس (ابومازن)، که به‌تازگی منتشر شده، دست‌کم یک سرنخ مهم دراین‌باره به دست می‌دهد: ظاهراً برای کسانی مانند محمود عباس و یاسر عرفات نیاز روانی به تأیید شدن ازسوی جنبش صهیونیستی چنان قوی بوده که تقریباً هر ملاحظة دیگری را پایمال کرده است، به‌ویژه ملاحظاتی که مربوط به منافع و حقوق واقعی و درازمدت فلسطینی‌ها است. مذاکره‌کنندگان فلسطینی در اسلو، که درمورد آرمان‌ها، دستاوردها و تاریخِ خود نامطمئن بودند، خرسندی و رضایت‌خاطر ناشی از نیاز شخصی به تأیید شدن را با یک پیروزی واقعی و مشخصِ سیاسی اشتباه گرفتند. اما همان‌طور که اقتصاددان فلسطینی، برهان الدجانی[1]، نشان داده است، “به‌ رسمیت‌ شناختنِ” تک‌جمله‌ای اسحاق رابین درمورد فلسطینی‌ها، هیچ‌گونه حقی برای آن‌ها ایجاد نکرده بلکه صرفاً سازمانی را (که مدعی نمایندگی این مردم است) به‌عنوان “شریکی مناسب برای مذاکره” به رسمیت شناخته است. به‌عبارت‌دیگر رابین رهبری فلسطین را فقط به‌این‌دلیل به رسمیت شناخت تا امتیازات لازم را بگیرد. بدین‌ترتیب، شکست‌ها، مصائب و آیندة فلسطینی‌ها به دست اسرائیل سپرده شد تا هرطورکه می‌خواهد با آن‌ها برخورد کند و درحقیقت از شر آن‌ها خلاص شود.

فلسطینی‌ها طوری فریب خوردند که باورشان شد این “به ‌رسمیت ‌شناختنِ” پوشالی، یک دستاورد مهم محسوب می‌شود. اسحاق رابین هم درحالی‌که از خودفریبی و ساده‌لوحی فلسطینی‌ها، درجهت سلطة بیشتر بر آن‌ها استفاده می‌کند، هم‌زمان جار می‌زند که عصر جدیدی از صلح و ترقی آغاز شده است. پیروزی رابین با  توافق قاهره در چهارم می (1994) کامل شد. در 12می(1994) مروان بن‌ونیستی در روزنامة هاآرتص دربارة توافق قاهره نوشت: «مرور صدها صفحه توافق‌نامه هر تردیدی را درمورد برنده و بازندة این معامله از بین می‌برد. با کنار زدنِ عبارت‌پردازی‌های مغلق، اطلاعات عمداً نادرست و صدها بخش، زیربخش، پیوست و پروتکل جزئی و کم‌اهمیت، می‌توان تشخیص داد که پیروزی اسرائیل، مطلق بوده و شکست فلسطین، خفت‌بار».

تلاش عرفات به این تقلیل یافته بود که در توافقنامه، عنوان رئیس‌جمهور را برای خودش دست‌وپا کند. اسرائیلی‌ها با تمایزی تحقیرآمیز، میانِ عنوانی که عرفات در غزه داشت و عنوانی که در خارج از فلسطین معمولاً با آن شناخته می‌شد، به او پاسخ دادند؛ اینکه به‌ترتیب به‌عنوان رئیس (chairman) و رئیس‌جمهور(president)خوانده شود. مطبوعات بریتانیایی گزارش دادند که طی شبِ سوم می (1994) مهم‌ترین موضوع اختلاف، درمورد انتشار تصویر عرفات روی تمبرهای پستی فلسطین بود (که اسرائیلی‌ها با آن مخالفت کردند و اجازه ندادند). در خود متنِ توافق قاهره – که رسانه‌ها آن را همچون نقطه‌عطفی مهم در “فرایند صلح” ستودند- انواع محدودیت‌های بی‌مورد و غیرضروری بر حکومت خودگردان فلسطین تحمیل شد؛ درحالی‌که فلسطینی‌ها صرفاً حضور و نقشی نمادین دارند، خروجی‌ها و ورودی‌های غزه و اریحا در کنترل اسرائیل باقی مانده: تصویب قوانین حکومت خودگردان فلسطین ((PNAوابسته به تأیید اسرائیل است، همچنان‌که تجارت خارجی و کل انتصابات سیاسی چنین است. حتی پس‌از کشتار الخلیل (هبرون[2]) نه‌تنها هیچ شهرکی برچیده نشد بلکه گسترش شهرک‌ها ادامه یافت و سربازها و جاده‌های اسرائیلی حضور شهرک‌نشینان را تضمین کردند. حاکمیت نظامی اسرائیل باقی خواهد ماند و تمام مفاد توافق بین ساف و اسرائیل تابع‌نظر آن خواهد بود. حق حاکمیت در دستان اسرائیل است، همچنان‌که حق آب و امنیت داخلی و خارجی. بیت‌المقدس (اورشلیم)، که وضعیتش لحظه‌به‌لحظه درحال تغییر است، منطقة ممنوعه اعلام شد درصورتی‌که بیش‌از 80000 دونم (8000 هکتار) از زمین‌های فلسطینی‌ها ‌که از سپتامبر 1993 توسط اسرائیل مصادره شد، در محدودة بیت‌المقدس قرار دارد. وقتی در اواخر جولای، اسرائیل توافقی با اردن امضا کرد، اسحاق رابین و شیمون پرز همة تلاش خود را به کار گرفتند تا شاه حسین را دعوت کنند در بیت‌المقدس نماز بخواند، امتیازی که عمداً به عرفات تعلق نگرفت.

آنچه به‌خصوص مرا آزار داد، این بود که اسرائیلی‌ها تیم بی‌تجربه و ناتوان مذاکره‎کنندگان فلسطینی را، که کاملاً تحت‌کنترل عرفات بودند، وادار به پذیرش این موضوع کردند که مناطقی تحت خودگردانیِ محدود و اختیارات ابتدایی، به فلسطینی‌ها بازگردانده شود، بدون اینکه به 27 سال اشغال نظامی اعتراف یا اشاره‌ای کنند – سا‌ل‌هایی که طی آن اسرائیل همة زیرساخت‌ها را ویران کرد. این در اصل بدین معناست که اسرائیل نه‌تنها سرزمین‌های اشغالی را ترک نمی‌کند بلکه فلسطینی‌ها را مجبور به پذیرشِ ادامة اشغال و چشم‌پوشی از اقدامات گذشتة اسرائیل می‌کند؛ بدون اینکه غرامت و تاوانی بابت آن بپردازد. مثلاً، به‌عنوان یک نمونة کوچک، ارتش اسرائیل طی انتفاضه بیش ‌از دوهزار خانة فلسطینی را تخریب کرد که در این توافق به‌راحتی نادیده گرفته و کنار گذاشته شد. حکومت غزه- که سارا روی[3]، اقتصاددان امریکایی، آن را منطقه‌ای عمداً توسعه‌زدوده توصیف می‌کند- با جمعیتی فقیر و زیرساخت‎های ویران‌، به عرفات واگذار شد. قرار است او بر سرزمینی حکومت کند که اسرائیل از پیش آن را غیرقابل‌زیست کرده است. درواقع رهبری ساف توافقنامه‌ای را پذیرفته که اعلام می‌کند اسرائیل درمقابل همة جنایاتی که مرتکب شده، مطلقاً هیچ مسئولیتی ندارد. همة موارد نقض و تخلف از کنوانسیون ژنو و قطعنامه‌های سازمان ملل – تخلفاتی که خود ساف نقش مهمی در مستندسازی و انتشار آن‌ها داشت- به‌سادگی بخشیده شد.

درحالی‌که صدای تعداد کمی از فلسطینی‌ها علیه این توافق بلند شده، اسرائیلی‌های سرشناسی در تقبیح حکومتِ خود بیانیه‌هایی منتشر کرده‌اند. شولامیت آلونی، که خود از اعضای دولت رابین بود، پس‌از امضای پیمان قاهره گفت که اگر بریتانیا در سال 1948 خروج خود از فلسطین را مشروط به این‌همه محدودیت و محرومیت کرده بود، کشوری به‌نام اسرائیل هرگز به وجود نمی‌آمد. دنی روبنشتاین، مهم‌ترین (و بهترین) مفسر اسرائیلی در امور فلسطین، در مقاله‌ای پرشور و مفصل که در 15 می در هاآرتص چاپ شد، تأکید کرد که تفاوت بسیار بزرگی میان حاکمیت سی‌سالة بریتانیا در فلسطین (1948- 1918) و سلطة 27 سالة رژیم اسرائیل بر سرزمین‌های اشغالی (1994- 1967) وجود دارد. بریتانیایی‌ها طی دوران حضور خود در فلسطین، بندر حیفا، چندین فرودگاه، شش نیروگاه برق  (که برق کل کشور را تأمین می‌کرد) و ده‌ها جاده و ساختمان عمومی ساختند که هنوز هم قابل استفاده‌اند. درمقابل، اسرائیلی‌ها در سرزمین‌های اشغالی چیزی نساختند جز زندان‌هایی که از طنز روزگار حالا پلیس دولت خودگردان فلسطین آن‌ها را اداره می‌کند.

برای من بسیار عجیب است که اسرائیلی‌ها با گستاخی از این واقعیت ابراز تأسف می‌کنند که برای انتقال منظم قدرت، هیچ زیرساختی در سرزمین‌ها وجود ندارد. پس‌از 27 سال ستم و تعدی درحالی‌که مقامات اسرائیلی هر کاری برای زمینگیر کردن جامعة فلسطین انجام داده‌اند، وضعیت چگونه می‌تواند غیرازاین باشد؟ اسرائیلی‌هایی که از چنین واقعیت‌هایی متأسفند، ظاهراً از یاد برده‌اند که چه تعداد فلسطینی (ازجمله صدها رزمندة فتح) تبعید و اخراج شده‌اند، چه تعداد شوراهای شهری، مؤسسه و نهاد برچیده و ‌تعطیل و چه میزان محدودیتِ جابه‌جایی و رفت‌وآمد به فلسطینی‌ها تحمیل شده است؛ ضمن اینکه روزنامه‌ها، نشریات و هر شکلی از فعالیت فرهنگی همواره مشمول شدیدترین شکل سانسور بوده است.

از وقتی حکومت خودگردان آغاز به کار کرد و عرفات به غزه بازگشت، گزارش‌های روزانة بسیاری از تداوم سوءاستفادة اسرائیل و تجاوز به حقوق فلسطینی‌ها منتشر شده است. اما این گزارش‌ها در صفحات میانی برخی نشریات عربی و معدودی نشریة اروپایی و در آمریکا- به ‌لطف گزارش‌های استثنایی لامیس اندونی[4]– فقط در روزنامة کریستین ساینس مانیتور یافت می‌شود. تعداد پست‌های بازرسی در کرانة باختری بیشتر شده است.  هزاران زندانی همچنان در زندان‌های اسرائیل به‌ سر می‌برند و آنان که آزاد می‌شوند، نمی‌توانند به خانه‌های خودشان بازگردند، بلکه باید به غزه یا اریحا بروند. بازدید مقامات ساف از بیت‌المقدس ممنوع است. آن‌ها یا ساعت‌ها در پشت مرز منتظر نگه داشته می‌شوند یا به‌کلی از ورودشان جلوگیری می‌کنند. بسیاری از مفاد اعلامیة  اسلو به‌شکل وقیحانه‌ای نقض می‌شود. برنامة زمان‌بندی دقیق و مشخص آن را،  با این اظهار گستاخانة رابین که”هیچ تاریخی مقدس نیست” کاملاً کنار گذاشته‌اند. قرار بود تردد میان غزه و اریحا -که 90 کیلومتر از هم فاصله دارند-برای فلسطینی‌ها تضمین شود، اما تاکنون چنین نشده و این امر البته اصل “وحدت سرزمینی” کرانة باختری و غزه را، که اسرائیل آن را پذیرفته، نقض می‌کند. می‌بایست مدت کوتاهی پس‌از امضای اعلامیة اسلو، انتخابات برگزار می‌شد، اما نه‌تنها برگزار نشد بلکه هیچ تفاهمی هم دربارة هدف انتخابات، رأی‌دهندگان و نحوة برگزاری آن به دست نیامد. باید برای فلسطینی‌هایی که در 1967 آواره شدند، امکان بازگشت فراهم می‌شد، ولی کمیتة مشترکی که قرار بود این بازگشت را تسهیل کند، هنوز تشکیل نشده است. اسرائیل در 9 سپتامبر مانع نشست اهداکنندگان (به فلسطین) در پاریس شد، آن هم به بهانة مجازات فلسطینی‌هایی که جرئت کرده بودند یک پروژة چهار میلیون دلاری پزشکی را در بیت‌المقدس شرقی برنامه‌ریزی کنند. دراین‌میان، اسرائیل در تضاد کامل با روح و متن اعلامیة اسلو، به تغییر در وضعیت فعلی بیت‌المقدس و ساخت شبکة جاده‌ای 600 میلیون دلاری درسراسر سرزمین‌های اشغالی ادامه می‌دهد و همچنان از توصیف خود به‌عنوان یک قدرت اشغالگر امتناع می‌کند.

مطبوعات اسرائیل پر از گزارش‌هایی است که نشان می‌دهد مقامات فلسطینی‌ معمولاً در دیدارهای سطح ‌بالا با همتایانِ خود تحقیر می‌شوند. زِئِو شیف، مفسر معروف اسرائیلی، که روابط بسیار نزدیکی با دولت اسرائیل دارد، در 16 اوت در روزنامة هاآرتص گزارش داد که عرفات و رابین در آخرین دیدار مهم خود، هرکاری کردند و فقط به صورت هم تف نینداختند، بااینکه عرفات بارها درمقابل رابین اعتراف کرد که” تو از من قوی‌تری”. درهمین‌حال مقامات اسرائیلی در پایتخت‌های غربی، خود را در شمایل مردان صلح نمایش می‌دهند و همچنان‌که کلینتون و میتران از آن‌ها تمجید می‌کنند، با دریافت بی‌قیدوشرط پول بیشتر از آمریکا – 6 میلیارد دلار فقط در سال گذشته – مورد تقدیر قرار می‌گیرند. درحالی‌که عرفات برای پرداخت حقوق معلمان، هزینه‌های بیمارستان‌ها و نیروی کوچک پلیس فلسطین، مجبور است از جایی به جای دیگر برود و برای به‌ دست ‌آوردن اندکی پولِ بیشتر التماس کند (هرچند او موفق شده یک سازمان امنیتی پرهزینه برای خودش راه‌اندازی کند با حداقل شش یا شاید هفت شبکه که همه از یکدیگر جاسوسی می‌کنند).

ژنرال دنی روتشیلد به‌تازگی به خبرنگاران یادآوری کرده «با اینکه اخیراً انتقال قدرت انجام شده، ما همچنان قدرت خود را در سرزمین‌های اشغالی حفظ کرده‌ایم». وقتی که از او درمورد قدرت تشکیلات خودگردان فلسطین سؤال شد، او گفت که اختیارات آن‌ها صرفاً محدود به ارائة “خدمات به ساکنین” است نه چیزی بیشتر.

 چه رهبرانی چنین توافقاتی را به نمایندگی از مردم خود می‌پذیرند، آن‌ هم [توافق] با دولت و ذهنیتی که حداقل نیم قرن، جنگی بی‌وقفه علیه آن مردم به ‌راه انداخته است؟ چه رهبرانی شکست‌های خود را به‌جای پیروزی و دیپلماسی جا می‌زنند، درحالی‌که خود و مردمش مجبور به تحمل بردگی و تحقیر مداوم هستند؟ چه کسی بدتر است؟ “مصلحِ” تشنه‌به‌خونِ اسرائیلی یا فلسطینی‌های همدست؟ چه زمانی این دو قوم از کابوسی که رهبرانشان به وجود آورده‌اند، بیدار خواهند شد؟

منبع مقاله:

London review of book / Vol.16 no20 /20 october1994

[1] برهان الدجانی (2000 -1920): اقتصاددان و متفکر فلسطینی- اردنی، از پیشگامان اقتصاد سیاسی عربی بود که مسائل توسعه را با مبارزات ضداستعماری پیوند زد. آثار و رویکردهای او تأثیر بسیاری بر تحلیل‌های اقتصادی و سیاسی در جهان عرب، به‌ویژه درزمینۀ مسائل فلسطین و وحدت اقتصادی عربی داشته است.

[2] کشتار الخلیل(هبرون): 25 فوریة 1994( مصادف با عید فطر) در مسجد الخلیل (حرم ابراهیمی) واقع در کرانة غربی رود اردن، باروخ گلدشتاین، یک یهودی افراطی از پیروان خاخام مایر کاهانه، اهل شهرک کریات اربا با یک مسلسل  به نمازگزاران فلسطینی شلیک کرد و 29 نفر را کشت و 129نفر را زخمی کرد. او یک پزشک امریکایی_ اسرائیلی و یک شهرک‌نشین عضو گروه راست افراطی کاخ بود. کشتار الخلیل کمتر از یک سال پس‌از توافق اسلو رخ داد.

[3] سارا روی(Sara Roy): متولد 1955 پژوهشگر اقتصاد سیاسی و از متخصصان اقتصاد فلسطین، به‌ویژه وضعیت اقتصادی غزه است. او در دانشگاه هاروارد فعالیت می‌کند و تحقیقاتش بر توسعه‌زدایی غزه، سیاست‌های اسرائیل و تأثیر آن بر زندگی فلسطینیان متمرکز است. در کتاب مشهور خود، نوار غزه: اقتصاد سیاسی توسعه زدایی، استدلال می‌کند که اسرائیل عمداً سیاست‌هایی را اجرا کرده (مصادرة زمین و منابع، تحریم‌ها و محدودیت‌های تجاری، تضعیف نیروی کار و تخریب نهادهای اقتصادی) که اقتصاد غزه را نه‌تنها متوقف، بلکه به‌صورت سیستماتیک نابود می‌کند. اشارة سعید نیز به همین کتاب است.

 [4] لامیس اندونی (Lamis Andoni) روزنامه‌نگار و تحلیلگر فلسطینی- امریکایی است که بیش ‌از سه دهه در پوشش تحولات خاورمیانه، به‌ویژه مسائل مربوط به فلسطین، اسرائیل و جنبش‌های عربی فعال بوده است. گزارش های او در  الجزیره، فایننشال تایمز، گاردین و کریستین ساینس مانیتور منتشر شده است.

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

7 + 2 =

چه کسی بدتر است؟ (نکاتی دربارة توافق اسلو) – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش